مقدمه :
وقتی که کتاب های تاریخ هنر و نقاشان بزرگ غربی را ورق می زنیم ، با تصاویر بی شماری از هنرمندان بزرگ روبرو می شویم ؛ تصاویری زیبا ، متنوع و با ترکیبهای گوناگون و سبک های متفاوت ؛ برخی از این نقاشی ها که تحت عنوان شمایلنگاری معرفی شده اند ، زندگی حضرت مریم و فرزندش مسیح را تشکیل میدهد که در دروه های مختلف به تصویر درآمده اند . این شمایلها علیرغم سادگی فرم و تکنیک ، با زیبائیهای چشم گیر ، انسان را ساعتها به خود مشغول می کنند ؛ بارها و بارها این صفحات را ورق می زنی و ساعتها به نظاره می نشینی و هر بار چیز تازه تری درآنها می یابی.
هنرمندان قرون وسطی بیش از هر موضوع دیگری شمایلهای حضرت مریم و عیسی (ع) را استادانه در صحنه های متفاوت ، همچون عبادت و نیایش ، معراج ، غسل تعمید و زندگی روزمره و . . . به تصویر کشیده اند.
زیبائی ، سادگی و معنویتی که توأمان در هماهنگی صورت ومحتوای این شمایلها وجود دارد باعث علاقمندی من به این موضوع گشت . این شد که تصمیم گرفتم علی رغم کمی منبع در حد توان خود به تحقیق و گردآوری نمونه هائی در مورد شمایلنگاری قرون وسطی و معرفی برخی از هنرمندان آن بپردازم ؛ لیکن به علت تجانس و نزدیکی شمایلنگاری قرون وسطی با هنر دوره بیزانس از لحاظ بصری و محتوایی ، در اکثر قسمتهای این جزوه ، هنر این دو دوره در کنار هم مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
در فصل دوم اشاراتی به شکلهای نشانه ای و نمادین شده است ، اما چون بحث اصلی ، بررسی شمایلنگاری است و با این عقیده که جهان هستی در چهره انسان جلوه می کند و آنچه در سیمای افراد دیده می شود ، در واقع جلوه ای است از درون آنها و سیرت قدیسان در سیما و صورت ایشان نمایان است ، لذا در ارائه نمونه ها و مصادیق تصویری حاضر در بخش فوق ، قطع نظر از بررسی جنبه های فنی و موضوعی ، شخصیتهای روحانی نیز در برخی موارد تحلیل و نقد شده است .
در فصل سوم به بررسی ویژگیهای بیانی و بصری تعدادی از آثار شمایلنگاری قرون وسطی و بیزانس و مقایسه آن با نقاشی دوره گوتیک پرداخته شده است . علت انتخاب دوره گوتیک برای مقایسه با شمایلهای قرون وسطی و بیزانس ، وجود آثار فراوان با موضوعات مشابه و نزدیکی نقاشی این دوره ها با یکدیگر است . لذا به خاطر طولانی نشدن بحث ، همینطور اهمیتی که برخی از شخصیتهای روحانی و قدیس مانند حضرت مریم و مسیح (ع) در آثار هنرمندان این دوران داشته اند ، جهت بررسی بهتر موضوعات ، شمایلهای با موضوع حضرت مریم به عنوان یک نمونه بارز مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
گرچه بررسی موضوع فوق با وجود کمی منبع ، برای اینجانب کاری بسیار سنگین و دشوار مینمود ، لیکن سعی کرده ام قدمی هر چند کوتاه و ناچیز در این راه پرفراز و نشیب بگذارم و نگاهی به این وادی دور دست و فراموش شده بیندازم تا رموز بیانی و جذابیت بصری این کارها را بهتر و بیشتر درک نمایم .
با عذر خواهی از قصورات ، امید است که صاحبنظران به بزرگواری خود ببخشایند .
پیشگفتار
هنر مسیحیت در قرون وسطی بر اساس هنر روم پایه گذاری شده و روم نیز میراث خوار یونان بود و یونان از صدقات و نفقات مصر تقلید می کرد . لیکن مسلم است که هر ملتی هر چیز را که کسب کند به زعم و سلیقه خود در آن تغییراتی می دهد به استثناء مورد میراث خواری روم از یونان که تقریبا مقلدانه و با دگرگونی های بس اندک همراه بود. همانطور که تاریخ گواهی می دهد ، هر دو ملت از یک نژاد و یک سلاله بودند . آنچنانکه بسیاری معتقدند رومی ها که کوچنده های یونانی بودند ، خاک ایتالیا را همسان با آب و هوای وطن خود دیدند و در آنجا زندگی یونانی خود را دوباره احیاء کردند ، چنانکه شباهت زبانی و ریشه مشترک آنها دلیلی بر اشتراک ریشه های فرهنگی و هنری آنهاست.
یونان ، اساس هنر و فرهنگ خویش را بر ستایش و پرستش صورت انسان گونه قرار داده بود . بدون شک دلیل انتخاب بدن انسان ، وجود اندازه های زیبا و نسبتهای شکوهمند و تعادل بی تا ، در آن بوده است و این چنین انسانی نمادی از خداوند در زمین می گردید ، بدین ترتیب هر خدائی در آسمان مصداقی انسانی در زمین یافت .
دیدگاه مسیحیان اولیه این بود که چون خدا بصورت انسان در پسرش مسیح تجلی کرده است . بنابر این هنرمندان می توانند خدا را نیز در شکل انسانی تصویر کنند. از طرفی فقر عمومی مسیحیت و سلطه بی چون و چرای کلیسا بر زندگی ، افکار و اعمال مردم سبب شد که هنر نیز در میان هنرمندان مسیحی ، راه سادگی و حقارت بپیماید و بسوی بدویت سوق کند . این موضوع از آثار قرون وسطی بخوبی آشکار است .
در زمان حکومت کنستانتین با رسمیت یافتن دین مسیح ، هنر مسیحیان نیز از اختفا و انزوا بیرون آمد و به سرزمینهای دیگر گسترش یافت . گاه هنر مدیترانه خاوری در سده های چهارم تا ششم را جزئی از هنر مسیحی پیشین می دانند . زیرا در جهان مسیحیت آن روزگار هنوز مرزبندی مشخصی بین خاور و باختر وجود نداشت . در واقع صور مختلف هنری و شمایلنگاری مسیحی در سراسر مدیترانه و از فلسطین تا ایرلند به سرعت انتشار یافت ، اما از سده ششم بخصوص در دوره امپراتوری ایوستی نیانوس ( 527- 565 ) خصوصیات هنر بیزانسی کاملاً بارز شد و نخستین عصر طلائی در تاریخ این هنر رخ نمود . در این دوره ، شمایلنگاری بیزانسی جنبه شکوهمندی داشت و بیشتر به تجلیل از عظمت و اعتبار امپراتوری روم شرقی می پرداخت . جنبش شمایل شکنی در سده های هشتم و نهم رشد هنر مذهبی ( بالاخص شمایلنگاری ) را متوقف کرد و زمینه را برای گسترش هنر دنیوی و تزئینی مهیا ساخت .
دوران حکومت امپراطوری مقدونی ( 867 – 1057 ) مقارن با دومین عصر طلائی هنر بیزانسی بود . در این عصر تمایلی به آثار باستانی ، گرایش فزاینده به جنبه های تشریفاتی و نمایشی رواج یافت . در زمان فرمانروائی خاندان کهننوس ( 1057- 1185 ) سیمای هنر بیزانسی دوباره تغییر کرد . پس از این ، توسعه اروپای باختری آغاز شده ، یورش نرمانها و جنگهای صلیبی ، تسخیر قسطنطنیه توسط فرانک ها ( 1204 ) دورانی پر آشوب را پدید آورد و اینچنین نفوذ اقتصادی جمهوریهای ایتالیا در بیزانس افزایش یافت . ولی این همه به انحطاط هنر نینجامید . در زمان فرمانروائی خاندان پالایولوگوس ( 1261 1453 ) دوره ای جدید فرا رسید که به عنوان سومین عصر طلائی هنر بیزانسی شناخته می شود .
اگر چه هنر بیزانسی ماهیت دینی داشت ، اما منحصر به موضوعات مذهبی نبود . آنها گاه با نقاشیها و موزائیک های غیر مذهبی کاخهای شاهی را می آراستند ولی آثار تصویری غیر مذهبی در مقایسه با آثاری که موضوعاتشان از تورات ، انجیل ، کتابهای مجعول شرح کودکی مسیح و مریم و زندگینامه قدسیان گرفته شده بود ، شمار کمتری داشتند .
در واقع هنر بیزانسی حتی هنگامی که در خدمت امپراتوران بود . خصلت دین سالارانه اش را حفظ کرد ؛ به طور کلی میتوان گفت که هنر بیزانسی ترجمان تصویری افکار و نظرات علمای الهی به زبان هنر بود . از این رو این هنر فاقد شخصیت پردازی و مقید صرف به مضامین دینی بود . در موزائیک ها ونقاشی های داخل کلیسا ، انتخاب موضوعها و حتی نمایش حالت شخصیتها از الگوی دینی معین پیروی می کرد .
هنر بیزانسی و بالاخص شمایلنگاری اساساً به موضوعات ماوراء بشری می پرداخت . از همین رو در برابر طبیعت گرائی هنر یونانی رومی ، به تخلیص در فرم رو می آورد و بدین سان معیار های هنر خاور زمین را برتر از معیار های کلاسیک باستان دانست . شیوه موزائیک ، عرصه مناسبی برای هنرمندان بیزانسی بود تا جهانی بی زمان ومکان ودر عین حال پر شکوه بیافریند .
هنر بیزانسی به هنر اروپای شرقی قرون وسطی بسیار اثر گذاشت و این تأثیر به خصوص در آثار نقاشان سده سیزدهم و چهاردهم ایتالیا نمایان است ، اما از جمله تفاوتهای هنر بیزانسی با هنر اروپائی باختری در قرون وسطی این بود که وجه دینی در آن اهمیت بیشتری از وجه تزئینی داشت .
شمایل[1] و ویژگیهای آن
شمایل در لغت به معنای تصویر ، تمثال ، چهره و صورت است.
قدیمی ترین و رایج ترین معنای شمایل با تاریخ هنر دینی مسیحی مرتبط است و به تمثال و تصاویر مذهبی که مورد احترام و تکریم
قرار میگرفتند ( غالباً تصویر حضرت مریم و مسیح ) اشاره دارد و مصادیق خاص آن را در هنر قرون وسطی ، بیزانس ، گوتیک و حتی در روسیه می توان یافت . ( تصویر 1-1 )
شمایل همچنین به نقاشیهای مذهبی اجرا شده بر روی پانلهای چوبی مربوط به دوره بیزانس و قرون وسطی نیز گفته میشود .[2]
شمایل روسی از نقاشان بیزانسی مشتق شد و قواعد مشخصی را در ترکیب بندی و نمایش حالت و چهره مقدسین حفظ کرد . آثار هنرمندانی چون روبلف [3] نمونه های این نقاشی سنتی محسوب میشود .
1- Icon
2- معانی دیگر شمایل به نقل از دایره المعارف روئین پاکباز عبارتنداز : مترادف با موضوع هنری ، که ضمن بررسیهای هنر آلمان در نیمه دوم سده نوزدهم رایج شد . اصطلاحات شمایلنگاری و شمایلشناسی برهمین معنی مبتنی اند . معنائی که در برخی از مکتبهای معنا شناسی سمانتیک (Semantic) و نظریه هنر در سده بیستم مورد استفاده قرار می گیرد و مفاهیم خاصی را بیان می کند .
1- آندره ای روبلف : نقاش روسی (1370 – 1430 ) مهمترین نماینده نقاشی روسیه در قرون وسطی به شمار می آید که دردیوارنگاری و نقاشی شمایل دست داشت . نقاشی او که از سنت بیزانسی مایه گرفته بود با خطهای موزون و رنگهای خاموش و هماهنگ مشخص می شود . از جمله آثارش : دیوار نگاره داوری واپسین ( 1408 ) ، شمایل تثلیث عهد عتیق ( اوائل سده پانزدهم )