فصل اول
کلیات پژوهش
مقدمه
تاثیر رفتار و طرز فکر والدین در شکل گیری و چگونگی رفتار کودکان از اهمیت اساسی برخوردار است . والدینی که رابطه مطلوب و درستی با فرزندان خویش دارند ، موجب شادمانی ، مسئولیت پذیری و تکامل شخصیتی فرزندان خود می شوند . از سوی دیگر ، والدینی که رفتار مطلوب و درستی با فرزندان خود ندارند باعث بروز انواع مشکلات رفتاری در آنان می شوند .
هر چند رابطه نامطلوب میان والدین و فرزندان ، تاثیرات سوءی برجای می گذارد ، اما اثرات منفی رابطه نامطلوب با مادر بیش از تاثیرات منفی ناشی از وجود این گونه روابط با پدر است . چون کودکان زمان بیشتری را با مادر می گذرانند و در نتیجه تاثیر بیشتری از وی می پذیرند. حتی برخی از روانشناسان معتقدند رفتار اجتماعی کودکان بیشتر متاثر از رفتاری است که از مادر خود مشاهده کرده اند بنابراین توجه به شیوه های پرورش کودک از سوی والدین به ویژه مادر در اثر بخشی بر شخصیت کودک بسیار مهم و حیاتی است.( پیوسته گر ، 1385)
برای آنکه کودک به شکل سالم و هنجار رشد یابد بایستی در حد معقول نیازهای شخصیتی ، روانی ، فیزیکی و اجتماعی او ارضا شود . ناکامی در رفع این نیازها باعث مشکلات رفتاری ، بزهکاری و ناشادی کودک میگردد و شرایط خانوادگی زمینه ساز این ناکامی هاست . از جمله این شرایط : خانواده های از هم پاشیده ، طردشدگی کودک ، سخت گیری و محدودیت شدید ، فقر و کمبودهای شخصی و نبودن معیارهای صحیح اعتقادی و اخلاقی در خانواده و ... را می توان نام برد . در اکثر نظریه های روانشناسی رشد ، چگونگی روابط کودک با اعضای خانواده و مخصوصا مادر یکی از اساسی ترین عامل رشد شخصیت شناخته شده است . اگر در روابط عاطفی مادر و کودک اختلالی بوجود آید ، موجب بهم خوردن امنیت عاطفی در کودک می شود که آثار آنرا در رفتار کودک می توان مشاهده کرد . بنابراین توافق کلی براینست که خانواده در پیدایش اختلالات رفتاری کودک تاثیر مهمی دارد . (رضا زاده ، 1375 )
نتایج تحقیقات متعدد نشان می دهند اکثر مشکلات رفتاری کودکان در محیط خانه و مدرسه منعکس کننده شرایط پیچیده بین فردی و رفتاری اعضای خانواده بویژه والدین است و در این میان نقش مادر اساسی و تعیین کننده است بطوریکه محرومیت از وجود او اثرات ناگواری از جمله کاهش میزان جنب و جوش ، کاهش واکنش عاطفی ، اعتماد به نفس و ... را به همراه دارد .
نگرشها و رفتارهای والدین همانند محرومیت از والدین سهم نسبتا زیادی در علت شناسی اختلالات رفتاری دارند به همین جهت برخی از صاحب نظران معتقدند کودک مشکل دار عمدتا والدین مشکلی داشته اند . ( ماسن[1] ، 1970 )
نلسون وایزرائل[2] (1984 ) در کتاب ‹‹ اختلالهای رفتاری کودکان ›› در این باره چنین می نویسند:
‹‹ توافق همگانی وجود دارد که خانواده در پیدایش اختلالهای رفتاری کودکان تاثیر مهمی دارد . درباره خانواده های بزهکاران و نیز خانواده های کودکان مبتلا به اختلال رفتار جرمها و بزهکاریهای بسیاری گزارش شده است . به نظر می رسد اختلالات رفتاری کودکان از نظام خانوادگی ناصحیح سرچشمه می گیرد . شماری از متغیرهای مربوط به خانواده در پیدایش رفتار پرخاشگری و ضداجتماعی ، ردیابی شده است ›› . (مارتین[3] 1979 ، جانسون[4] ولوبیتز [5] 1974 نقل از حمیدی ، 1380).
خانواده اولین پایگاه تشکل شخصیتی کودک به حساب می آید . رفتار کودک نشانه هویت خانواده و نحوه تربیت خانواده است . نظامی که بیش از همه برفرد احاطه دارد و رفتارهای او را شکل می دهد ، نظام خانواده است . رفتاری که در رابطه با سایر اعضای خانواده بروز میکند ، منحصر به رفتارهای بهنجار نیست ، بلکه رفتار نابهنجار افراد را هم ، خانواده شکل می دهد . (ثنایی، 1373 ).
طبق تحقیقات انجام شده نحوه تربیتی والدین ، ویژگیهای رفتاری خاص را در کودک بوجود می آورد مثلا والدینی که در تعامل با فرزندان خود ازشیوه فرزند پروری اقتدار منطقی [6] استفاده می کند فرزندانشان مستقل و با هدف بوده و اعتماد به نفس و مسئولیت بیشتری دارند و از نظر روانی سالم اند ( بوری[7] 1991 ،مارتین ومک کوبی [8] 1984 نقل از طیبی ، 1383).
پژوهش حاضر نیز جهت بررسی اختلالات رفتاری و سبکهای دلبستگی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان خوابگاهی 17 – 12 ساله شهر سروآباد صورت گرفته است تا تاثیر خلاء والدین بالخص عدم حضور مادر در عملکرد آنان را بررسی کند .
ری[9] (1990 ) طی تحقیقی به این نتیجه رسید کودکان مبتلا به مشکلات رفتاری در خانواده هایی پرورش یافته اند که در آنها انضباط و محبت کم بوده است .
در رابطه با تاثیر محیط خانواده و نحوه تربیت والدین بررفتار کودک سیف نراقی و نادری (1370 ) در کتاب ‹‹ اختلالات رفتاری کودکان و روشهای اصلاح و ترمیم آن ›› می نویسند :
‹‹ اگر جو یا فضای کل خانواده ، هر حرکت و رفتار کودک را علیرغم درست یا نادرست بودن آن پذیرا باشد ، کودک به احتمال زیاد دچار اختلالات رفتاری میگردد ... از طرف دیگر در نقطه مقابل خانواده هایی قرار دارند که هیچگونه رفتار کودک را نمی پذیرند و در حقیقت دائما در حال طرد کودک هستند ، در چنین فضای خانوادگی ، کودک نمی داند چه چیز باعث قبول و تشویق دیگران میشود . به عبارت دیگر کودک در انجام هرکاری دچار بلاتکلیفی و تشویق است . افراط و تفریط در میزان توجه و مراقبت نسبت به اعمال و رفتار کودک می تواند موجبات اختلالات رفتاری باشد ... داشتن انتظارات و توقعات نامتناسب با رشد و توان جسمی ، ذهنی ، عاطفی ، اخلاقی و اجتماعی کودکان و یا نداشتن هیچگونه توقعی از آنان در هنگامیکه باید توقع داشت ، سبب اختلالات رفتاری آنان میگردد ›› (سالاری ، 1373).
بیان مساله
اختلالات رفتاری روزمره ، اختلالات شایع و ناتوان کننده ای هستند که برای معلمان و خانواده هایشان مشکلات بسیاری ایجاد می کنند و با نرخهای بالایی از معضلات روابط اجتماعی همراه بوده و نسبت به کودکان بدون اختلال ، با شکستهای تحصیلی بیشتر مواجه می شوند و در نوجوانی و بلوغ در خطر آشفتگیهای رفتاری و اجتماعی هستند ( کشکولی ، 1379 ) . پیامدها و عوارض مشکلات رفتاری در زندگی فردی و اجتماعی کودک و حتی برای اطرافیان و اجتماعی که وی در آن قرار دارد ، معضلات بازدارنده بسیاری ایجاد نموده و به عبارتی تمامی جنبه های زندگی فردی و اجتماعی را تحت تاثیر قرار می دهد این امر با توجه به شیوع نسبتا بالای مشکلات رفتاری نیازمند توجهای ویژه است .( عیسی زاده ، 1386 )
کودکانی که دچار پریشانی های عاطفی و اختلالات رفتاری هستند در دوست یابی کمتر موفق اند در واقع بارزترین مشکل آنها ناتوانی در ایجاد روابط عاطفی رضایت بخش و نزدیک با سایر افراد است آنها تنها دوستانی که قادر به پیداکردنشان هستند دوستان خیالی اند . کودکان دیگر به سوی این کودکان جلب نمی شوند وبزرگترها نیز از اینکه این قبیل کودکان دور و برشان هستند خوششان نمی آیند . از آنجا که برقراری روابط نزدیک عاطفی بر اساس واکنش های متقابل اجتماعی بوجود می آید طبیعی است مردم علاقه خود را به کسی که عکس العمل مطلوبی نداشته باشد از دست می دهند علت اینکه تعداد زیادی از کودکان آشفته از طرف دیگران مطرودند این نیست که آنها از دوستی فراری اند بلکه به خاطر این است که آنها رفتاری خصمانه و پرخاشگرانه دارند . این کودکان بدزبان ، مخرب ، غیر قابل پیش بینی ، غیر مسئول ، دعواگر ، موذی ، حسود و بی اعتنا هستند و خلاصه صفت مثبتی که بتوانند دیگران را به سوی آنها جلب کند درآنان وجود ندارد این نکته قابل فهم است که افراد هنگام مواجه شدن با کودک آشفته متقابلا رفتاری مشابه از خود نشان می دهند پس تعجبی ندارد که این قیبل کودکان دائما با هم دعوا و نزاع می کنند ( جوادیان ، 1373 ).
کنش متقابل و رابطه ی عاطفی میان میان مادر و نوزاد به روابط اجتماعی کودک در آینده شکل داده و نحوه برخورد مادر با کودک در چگونگی اجتماعی شدن و کسب مهارتهای اجتماعی فرزند تاثیر به سزا دارد . در واقع دلبستگی بین مادر و کودک شالوده ی اجتماعی شدن کودک را در سالهای بعدی پی ریزی می کند . این پیوند در رشد کودک امری جدی ، گسترده و فوق العاده است .
به نظر می رسد الگوی دلبستگی اولیه با تحول مهارتهای اجتماعی سالهای بعد در کودک ارتباط دارد . پژوهش رفتار اجتماعی آن دسته از کودکان مهد کودک که روابط عاطفی آنها در = ماهگی ارزیابی شده بود بررسی گردید ، کودکانیکه قبلا ‹‹ دلبسته ایمن ›› ارزیابی شده بودند ، حالا نقش رهبری اجتماعی داشتند . این کودکان در فعالیتها پیش قدم بودند ، فعالانه در آنها شرکت می کنند و مورد توجه کودکان دیگر بودند . معلما نشان آنها را خوگردان و مشتاق یادگیری می شناختند . بر عکس کودکانی که دلبسته ی ناایمن شناخته شده بودند ، از لحاظ اجتماعی گوشه گیر و نسبت به شرکت در فعالیتها دچار تردید بودند ، از نظر معلمان ، این کودکان کنجکاوی کمتری درباره چیزهای نو نشان می دادند و در پیگیری هدفهای خود چندان استوار نبودند . این تفاوتها ارتباطی با هوش کودکان نداشت ( واترز[10] ،ویپمن[11] ،اسروف [12] 1997 ، نقل از طیبی ، 1383).
کودکی که به مادر دلبستگی مطمئنی پیدا کرده ، بیشتر به دنبال حفظ رابطه ی عاطفی با والدین و نیز جلب اعتماد آنان از طریق پذیرش رفتارهای مطلوب اجتماعی است . روانشناسان در بیشتر سالهای قرن حاضر به رابطه کودکان با کسانی که مراقبت از آنان را به عهده دارند تاکید کرده اند و این کنش های متقابل را اساس عمده ی رشد عاطفی و شناختی می دانند ( بالبی 1969 ) .
اینزورث و همکارانش ( 1978 ) معتقدند که همه کودکان بهنجار احساس دلبستگی پیدا می کنند و دلبستگی شالوده ی رشد عاطفی و اجتماعی سالم در دوران بزرگسالی را پی ریزی می کند برای مثال انتظار می رود کودکانی که دلبستگی شدید به مادرانشان دارند ، در آینده مشکلاتی ایجاد می کند ( ماسن و همکاران ترجمه ی یاسایی ، 1375 ) .
بررسیها در مجموع نشان می دهند ، کودکانیکه قبل از ورود به دومین سال زندگی ، دلبسته ایمن هستند آمادگی بیشتری برای روبروشدن با تجارب و روابط جدید دارند .
پژوهشهای مختلف در ایران نیز به نتایج مشابه دست یافته اند . در یک بررسی کیفیت دلبستگی و رابطه آن با تحول مهارتهای اجتماعی در کودکان پیش دبستانی شهر تهران مورد مطالعه قرار گرفت . نتایج به دست آمده نشان می دهد که رابطه معنی داری بین دلبستگی و مهارتهای اجتماعی وجود دارد به این معنی که هرگونه تغییری در دلبستگی کودک – مادر بر روی رفتار کودک در تعامل با همسالان تاثیر خواهد گذاشت ( دهقان ، 1376 ) .
در یک پژوهش رابطه دلبستگی به والدین با شیوه های مقابله با تنیدگی در دختران سوم راهنمایی مورد مطالعه قرار گرفت ، نتایج پژوهش نشان می دهد رابطه ی معنی داری بین دلبستگی به والدین با مقابله ی ‹‹ متمرکز بر مساله ›› ( دانشیان 1378 ) .
سن جدایی روزانه از مادر با تحول دلبستگی رابطه دارد . در یک پژوهش رابطه جدایی های موقت روزانه و نشانه های مرضی ، با شکل گیری دلبستگی و بروز مشکلات رفتاری – اجتماعی در کودکان پیش دبستانی مطالعه شد نتایج این پژوهش نشان می دهد کودکان که در سنین اولیه ی کودکی به طور روزانه ا زمادر جدا هستند ، نسبت به کودکانیکه در سنین بالاتر از مادر جدا می شوند ، بیشتر در معرض خطر دلبستگی نا ایمن قرار دارند ( خانجانی ، 1379 ) .
هم چنین مشخص شده است ، چنانکه کودک در سه سال اول در محیطی ( مانند مهد کودک) به سر برد که در آن مادری پاسخ دهنده و حساس حضور دایم نداشته باشد و کودک ا زمراقبت مداوم و پایدار محروم بوده و نتواند پیوند قوی و طولانی مدت ، با یک چهره ی دلبستگی خاص ایجاد نماید ، مستعد آسیب های روان شناختی می گردد ( خانجانی ، 1379 ) .
جمع بندی نظریه ها و یافته های حاصل از پژوهش هایی که در زمینه دلبستگی و تاثیری که در بلند مدت روی مهارتهای لازم در زندگی اجتماعی انسانها می گذارد گویای اهمیت موضوع است و این سوال را برمی انگیزد که آیا میان کیفیت دلبستگی و اختلالات رفتاری دانش آموزان خوابگاهی و دانش آموزان غیر خوابگاهی تفاوت وجود دارد ؟ آیا بین پیشرفت تحصیلی دانش آموزان خوابگاهی و دانش آموزان غیر خوابگاهی تفاوت وجو دارد ؟