دوران لنین: 1917 - 1924
شکی نسیت که لنین، رهبر بلشویک ها، در انقلاب پیروز شد. تاکتیک های پیروزمندانه اش شامل انحلال یکجانبه مجلس نمایندگان، دادن وعده های دروغین، و بالاخره پشت سر گذاشتن مخالفانش بود. لنین وعده دموکراسی داد، و رژیمی توتالیتر و سرکوبگر عرضه داشت. او به دهقانان وعهده توزیع مجدد زمین داد، و مزارع اشتراکی دولتی را تحویل داد. لنین به نواحی غیر روسی که امپراتوری روسیه آن ها را تصرف کرده بود وعده استقلال داد، و جماهیر شوروی را عرضه کرد. او زمینه همه حکومت های کمونیستی آتی را فراهم آورد.
یان گری تاریخ نگار هدف فوری لنین را پس از به دست آوردن قدرت بدین سان توصیف می کند:
" لنین در دولت و انقلاب، دقیقاً مراحلی را تنظیم و عرضه کرد که برای بر انداختن جامعه سرمایه داری و ایجاد نظمی نو لازم بود… او می دانست که بی رنگ باید از راه پشتیبانی عامه مردم، به ویژه توده دهقانان، موضع حزب را مستحکم کند"
برای موفقیت، لازم بود که لنین نشان دهد مشغول اجرای وعده هایش در مورد زمین و صلح طلبی است. ولی او به راستی قصد نداشت اصلاحاتی در مورد زمین به عمل آورد. در عوض، کوشید تا دهقانان را مجاب کند که هدف اصلی او، یعنی اشتراکی کردن دولتی زمین، برابر است با همان توزیع مجدد زمین. کارش نتیجه نداد.
در این احوال، پیش از آن که لنین بتواند به وعده هایی بپردازد که به توده ها داده بود، کوشید کنترل حزبش را بر کشور مستحکم تر سازد. انلاقب اکتبر پایان تلاش بلشویک ها برای کسب قدرت نبود.
بلشویک ها به قدرت می رسند
انقلاب اکتبر، که فرمانروایی بلشویک ها را استوار کرد، بیش تر نوعی چنگ انداختن به قدرت یا کودتا بود تا انقلابی واقعی. تزار عزل شده بود و دولت موقت که کوشیده بود جای او را بگیرد در کل مورد قبول عامه مردم واقع شده بود. پس از آن بلشویک ها رهبران این دولت را خلع ید کرده و کنترل مرکز حکومت را در پتروگراد به چنگ آورده بودند. هر چند مقامات رسمی / دولت موقت به اجبار کنار زده شده بودند، بلشویک ها پیروزی نظامی به دست نیاورده بودند و هنوز نیازمند پشتیبانی گسترده مردم بودند.
به دنبال پیروزی بلشویک ها، و در میانه جنگ جهانی اول، روسیه وضعیت متزلزلی داشت. صنایع نوپای کشور برای تامین نیازهای بخش های نظامی و غیر نظامی نارسا بودند، و در همان حال جنگ شدن می یافت. از همه این ها گذشته، فرایند صنعتی شدن هنوز به بخش کشاورزی نرسیده بود، و توده های دهقانان نمی توانستند هم در جبهه خدمت کنند و هم به کشاورزی بپردازند. در نتیجه، کار در هر دو قسمت لنگ بود.
اغلب مردم روسیه بی سواد بودند و عمدتآً از فقر شدید رنج می بردند. راه ها، پل ها، خطوط راه آهن و سایر خدمات عمومی و رفاهی چنان بود که تقریباً بود و نبودشان فرقی نداشت. بدین ترتیب در آستانه برگزاری کنگره شوراهای سراسر روسیه در اواخر اکتبر 1917، بلشویک ها با چالش های جدی روبرو بودند.
لنین دولت تشکیل می دهد
کنگره اکتبر، اجتماع نمایندگانی از شوراها که یا در انقلاب شرکت کرده یا از آن پشتیبانی به عمل آورده بودند، با اکثریت آرا کنترل کشور به دست بلشویک ها را تایید کرد. لنین چنین تاییدی را حقانیت و رسیمت رهبری خویش تلقی کرد، و درصدد تشکیل کابینه ای دولتی برآمد، کابینه ای که " شورای کمیسرهای خلق" نام گرفت. کمیسرها همان وزیران کابینه در کشورهای مغرب زمین هستند. پانزده عضو کابینه لنینی فقط از میان بلشویک ها برگزیده شدند، از جمله خود لنین به عنوان رئیس شورا، و لئون تروتسکی کمیسر امور خارجه. از سمان اعضای کم اهمیت تر کابینه می توان اشاره کرد به " انقلابی گرجستانی حرفه ای کم تر شناخته شده ای به نام ژوزف جوگاسویلی، مشهور به استالین یا مرد پولادین، کمیسر امور ملل " - این توصیفی است که رابرت دانیل آورده است. کمیسرها در راس سازمان های حکومتی بودند.
به هنگام سلطنت تزار، لنین اعلاک کرده بود و عده داده بود حکه بوروکراسی ( کاغذ بازی) را که بر فعالیت های اداری روزمره حکومت سایه افکنده بود از میان بردارد. یکی از بازی های فراوان روزگار در تاریخ شوروی آن است که پس از ایجاد حکومت جدید بلوشیکی، لنین متوجه شد که به بوروکراسی گسترده تری نیازمند است تا بتواند کنترل مرکزی را به دست آورد. آنان که طبق نظریه مارکسیسم انتظار داشتند شوراهای محلی خودگردان باشند، با این جریان به کلی نومید شدند. لنین به سرعت تشخیص داد که باید قدرتی مرکزی ایجاد کند. او می گفت بدون حمایت حوکمت مرکزی بلشویکی، کارگران در سطح محلی، مانند گذشته، در برابر استثمار آسیب پذیر خواهند بود، و، به هر تقدیر، خودگردانی بعداً عملی خواهد شد. لنین از دموکراسی صحبت کرده بود، ولی بعداً اظهار داشت که کشور باید حکومت مرکزی نیرومندی داشته باشد.
نمونه ای از رویکرد لنینی به حکومت، کوتاه زمانی پس از کسبه قدرت و آماده کردن صحنه برای ارعاب تمامت طلبانه آشکار گردید.
پیش از انقلاب اکتبر، لنین درخواست کرده بود که دولت موقت نمایندگان تمام احزاب سیاسی را دعوت کند. کرنسکی مقدمات تشکیل این مجلس به اصطلاح موسسان را فراهم کرده بود. پس از آن که کنگره اکتبر رهبری لنین را تائید کرد، وی تقاضا کرد که تشکیل چنین مجلسی را تا زمانی نامشخص به تعویق اندازد، ولی تروتسکی از لنین خواست که این مجلس طبق برنامه قبلی تشکیل شود.
دانیل دیلر می نویسد: " در مجلس موسسان، حزب بلشویک از 707 کرسی تنها صاحب 170 کرسی شد… مجلس موسسات نخستین بار در 18 ژانویه 1918 تشکیل شد، و بلافاصله با سیاست های بلشویکی به مخالفت پرداخت."
رو بعد، لنین اعلام کرد که مجلس موسسان باید تعطیل شود، و سربازانی به محل مجلس فرستاد تا مطمئن شود که همه نمایندگان آن جا را ترک کرده اند. از آن پس دیگر هیچ انحرافی تحمل نمی شد. نیات لنین اکنون دیگر آشکار شده بود: هر گونه ادعایی مبنی بر این که حکومت روسیه ویژگی های دموکراتیک دارد، رها شده بود.
حزب حاکم بلشویک به سان هرم بود؛ در قاعده هرم؛ عضای معمولی حزب نمایندگانی برای کنگره حزب انتخاب می کردند. که آن ها نیز به نوبه خود کمیته مرکزی را بر می گزیدند. و این کمیته هم پولیت بورو[1] ] هیئت سیاسی [ را انتخاب می کرد. پولیت بورو تشکیل شده بود از وزیران که دستگاه های حکومتی را اداره می کردند و رئیس حزب را بر می گزیدند. لنین حزب را بنیان گذاشته بود و همیشه هم رئیس آن بود. مقررات خاصی در مورد مدت زمان مشخص تصاحب این مقام وجود نداشت. لنین تا زمان مرگ مقام خود را حفظ کرد. کنگره حزب در نوبت های معین تشکیل می شد تا برنامه کاری برای دولت؛ که اکنون مرکز آن در پایتخت جدید؛ مسکو؛ بود؛ تصویب کند. ولی از آنجا که این برنامه. و نیز نامزدهای پولیت بورو و کمیته مرکزی را لنین تعیین می کرد؛ تنها نقش کنگره آن بود که به انتخاب های لنین. بدون هیچ اما واگری؛ مهر تائید بزند.
اگر چه لنین فلسفه سیاسی اش را از نظریه های کارل مارکس برگفته بود که می گفت انقلاب گام به گام به کمونیسم مطلق منجر خواهد شد؛ وی در این نظریه ها تجدید نظرهای عمده ای می کرد. با وجود این. لنین وقت را تلف نکرد و بی درنگ نام حزب بلشویک را به حزب کمونیست تغییر داد؛ و این نشان از آن داشت که حکومت آینده وی حوکمتی مارکسیستی خواهد بود.
راه سنگلاخ سوسیالیسم: صنعت و کشاورزی
کار بزرگ ملی کردن صنایع روسیه چیزی نبود که یک شبه بتوان آن را انجام داد. بدین قرار لنین مرحله به مرحله در جاده سوسیالیسم گام نهاد. او در تغییر مالکیت فردی به مالکیت دولتی، گام هایی به سوی برابری طبقات برداشت و مساوات طلبی اقتصادی و اجتماعی را ارج نهاد. مثلاً در یکی از اعلامیه هایش همه عناوین و تقیم بندی های قانونی طبقاتی را از میان برداشت. در عین حال، این قدام هدف دیگری داشت و آلأن افزالیش تولید بود، هدفی که به طور کامل حاصل نشد. کارگران هم بر اثر مصائب جنگ جهانی اول و هم به سبب یک سال منازعه داخلی بر سر قدرت مطلقاً خسته و درمانده بودند.
دهقانان نیز، که هنوز هم پابه کشاورزی روسیه به شمار می آمدند، همین حال را داشتند، و لنین دریافت که باید به آنان نوید زندگی بهترین در آینده بدهد. بدین ترتیب وی بار دیگر به دهقانان وعهده زمین داد و اجازه داد در فورش محصولات خود تا اندازه ای آزاد باشند. این تصمیمات با فلسفه کمونیستی مغایرت داشت. ولی لنین همواره مصلحت بین بود: ملی کردن صنعت وکشاورزی، کارگران و کشاورزان حق شناس را به پشتیبانی حکومت جدید و همکاری با آن سوق نداد؛ این بود که لنین گامی به عقب برداشت. و فرایند اشتراکی کردن کامل را به تعویق انداخت. ولی برای حصول هدف بلشویکی دیگری؛ این عقب نشینی از اصول کومنیستی ضروری بود. هدف مزبور تجدید سازمان ارتش بود.
تجدید سازمان ارتش و شکل گیری شوراها
لنین در مهار کردن ارتش، کاری که کرنسکی در آن شکست خورد، پیروز شد: در این کار وی دست به دامان آگاهی طبقاتی سربازان عادی شد، سربازانی که در جنگ مایوس شده و پس از شکست از آلمان ها آماده تغییر عقیده بودند. بسیاری از افسران صرفاً به این دلیل از حکومت جدید بلشویکی پشتیبانی کردند که به هر حال یک حکومت بود، و بدین ترتیب به نظر می رسید که خیال آن ها را از بابت دوام شغلشان راحت می کرد.
لنین در ژانویه 1918 ارتش را طبق اصول سوسیالیستی تجدید سازمان داد و نام جدید ارتش سرخ را بر آن نهاد ریچارد پایپیس در توضیح این موضوع می گوید:
" بلوشیک ها حتی بعد از کسب قدرت، به خوار و خفیف کردن آنچه از ارتش قدیمی باقی مانده بود ادامه دادند، و افسران را از آن قدرت ناچیزی که هنوز برایشان باقی مانده بود محروم کردند. ابتدا دستور دادند که افسران انتخاب شوند، و پس از آن سلسله مراتب نظامی را از میان برداشتند، و قدرت فرماندهی را به شوراهای سربازان واگذار کردند."
این ترتیب تا حدودی یاد آور " فرمان شماره یک" بود، که به سربازان اجازه می داد افسران مافوق خود را انتخاب کنند. ولی این جریان کارساز نبود، زیرا با انضباط اساسی ارتش مغایرت داشت. مانند وعده لنین در مورد کناره گیری از جنگ جهانی اول، این فرمان نیز بدین سبب صادر شد که وی پشتیبانی رده های پایین را در ارتش به دست آورد.
زمانی که لنین کنترل ارتش را به دست گرفت، توجه خود را به شوراهای محلی در سراسر کشور معطوف داشت. تحمیل انضباط اکید حزبی بر این انجمن های متنوع، دشوارتر بود. دانیل دیلر رویکرد لنین را بدین سان شرح می دهد: " از آن جا که بلشویک ها در بسیاری از شوراهای شهری و دهقانی، شایسته معرفی نشده بودند؛ ]عمال لنین [ به تاکتیک های مختلف متوسل شدند؛ از مبارزه سیاسی گرفته تا تهدید و ارعاب و به کارگیری نیروهای مسلح." در پایان سال 1918 حکومت جدید بلشویکی با قطعیت کنترل بیشتر قسمت های کشور را به دست داشت. این امر تا میزانی مدیون تاکتیک های ترور ] ارعاب [ لنین بود. تاکتیک هایی که به عنوان مثالی هراس انگیز از بی رحمی حکومتی باقی ماند.
ترور سرخ
همین که لنین به قدرت دست یافت، با شتاب به تحکیم این اقتدار پرداخت. استراتژی او آن بود که سیاست تحمل نکردن انحراف از فرمان های خود را به اجرا گذارد. یکی از نخستین اقداماتش در این زمینه تاسیس سازمان " چکا"[2] بود، نوعی سازمان پلیس مخفی که وظیفه اش جستجو؛ یافتن و کشتن کسانی بود که لنین آن ها را به عنوان "دشمنان خلق" می شناخت. گذشته از اعدام های تعیین شده. عمال چکا غالباً افراد بی گناه را نیز تیر باران می کردند تا جو وحشت را شدت دهند. ریچارد پایپس دلیل تراشی خود لنین را برای آنچه بعدها به ترور سرخ شهرت یافت چنین نقل می کند:" کدام یک بهتر است - این که ده ها یا صدها نفر آشوبگر را؛ بی گناه یا گناهکار؛ آگاه یا ناآگاه؛ به زندان افکنیم؛ یا هزاران نفر از سربازان ارتش سرخ و کارگران را از دست بدهیم؟ اولی بهتر است."
منطق لنین این بود که ایجاد جو و وحشت و ارعاب مانع از اعتراضات ضد دولتی خواهد شد. از این گذشته؛ به همین منظور؛ لنین کوچکترین تردیدی به خود راه نداد که وعده هایی بدهد که اصولآً قصد نداشت به آنها جامه عمل بپوشاند.
لنین پیش از کسب قدرت، برای آن که مردم را به هواداری از تصاحب حکومت به دست حزب بلشویک سوق دهد، وعده های دل انگیز فراوانی داد. گذشته از اصلاحات اراضی، آزادی مطبوعات را تضمین کرده بود، و نیز تحمل احزاب سیاسی مخالف، و بالاخره اعطای خودمختاری به جمهوری های غیر روسی، مانند اوکراین، که تحت تسلط امپراتوری روسیه بودند. تمام این وعده ها تنها در مقام حرف باقی ماند. هر چند در سال 1920 اوکراین، بلاروس، ارمنستان، آذربایجان و گرجستان " جمهوری های سوسیالیستی شوروی " خوانده شدند، آن ها جمهوری ها مستقلی نبودند که خود امورشان را اداره کنند. در واقع، به همان میزانی که حکومت مرکزی به مرور زمان نیرومندتر می شد، این دولت های درجه دوم هم استقلال خود را از دست می دادند. لنین نه تنها به این به اصطلاح جمهوری ها خیانت کرد، بلکه اندک آزادی ای را هم که شهروندان شوروی داشتند از آن ها باز پس گرفت.