جهت دریافت درجه
کارشناسی ارشد رشته زبان شناسی
مقدمه
موضوع ارتباطات و وسائل ارتباط جمعی در گذر از پایان دو هزاره میلادی به جایی رسیده که با بسیاری از پدیده ها و امور دیگر حیات ما مرتبط شده و بر آنها تأثیر گذارده است. امروزه رسانه هایی مانند تلویزیون، رادیو، ماهواره، روزنامه ها، مجلات، رایانه و اینترنت باعث شده است که نوع ارتباطات بیشتری متفاوت از گذشته شده و نوع نگاه انسان به ارتباطات نسبت به گذشته نگاه دیگری باشد. این رسانه ها باعث شده است تا انسانها راحت تر و بهتر بتوانند باهم ارتباط برقرار نمایند و در نتیجه به یکدیگر نزدیک تر شوند. این نزدیکی بین انسانها که همان بحث «دهکده جهانی» می باشد، باعث شده است که افراد از لحاظ فرهنگی به یکدیگر نزدیکتر شده و بتوانند بر یکدیگر تأثیر گذاشته و تعامل داشته باشند. تلویزیون، روزنامه ها و اینترنت به طور روزافزون فرهنگ یکپارچگی را تبلیغ می کند و زبان به عنوان عامل اصلی انتقال فرهنگ بیش از بقیه موارد تحت تأثیر این پدیده های جهانی قرار دارد. حتی وجود این رسانه ها در خانه ها و در میان کودکان و نوجوانان باعث شده است که نقش پدر و مادر که به عنوان مهمترین عوامل تأثیر گذار بر فرهنگ و زبان کودک هستند کم رنگ شده و معلمان نیز به عنوان یکی دیگر از عوامل تأثیر گذار بر فرهنگ و زبان کودکان و نوجوانان آن نقش تأثیر گذار خود را نسبت به گذشته از دست بدهند. به همین دلیل، بسیاری از موضوع های مرتبط با مباحث ارتباطات، مورد توجه اندیشمندان رشته های مختلف علوم قرار گرفته و جزو مباحث بین رشته ای این علم کم سابقه، اما با اهمیت، محسوب می شوند.
امروزه بحث تاثیر رسانه ها و بویژه تلویزیون بر کودکان و نوجوانان در علوم متفاوتی مانند علوم اجتماعی، روان شناسی، زبان شناسی و جز اینها مورد بررسی قرار می گیرد و هر یک، از دیدگاه های مورد نظر خود به بحث درباره این موضوع مهم می پردازند. مباحثی مانند کودک، تلویزیون و خشونت، اثرات رفتاری تلویزیون بر کودکان و نوجوانان، تحلیل محتوای آگاهیهای تجاری تلویزیونی و تأثیر آن بر کودکان و نوجوانان، اثرات تلویزیون بر رشد کودکان، کودکان و تأثیرات زیان بار رسانه ها، تلویزیون و ترس کودکان و نقش تلویزیون در شکل گیری مفاهیم مذهبی و اخلاقی کودکان موضوعات متفاوتی هستند که در حیطه علوم جامعه شناسی و روان شناسی مورد بررسی قرار گرفته اند و نتایج متفاوتی نیز به دست داده اند.
از این رو کارشناسان وسایل ارتباط جمعی و کارشناسان سایر رشته های وابسته که در بالا ذکر شد، تأثیر وسایل ارتباط جمعی بر کودکان را مورد توجه قرار داده اند و مبحث مهم کودکان و تلویزیون همیشه جایگاه ویژه و عمده ای در این مباحث داشته است؛ زیرا تلویزیون به سهل ترین وجه و در همه اوقات در اختیار کودکان است و همزمان با صوت و تصویر و جاذبه های خاص خود این انسان کوچک را که بسا درک درستی از این پدیده ندارد درآغوش می کشد.
در اینجا سعی شده است تا تأثیر تلویزیون برکودکان و نوجوانان از نگاه دیگری که کمتر مورد توجه کارشناسان و مسئولان قرار گرفته است مورد بررسی قرار گیرد. موضوعی که خود می تواند از لحاظ فرهنگی و اجتماعی نیز مسائل مهمی را با خود به همراه داشته باشد.
تأثیر تلویزیون بر زبان و به ویژه های مهارتهای گفتاری کودکان و نوجوانان یکی از مباحث مهم در امر رسانه ها است، که کمتر موردتحلیل و بررسی قرار گرفته است. در این پژوهش سعی شده است تا با نگاهی دقیق تأثیر تلویزیون بر مهارت های گفتاری کودکان و نوجوانان از لحاظ دستوری، ساختاری، اصطلاحات و لهجه ها مورد بررسی قرار گرفته و نقاط ضعف و قوت آن بر مهارت های گفتاری کودکان و نوجوانان مورد تحلیل قرار گیرد.
- زبان آموزی
زبان آموزی ورشد گفتار در80 سال گذشته مورد توجه قرار گرفته و به ویژه درنیمه دوم قرن بیستم بطور دقیق تر مورد بررسی قرار گرفته است. زبان آموزی کودک به همراه توصیف وبررسی ساخت زبان وچگونگی کارکرد آن مورد توجه زبان شناسان می باشدس. یافته های مربوط به زبان آموزی، مراحل فراگیری زبان، تدوین دستور زبان کودک وارائه ویژگی های همگانی زبان از نتایج مهم این بررسی ها بوده است.
یافته های زبان آموزی همچنین در بررسی چگونگی گسترش مهارت های زبانی و نیز زبان پریشی مورد استفاده بوده است. به علاوه یافته های یاد شده درزمینه بررسی آموزش زبان دوم وهمچنین زبان خارجی وارائه فرضیه ها وروش های آموزش زبان دوم تأثیر به سزایی داشته است. زبان آموزی هم از لحاظ نظریه های یادگیری وهم از لحاظ بررسی مراحل رشد زبانی قابل توجه است. زبان آموزی درزمانی پس از یک سالگی شروع شده وتا 5 سالگی تقریباً به حالت ثابت نزدیک می شود. دوره زبان آموزی درحدود 5/3 به طول می انجامد.(مشکوه الدینی، 1376،ص 272)
بررسی زبان آموزی چگونگی رشد مهارت های گفتاری وشنیداری را مشخص می سازد . کودک تا پیش از سواد آموزی قادر است از زبان بطور مناسب دربرقراری ارتباط زبانی استفاده نماید. بعلاوه هر سخنگوی زبان علاوه برقواعد دستوری ، قواعد کاربردی زبان را نیز به تدریج می آموزد؛ یعنی از طریق تعامل با محیط و اطرافیان اصول کاربرد شناختی زبان را نیز فرا می گیرد .زبان آموزی تنها به توانایی های آوایی ، واژگانی ، دستوری وسبکی محدود نمی شود؛ بلکه ویژگی های کاربردی زبان را نیزشامل می گردد. البته دانش زبانی کودک ناخودآگاه است. بکارگیری وقضاوت ناخود آگاه زبان توسط کودک شم زبانی نامیده می شود.
نتیجه تسلط کودک برمهارت های زبانی، کسب توانایی به کارگیری زبان است . درصورتی که کودک توانایی زبان را داشته باشد نه تنها دانش ومهارت های زبانی وارتباطی خود را بکار می برد بلکه خواهد توانست درآینده نیز براین خلاقیت زبانی تکیه کند .
به نظر اشترن وبلیایف زبان آموزی برافزایش وتقویت توانش زبانی، توانش ارتباطی، خلاقیت زبانی، تفکر درباره زبان وهمچنین مهارت های آمادگی خواندن ونوشتن درآینده تأثیر می گذارد (بلیایف ، 1368 ،ص77) .
2- نظریه های زبان آموزی
الف: نظریه شناخت گرایی
پیاژه، روانشناس بزرگ سوئیسی، به اصل شناخت دریادگیر ی کودک توجه داشت. از این رو به پدیده زبان آموزی علاقه مند نبود. او زبان را به عنوان منبعی برای داده های لازم جهت بررسی چگونگی رشد شناخت درنظر می گرفت. به نظر او زبان آموزی یک پدیده ثانویه است که دردرون شناخت طبیعی کودک از محیط خود شکل می گیرد. از این رو پیاژه زبان آموزی را وابسته به شناخت می دانست. و زبان را به عنوان مجرایی برای ایجاد ارتباط میان کودک و محیط اجتماعی او در نظر گرفته بود. پیاژه معتقد بودکه ذهن کودک برای کسب شناخت، از جهان اطراف همواره فعال است واز این لحاظ ، اطلاعاتی از راه زبان توسط افراد محیط به او می رسد؛ به گسترش شناخت او چندان کمک نمی کند. او رشد زبان کودک را ناشی از رشد شناختی واجتماعی او می دانست. با این حال ، پیاژه این فرض را که تنها رشد شناختی برای رشد زبان آموزی کافی باشد انکار می کند. به عقیده او میزان مناسبی از رشد شناختی برای رشد زبانی لازم است، با این حال تنها رشد شناختی را برای زبان آموزی کافی ندانسته ، بلکه برخی فرآیندهای دیگر را نیز ضروری می داند.( مشکوه الدینی ، 1376، ص274)
مهمترین نظریه های یادگیری مبتنی بر شناخت گرایی عبارتند از: نظریه یادگیری گشتالت - گرایان ، نظریه معنا دار دیوید آزوبل، نظریه پردازش اطلاعات، نظریه شناختی پیاژه ونظریه شناختی برونر.
ب: نظریه شرطی شدگی رفتار زبانی
اسکینر، روان شناس آمریکایی، به اصل شرطی شدگی درباره زبان آموزی کودک اعتقاد داشت. وی اعتقاد داشت که برپایه رفتار گرایی همه جنبه های زبان ورفتار انسان را می توان توضیح داد. او یادگیری انسان را امری اکتسابی می داند . به اعتقاد اسکینر ذهن انسان شبیه لوح سفید یا صفحه خالی است ووقتی زبان دراین صفحه خالی وارد می شود، یادگیری تحقق می یابد. براساس این دیدگاه ذهن انسان فقط محرکات زبانی بیرونی را پذیرفته وهنگام یادگیری زبان مشاهده منظم رویداد های جهان خارج کودک را وارد به تولید زبان می کند. به عقیده اسکینر انسان از راه آزمایش وخطا به یادگیری زبان می پردازد. وی که آزمایشهای زیادی در خصوص یادگیری حیواناتی مثل موش و کبوتر انجام داده است این نوع یادگیری را شرطی شدن عامل نامیده وآنرا ‹‹ترتیب از راه پاسخ های ارادی ›› می داند. در نظریه اسکینرتنها شرط لازم برای فهم چگونگی یادگیری زبان این است که بتوانیم متغیرهای حاکم وعوامل بیرونی را مشخص کنیم.
درواقع نظریه یادگیری اسکینر می کوشد یادگیری زبان را با استفاده از یک مدل محرک - پاسخ، تبیین کند. به تعبیراسکینر اگر رفتار زبانی معینی بطور مکرر یک نتیجه مثبت داشته باشد به تقویت مثبت واگر نتیجه منفی داشته باشد به تقویت منفی منجر می شود. درحقیقت تقویت مثبت براثر پاداش رفتار زبانی فرد وتقویت منفی براثر تنبیه رفتار زبانی فرد شکل می گیرد. از سوی دیگر، از دیدگاه رفتار گرایان، کودک دریادگیری زبان تا حد زیادی از عامل تقلید کمک می گیرد. بسامد استفاده، کاربرد واژه ها وساخت های زبان نیز دریاد گیری از راه تقلید مؤثر است. اگر کودکی درحال یادگیری زبان، پس از کاربرد یک عنصر یا قاعده زبانی احساس کند ارتباط مؤثر زبانی برقرار شده است، فکر می کند رفتار زبانی او مورد تأیید قرارگرفته است. این احساس مثبت باعث تقویت آن رفتار و در نتیجه یادگیری آن عنصر می شود.
به عقیده اسکینر، بر پایه فرآیند شرطی شدگی، کودک رفتار مؤثر زبانی که در نتیجه انگیزه ها و پاسخهای ناشی از محیط از جمله پدر و مادر و دیگر افراد محیط برایش پیش می آید، فرا می گیرد. به این معنی که بر اثر تقویت و شرطی شدگی رفتار زبانی از راه پاداش های مطلوبی که از محیط خود دریافت می نماید، سرانجام عادت های زبانی ویژه مربوط به محیط خود را کسب می کند. بنابراین، به عقیده اسکینر برای توضیح فرآیند زبان آموزی لازم نیست هیچگونه ویژگی ذاتی ذهن خاص و پیچیده ای برای کودک فرض شود، بلکه برای توضیح آنها کافی است که روابط منظم موجود میان رویدادهای جهان بیرون و گفته های کودک که به طور مثبت تقویت می شود نشان داده شود که به این ترتیب در دوره زمانی مناسب تکرار و استوار می گردد. (مشکوه الدینی،1376، ص276)
در فرضیه اسکینر نارسایی هایی را در فرآیند شرطی شدگی زبانی در زبان آموزی کودک می توان ملاحظه نمود.
1- تقلید: با وجود اینکه تقلید در امریادگیری زبان وجود دارد، ولی می توان به نمونه های فراوانی اشاره کرد که نشان دهنده عملکرد ذهنی انسان هستند. مهمترین این شواهد از انحراف های زبانی نظامند حاصل می شوند. یکی از این انحرافات تعمیم افراطی است که کودک طی برخی قواعد، ساخت های مختلف را بر ساخت های دیگر تعمیم می دهد. مانند صورت های ‹‹سوزیدم›› و ‹‹کاریدم››. بنابراین اگر یادگیری صرفاً از راه تقلید صورت می گرفت، نباید صورتهای یادشده که توسط بزرگسالان هیچگاه به کار نمی روند، تولید شود. بنابراین باید به ‹‹قاعده سازی درونی›› معتقد باشیم تا بتوانیم تعمیم های افراطی را به درستی توجیه نماییم .
2- بسامد عناصر: بسامد واژه ها وساخت هایی که در محیط یادگیری زبان به کار می روند تا آن حدی که رفتارگرایان بر آن تأکید می کنند، بر یادگیری زبان اثر نمی گذارد.
اگر بسامد عناصر زبانی در یادگیری تأثیر زیادی داشته باشد نباید واژه های پر بسامد که طبیعتاً بیشتر شنیده می شوند دچار تعمیم افراطی شوند. در مقابل، عناصر زبانی وجود دارند که از طرف بزرگسالان به طور فراوان استفاده شده و پر بسامد هستند ولی کودکان در جریان یادگیری زبان سالها طول می کشد تا آنها را یادبگیرند و استفاده نمایند. (زندی، 1381، ص66)
3- تأیید: رفتارگرایان تأیید والدین و یا اطرافیان را در یادگیری زبان به عنوان مهم ترین نوع تقویت مطرح می کنند. از نظر آنان تأیید یک رفتار زبانی، به قابل قبول بودن آن از لحاظ دستوری وابسته است، اما تحقیقات نشان می دهد که تأیید یا عدم تأیید اطرافیان با صحت دستوری جملات ارتباط اندکی دارد.
4 - نظریه اسکینر فقط در آزمایشگاه قابل کاربرد است. تقسیم کار به تعدادی مراحل تدریجی و دادن پاداش پس از به انجام رسیدن هر مرحله، ممکن است در آزمایشگاه میسر و قابل هدایت باشد، ولی چنین تقسیمی در محیط زبان آموزی کودک به هیچ وجه روی نمی دهد.
در بالا نیز تأیید والدین این امر را تصدیق می کند. والدین ممکن است در برابر پاسخ غلط کودکان به آنان پاداش بدهند، در حالی که مادر یا پدر به درستی به گفته های کودک خود توجه نمی کنند. از طرفی رفتار کودک قابل پیش بینی نیست.
5- زبان از خود نظامی قانون مند دارد. زبان دارای ساختاری است که زبان آموزی کودک بر - اساس مراحل مشخص آن رخ می دهد. این نظامند بودن زبان جزء لاینفک هر زبانی است. اگر کودک از طریق شرطی شدن زبان را بیاموزد و در طی محرک و پاسخ به زبان آموزی بیانجامد، ممکن است که قوانین زبان آموزی هر کودک نسبت به کودک دیگر متفاوت باشد، در حالی که تمام کودکان در دوره خاصی از یادگیری زبان به قسمتی از زبان مسلط می شوند و این دوره از شروع تا تکامل و به پایان رسیدن آن زمان مشخصی را طی می کند.
مهمترین نظریه های یادگیری مبتنی بر رفتارگرایی عبارتند از: نظریه ادوارد ثرندایک و نظریه شرطی سازی عامل بی.اف اسکینر.
ج) نظریه ذاتی، ذهنی بودن زبان:
نوام چامسکی به عنوان یک فردگرا و طرفدار یادگیری ذاتی زبان، با انتقاد از نظریه اسکینر، یادگیری زبان را در انسان امری فطری می داند. هر کودک دارای نظامی ذهنی به نام دستگاه فراگیری زبان است که او را قادر می سازد درباره ساخت زبانی که در حال یادگیری است فرضیه هایی بسازد. بدین ترتیب چامسکی نظام قواعد ذهنی خود را از طریق یک فرآیند مبتنی بر تغییرات نظامند توسعه می دهد. چامسکی معتقد است هر انسانی که زبان را فرا می گیرد، مجموعه ای از قاعده ها یا اصول را برای تولید ساخت های گفتاری کسب می کند. او این نظام ذهنی را ‹‹توانش دستوری یا توانش زبانی›› می نامد. کودک با ذهنی متولد می شود که به مجموعه ای از ویژگی های همگانی زبان مجهز است. چامسکی با طرح ذاتی بودن زبان، آن را ابراز زبان آموزی می داند. در مدل ذاتی بودن ذهن، زبان عبارتست از دانشی که در ذهن قرار دارد. این دستور جهانی در ذهن شکل می گیرد و زبان آموخته شده را کنترل می کند. بدین ترتیب یادگیری زبان، مجموعه ای ازپارامتر ها و فراگیری واحدهای واژگانی است.
چامسکی که خود در مکتب ساختگرا پرورش یافته بود، در کتاب ساخت های نحوی خود شالوده تفکرات رفتارگرایی را متزلزل کرد. او نشان داد که زبان مادری خود را به آن نحوی که رفتارگرایان بیان می کنند یاد نمی گیرد و جنبه خلاقه یا زایشی بودن زبان را مورد تأکید قرار داد. از نظر وی خلاقیت زبان خصیصه ای طبیعی است و استعداد یادگیری زبان، ذاتی ذهن بشر است. او بر نامحدود بودن جمله های زبان تأکید کرد.
به عقیده چامسکی، کودک در ذهن خود دستور زبانی را به همراه دارد و به طور ناخودآگاه گفته های اطرافیان خود رادر نظمهای گفتاری جستجو می کند.کودک با ذهنی که به مجموعه ای از ویژگی های همگانی زبان مجهز است متولد می شود و با دارا بودن چنین ذهنی، با داده های زبانی محیط خود ارتباط برخوردار می کند. مشخصه ای که در دیدگاه چامسکی وجود دارد این است که انسان دارای یک زبان ذهنی است که بر آن اساس زبان ظاهر را تولید می کند و این دلایلی است که زبان را می توان بر مبنای پدیده های بیرونی توصیف کرد. کودکان درباره زبان چیزهایی می دانند که با مواردی که از طریق محیط شنیده اند متفاوت است. کودکان به پایه تجربه، دانش بیرونی زبان را درک می کنند. در نظریه ذاتی بودن ذهن، چامسکی دستور همگانی را یک نظریه علمی می داند که بر اساس داده های خاص درباره زبان قابل توجیه است. دانش زبانی ناخودآگاه، از برخورد توانایی زبانی که در ذهن وجود دارد و داده های زبانی که از طریق محیط کسب می شود، به وجود می آید. آنچه می توان گفت این است که کودکان درباره زبان چیزهایی را می دانند که آنها را از طریق شنیدن یادگرفته اند. (کوک، 1996، ص 39)
چامسکی در نظریه خود ارتباط بین هوش و محیط زبانی را با زبان آموزی کودک رد کرده و این دو را از یکدیگر مستقل می داند و این اصل را به این گونه توجیه می نماید که از لحاظ زبان آموزی و نیز زمان زبان آموزی بین کودکان با بهره هوشی بالا و کودکان کودن تفاوت فاحشی وجود ندارد. (مشکوه الدینی،1373، ص 280)
د) ویگوتسکی و ارتباط اجتماعی
تحلیل بسیار مستدل و جالبی که ویگوتسکی از سرشت تفکر زبانی بر مبنای معنای واژه به عمل آورد؛ سرآغاز تلاشی است که برای درک فرآیندهای شناختی صورت گرفته است. به عقیده ویگوتسکی ریشه زبان، اجتماعی است و مطالعه پیشرفت و رشد شناختی را به عنوان مرکز مراحل فهم می داند. زبان و رشد شناختی به عنوان مراحل جدا از هم بوده و زبان و تفکر همسان نیستند، بلکه ارتباط نزدیکی با هم دارند. از نظر پیاژه گفتار خود محور به عنوان مرحله ای است که در سه سالگی ظاهر شده و در سن 7 سالگی از بین می رود. در حالیکه دیگوتسکی آن را به عنوان گفتاری که از خارج به داخل منتقل شده است می داند و می گوید که این گفتار منشأ اجتماعی دارد. از نظر او زبان تجارب تاریخی، فرهنگی و اجتماعی را منعکس و آنها را منتقل می کند.
ویگوتسکی برای مراحل متوالی رشد ذهنی روش هایی را ابداع نموده است. بحث های نظری وی بر مطالعه و بررسی تشکیل مفهوم بر مبنای روش ها و پژوهش های زیر استواراست:
1- بررسی زبان خود محور که تصورات پیاژه را به طور بنیادی متحول ساخت.
2- بررسی های تأثیر متقابل رشد ذهنی و آموزش دبستانی
3- بررسی مربوط به مقایسه رشد مفاهیم علمی که کودک در آموزشگاه فرا می گیرد.
وی در بررسی رشد عقلانی و زبان کودک، موضوع پیام را در تبدیل گفت و شنود به گفتار درونی و تفکر دانسته و موضع خام واتسون را که تفکر را با فعالیت عضله یکی می داند، رد کرده وگفتار درونی شده را ارتعاشات عضله حنجره نمی داند، بلکه آن را یک بازنمودن درونی می خواند. به اعتقاد وی، زبان پیش از آن که به عنوان یک ابزار منطقی و تحلیلی مورد استفاده قرار گیرد، در غیاب ساختهای مفهومی، نقش های دیگری را نیز ایفا می کند. او در زمینه مفاهیم خود بخودی کودکان پژوهش کرده و هوش را استعداد برخورداری از تعلیم و تربیت می داند. ویگوتسکی در تلاش های خود برای درک فرآیندهای شناختی دیدگاه میانجی گرانه دارد. او برای درک چگونگی رشد تفکر، مسأله را از دیدگاه تاریخی می نگرد.
ویگوتسکی پژوهشهایی را که فرض بر این بوده که تفکر و واژه عناصر مجزا و مستقل بوده و تفکر زبانی حاصل تربیت خارجی آنهاست، خطا می پندارد. او واحد تفکر زبانی را معنای واژه می داند و معتقد است که معنای واژه تا زمانی که در قالب اندیشه تجسم نیافته است، پدیده تفکر به شمار می رود. زمانی معنای واژه پدیده زبانی محسوب می شود که زبان با اندیشه درآمیزد. او معنای واژه را حاصل ترکیب واژه و اندیشه می داند. ویگوتسکی بازتاب امور واقع عالم را مشخصه اصلی واژگان می داند و از این رو واژه را کلید فهم ماهیت آگاهی انسان تلقی می کند. (ویگوتسکی،1367، صص15و28)
به طور کلی ویگوتسکی عقیده دارد که کودکان در یادگیری زبان افراد فعالی هستند. در همان مراحل اولیه که کودک قادر به استفاده از زبان نیست، حرکات کودکان نشان از پیشرفت شناختی به سوی تفکر دارد. ویگوتسکی می گوید که حرکات بدنی کودک نوعی از زبان است که کودک آن را بعداً تبدیل به نوشتن می کند. این نوع نوشتن را ویگو تسکی نوشتن در هوا می داند. او اعتقاد دارد که معنی از طریق تعامل با دیگران در محیط به وجود می آید و این در حالیست که این معنا از قبل در ذهن کودک بوده است. وقتی کودکان از زبان در موقعیت های اجتماعی استفاده می کنند (مانند بازی)، آنها زبان را وسیله ای برای کشف جهان به کار می گیرند. (فریس،2001،ص 69)
3- مهارت های گفتاری
کودکان نیاز دارند تا درباره احتیاجات، احساسات و افکارشان، با یکدیگر بحث کنند. مهارت گفتار در پیشرفت دیگر مهارتهای زبانی از قبیل مهارت تفکر، خواندن، نوشتن و شنیدن تأثیرگذار است. این مهارت در یادگیری واژه گان زبان به مهارت خواندن کمک می کند. هنگامی که کودکان با استفاده از مهارت گفتاری نوشته ها را می خوانند، اولین مراحل نوشتار را نیز یاد می گیرند. صحبت کردن کودکان با خودشان در هنگام نوشتن می تواند کمک زیادی به یادگیری مهارت نوشتن کند.در حقیقت با خود صحبت کردن کودکان هنگام نوشتن، تجزیه و تحلیلی است به آنچه که نوشته است و خلاصه این که مهارت گفتار بر مهارت شنیدار تأثیرگذار است، چون همیشه گویندگان تمایل دارند که شنوندگان خوبی باشند. آنها معمولاً به آنچه دیگران می گویند علاقه مند هستند. مهارت گفتار می تواند به وسیله گفتگو با دیگران و برنامه های مختلف تلویزیون و رادیو پیشرفت داده شود. مطالعه بازدید از مکان هایی مثل موزه، کتابخانه ها و... ، بحث و گفتگو با اعضای خانواده نیز می تواند در افزایش مهارت گفتار مؤثر باشد.
در کلاس درس، گفتگو نیاز به تشویق دارد. تحقیقات نشان می دهد که کودکان از گفتگو درباره زبان و چگونگی استفاده از آن سود نمی برد، بلکه آنها برای اینکه از زبان و مهارت گفتار سود ببرند باید دانش آموزان فعالی به عنوان استفاده کننده از زبان باشند. بازی های دوران کودکی نیز در جهت ایجاد تجارب جدید برای کودکان تأثیر بسزایی برزبان آنان دارد. همه کودکان نیازدارند تا با معلم وهمسالانشان تعامل داشته باشند . واین نوع ارتباط بین کودکان یا کودکان با معلمشان می تواند در افزایش مهارت گفتار دانش آموزان مؤثر باشد.
4- مراحل رشد گفتاری کودک
مطالعات نشان می دهد که کودکان بطور عادی نخستین واژه ای زبان مادری خود را تا حدود بین یک ونیم سالگی برزبان می آورند و سپس مراحل مشخص زبان آموزی را می گذارند وپس از آن درحدود 5 سالگی هسته اصلی زبان درذهن او شکل می گیرد. در بکارگیری زبان در مواقع گوناگون می توان به اصل کاربرد شناختی زبان نیز اشاره کرد واین نکته را متذکر شد که کودکان در تعامل با اطرافیان نیز درباره سبک های زبانی، وپیچیدگی های آن آشنا می شود.
الف) مرحله اول: پیش زبانی
کودک از زمان تولد تا 12 ماهگی در مرحله پیش زبانی قرار دارد. کودک دراین مرحله بیشتر با گریه وخنده کردن ارتباط خود را با اطرافیان برقرار می کند. این مرحله را مرحله غان و غون نامیده اند. ویا اصطلاحاً آن را (babbling & crying ) می نامند. مرحله غان ونون کردن تا سن 5 ماهگی ادامه پیدا می نماید. درحدود 6 ماهگی کودک شروع به تولید صداهای نامفهوم می کند. الگوهای آهنگین معمولاً از 9 ماهگی به بعد درکودک ظاهر می شود. درحقیقت کودک از 7 ماهگی به بعد تمایل خود را برای ارتباط با دیگران نشان می دهد. نوع حرکات کودک دراین سن، مثل: خندیدن، حرکات دست ها وپاهای کودک و....، هریک برای بیان نوع خاصی از ارتباط مورد استفاده قرار می گیرد. دراین سن کودک ارتباط اجتماعی خود را با استفاده از یکی از این روش ها برقرار می نماید. همانطورکه درقبل نیز اشاره شده بود، ویگوتسکی این نوع حرکات کودک را که بیشتر با دستان خود انجام می دهد، نوشتن در هوا می داند.