فصل اول
مقدمه و بیان مسئله
کارایی آموزش و پرورش نه تنها در گروی غنای برنامهها و روشهای آموزشی و آمار فارغالتحصیلان با معدل بالا، که از آن مهمتر در گرو شناختن ابعاد گوناگون روان شناختی دانشآموزان و شکوفا کردن آنها است. دانشآموزانی که در وهله نخست بر خویشتن اعتماد داشته باشند و با پذیرفتن ارزش وجودی خویش، قدرت پذیرش دیگران را بیابند و از ایجاد ارتباط اجتماعی سالم با آنها لذت ببرند (کدیور، 1381).
درونی کردن ارزشهای متعالی در دانش آموزان و شکوفا کردن کامل شخصیت آنها باید از اولویتهای آموزش و پرورش باشد. شخصیتی که خویشتن و مفهوم انسانیت را شناخته و تا پایان زندگی نیز، خود را به تحقق ارزش های والای آن متعهد بداند. ارزشهایی که نباید به بهای پیشرفت تحصیلی نادیده گرفته شود (کدیور، 1381).
در روشهای سنتی که امروزه از آنها به عنوان روشهای غیرفعال یاد میشود. معلم نقش فعالی در جریان تدریس داشته، مطالب را بطور شفاهی در کلاس بیان نموده و دانشآموزان فقط باید به صحبتهای او گوش داده، مطالب مورد نظر را حفظ نمایند.
در چنین شرایطی زمینههای لازم برای رشد اجتماعی شخصیت شاگردان فراهم نمیشود و حتی پیشرفت تحصیلی و رشد فکری شاگردان نیز از تأثیرات نامطلوب این شرایط بی نصیب نمیماند. به همین دلیل امروزه موضوع روشهای آموزشی فعال و یادگیرندگان فعال جایگاه ویژهای در مباحث تربیتی پیدا کرده است. البته عوامل متعددی مانع رشد اجتماعی و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان میشود که روشهای آموزشی غیرفعال یکی از این عوامل است (کرامتی 1381).
از سویی مدارس امروز نیاز به آموزش مهارتهای اجتماعی را به دانش آموزان احساس می کنند در حالیکه تعدادی از دانش آموزان به صورت طبیعی در مهارتهای اجتماعی خوب و ماهر هستند، بسیاری از بچه ها نیاز به آموزش این مهارتها دارند (هیل[1]،2000). یکی از روش های آموزشی فعالی که امروزه مورد توجه صاحب نظران تعلیم و تربیت می باشد، یادگیری مشارکتی است.
اصطلاح یادگیری مشارکتی به یک روش آموزشی که دانشآموزان در سطوح مختلف عملکرد، در گروههای کوچک برای رسیدن به اهداف مشترک فعالیت میکند بر می گردد و دانش آموزان بهمان اندازه که برای یادگیری خودشان مسئول هستند برای یادگیری دیگران نیز مسئول میباشند (گاکهال[2]، 1995).
از جمله مدافعان این روش جانسون و جانسون[3] (1987) و اسلاوین[4] هستند. از لحاظ تجربی، اسلاوین گفته است که پژوهشهای انجام شده درباره روش یادگیری مشارکتی نشان دادهاند که این روش در بالا بردن سطح پیشرفت تحصیلی دانشآموزان در موضوع های مختلف و در سطوح مختلف تحصیلی مفید است. اسلاوین همچنین به شواهدی اشاره کرده است که نشان می دهند، روش یادگیری مشارکتی روابط میان دانشآموزان نژادهای مختلف را درکلاسها بهبود میبخشد.همچنین این روش موجب بالا رفتن سطح عزت نفس و سایر ویژگیهای عاطفی دانش آموزان میشود(سیف، 1379).
باید گفت شیوه یادگیری مشارکتی ارتباط مطلوبی بین دانشآموزان بوجود میآورد، آنها را برای یادگیری بهتر برمیانگیزد و عزت نفس دانشآموزان را ارتقاء می دهد. (کدیور، 1381).
به نظر بسیاری از محققان کارکردن گروهی همسالان برای کسب اهداف مشترک، تأثیر نسبتاً زیاد و معناداری روی خود پنداره و عزت نفس دانش آموزان در برابر تجارب فردی یا رقابتی دارد (زیسک[5]، 1998).
تحقیقات زیادی روی یادگیری مشارکتی انجام گرفته است، بطور مثال اسلاوین در سال 1990 با بررسی و تجزیه تحلیل دقیق 25 تحقیق انجام شده در این زمینه گزارش نمود که اکثر تحقیقات مذکور تأثیر مثبت یادگیری مشارکتی را بر روابط بین فردی، پذیرش همکلاسیهای داری عقب ماندگی تحصیلی، افرایش دوستی بین دانش آموزان، افزایش عزت نفس، علاقه مندی به مدرسه و موضوعات مورد مطالعه، افزایش توجه به تکلیف و زمان اختصاص یافته به تکلیف و توانایی انجام کار موثر با دیگران را مورد حمایت و تأیید قرار دادهاند (مشهدی، 1381).
زیسک (1998) در پژوهشی در مورد تأثیر یادگیری مشارکتی بر روی خود پنداره تحصیلی و پیشرفت تحصیلی درس شیمی دانش آموزان دبیرستانی، نتیجه گرفت که بارگیری مشارکتی تأثی مثبتی روی مفهوم خود تحصیلی و پیشرفت تحصیلی، در درس شیمی دانشآموزان دبیرستانی دارد.
در ایران نیز ایوبی (1377) در پژوهشی با عنوان مقایسه یادگیری مشارکتی و یادگیری سنتی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دفتر پایه سوم متوسطه رشته علوم انسانی، نتیجه گرفت که یادگیری مشارکتی بیشتر از یادگیری سنتی باعث افزایش پیشرفت تحصیلی میشود.
هیل (2000) در پژوهشی با عنوان ، یادگیری مشارکتی به عنوان وسیلهای برای بهبود مهارتهای اجتماعی در بین دانش آموزان راهنمایی، به این نتیجه رسید که یادگیری مشارکتی، مهارتهای اجتماعی دانشآموزان را بهبود میبخشد.
کرامتی (1381) در تحقیقی با عنوان تأثیر یادگیری مشارکتی بر رشد مهارتهای اجتماعی و پیشرفت در درس ریاضی پایه پنجم ابتدایی، به این نتیجه رسید که یادگیری مشارکتی تأثیر مثبتی در مهارتهای اجتماعی و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان پایه پنجم ابتدایی دارد. با وجود این بعضی از تحقیقات در مورد تاثیرات یادگیری مشارکتی بر عزت نفس دانش آموزان و پیشرفت تحصیلی آنها نتایج متفاوتی را گزارش نموده اند. بطور مثال انگ لی و لایم[6] (1996) در تحقیق خود با عنوان تاثیر یادگیری مشارکتی روی عزت نفس و جو کلاسی به این نتیجه رسیدند که یادگیری مشارکتی باعث بهبود جو کلاسی می شود ولی در مقایسه با روش سخنرانی موجب افزایش عزت نفس دانش آموزان نمی شود.
گایس[7] (2003) در مطالعه ای تاثیر یادگیری مشارکتی را روی پیشرفت خواندن زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی و عزت نفس تحصیلی دانش آموزان مورد بررسی قرار دارد وبه این نتیجه دست یافت که روش یادگیری مشارکتی نسبت به روش سخنرانی، پیشرفت خواندن زبان انگلیسی دانش آموزان را بطور چشمگیری افزایش می دهد ولی تاثیری روی عزت نفس تحصیلی دانش آموزان ندارد.
الخاطب و جمعه[8] (2002) نیز تاثیر یادگیری مشارکتی را روی عملکرد تحصیلی دانش آموزان پایه هشتم در درس جبر را مورد بررسی قرار دادند. نتایج بدست آمده حاکی از این بود که تفاوت معناداری بین عملکرد دانش آموزان در گروه یادگیری مشارکتی و سنتی مشاهده نشد. با توجه به این مطالب و نتایج تحقیقات انجام گرفته و با در نظر گرفتن این نکته که تحقیقات اندکی در ایران در زمینه یادگیری مشارکتی و بویژه تأثیر آن بر عزت نفس و مهارتهای اجتماعی در دوره دبیرستان به صورت گرفته است، پژوهش حاضر در نظر دارد به این سوال جواب دهد که آیا یادگیری مشارکتی بر عزت نفس، مهارتهای اجتماعی و عملکرد تحصیلی دانشآموزان پسر دوره متوسطه دارد یا نه؟
ضرورت و اهمیت تحقیق
اصولاً در هر جامعهای از معلمان انتظار میرود که همگام با تغییر و تحولات تکنولوژی در زمینه کار و رشته خود پیش روند، زیرا در دنیای معاصر آموزش و تدریس از جمله مسائل و فرآیندهای پیچیدهای هستند که ادامه آنها به شیوه سنتی دیگر موثر و کارا نخواهد بود، ارائه یک جانبه مطالب از سوی معلمان، رونویسی مطالب از روی تخته سیاه بدون اینکه دانش آموز فرصتی برای مشارکت و یادگیری داشته باشد، حفظ طوطی وار و کورکورانه مطالب بدون آنکه شاگردان تأمل و تعمتی در آن داشته باشند و تماشاگر بودن دانش آموزان، در واقع آنها را به ماشین از بر کردن و پس دادن مطالب کلیشهای تبدیل می کند و فرصت اندیشیدن و خلاقیت را از آنها می گیرد. تلاش برای حفظ و ادامه روشها و شیوههای سنتی تدریس، تلاش در جهت ثابت نگه داشتن حرکت و جریان زمان است (شعاری نژاد، 1366).
مسأله عزت نفس و مقوله خود ارزشمندی از اساسی ترین عوامل رشد مطلوب شخصیت کودکان و نوجوانان است. برخورداری از اراده و اعتماد به نفس قوی، قدرت تصمیم گیری و ابتکار ، خلاقیت و نوآوری، سلامت فکر و بهداشت روانی، رابطه مستقیمی با میزان و چگونگی عزت نفس و احساس خود ارزشمندی فرد دارد امروزه در اصلاح و درمان بسیاری از اختلالات شخصیتی و رفتاری کودکان و نوجوانان، نظیر کمرویی و گوشه گیری، لجبازی و پرخاشگری و تنبلی بعنوان اولین یا مهمترین گام ، به ارزیابی و پروش احساس عزت نفس ، تقویت اعتماد به نفس و مهارتهای فردی و اجتماعی آنان میپردازند (افروز، 1380).
عزت نفس مؤلفهای است که تحت تأثیر محیط آموزشی قرار دارد، داشتن عزت نفس بر همه سطوح زندگی اثر گذار است. در حقیقت، بررسیهای گوناگون روان شناختی حاکی از آن است که چنانچه عزت نفس ارضا نشود، نیازهای گسترده تری نظیر آفریدن ، پیشرفت و یا درک استعداد بالقوه ماند( کلمز[9]، ترجمه علیپور، 1380).
پرورش احساس خود ارزشمندی و عزت نفس در کودکان و نوجوانان از مهمترین وظایف و رسالتهای اولیا و مربیان می باشد که در این ارتباط بیشترین نقش بر عهده الگوهای رفتاری میباشد (افروز، 1380).
مهارتهای اجتماعی مؤلفه دیگری است که از محیط مدرسه و جو کلاس تأثیر می پذیرد . مدرسه و خانواده مهمترین نقش را در رشد اجتماعی و مهارتهای اجتماعی کودک ایفا می کند و در هر دوی آنها ، ارزش ها، فرهنگ و بویژه روشهای آموزشی و تربیتی مهمتر از همه جلوه می کند (کرامتی، 1381).
آموزش مهارتهای اجتماعی به نوجوانان یکی از مهمترین وظایف خانواده و مراکز آموزشی است. چون فرض بر این است که نوجوانان بدون داشتن این مهارتها قادر نیستند در تعامل اجتماعی با سایرین وظایف خود را انجام دهند (بیلمن[10] و همکاران ، 1994).
بعلاوه نقص مهارتهای اجتماعی عامل تعیین کنندهای در افزایش مسائل روحی و ذهنی کودکان و نوجوانان است و افزایش خشونت، بزهکاری ، روی آوردن به مواد مخدر و ترک تحصیل از جمله پیامدهای نارسائی در رشد مهارتهای اجتماعی کودکان محسوب میگردد (موت[11] و همکاران به نقل از کرامتی، 1382).
چنانچه بخواهیم فراگیران امروز را بعنوان نیروی کار آمد آینده آماده کنیم که قادر باشند با هم زیستن را بخوبی تجربه کنند، به نظر می رسد کلاس درس محیط مناسبی برای شروع این طرز تفکر باشد، چرا که تحقق این اهداف بدون همکاری و همیاری بیمعنی است (جانسون و جانسون، به نقل از مشهدی، 1381).
در روش های سنتی که امروزه از آنها به عنوان روشهای غیرفعال یاد میشود، معلم نقش فعالی در جریان تدریس داشته، مطالب را بطور شفاهی در کلاس بیان نموده، دانشآموزان فقط باید به صحبتهای او گوش داده، مطالب مورد نظر را حفظ نمایند، در چنین شرایطی زمینههای لازم برای رشد اجتماعی شخصیت دانش آموزان فراهم نمیشود و حتی پیشرفت تحصیلی و رشد فکری شاگردان نیز از تأثیرات نامطلوب این شرایط بی نصیب نمی ماند، به همین دلیل امروزه موضوع روشهای آموزش فعال و یادگیری فعال و یادگیرندگان فعال جایگاه ویژهای در مباحث تربیتی پیدا کرده است کرامتی، 1381).
یادگیری مشارکتی از جمله این روشهای فعال می باشد. با توجه به اهمیت عزت نفس و مهارتهای اجتماعی در ابعاد مختلف زندگی افراد و بویژه رابطه اینها با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان و علی رغم اینکه تحقیقات زیادی در مورد تأثیرات یادگیری مشارکتی در دوره ها و رشتههای مختلف تحصیلی انجام گرفته است، در کشور ما تحقیقات اندکی در این زمینه صورت گرفته است و بیشتر تحقیقات انجام گرفته نیز در دوره های ابتدایی و راهنمایی بوده و تحقیقات اندکی در مورد یادگیری مشارکتی در دوره متوسطه صورت گرفته است. و از سویی بدلیل جدید التألیف بودن کتاب روان شناسی سال سوم دبیرستان و اینکه اصلاً تحقیقی در مورد تأثیر یادگیری مشارکتی بر عملکرد دانش دانشآموزان در این درس صورت نگرفته است، ضرورت دارد که در مورد تأثیرات این روش در دوره متوسطه نیز، تحقیقات بیشتری صورت گیرد.
اهداف تحقیق
1.بررسی تأثیر روش یادگیری مشارکتی بر عزت نفس دانش آموزان پسر سال سوم متوسطه رشته ادبیات و علوم انسانی.
2.بررسی تأثیر روش یادگیری مشارکتی بر مهارتهای اجتماعی دانشآموزان پسر سال سوم توسطه سال سوم رشته ادبیات و علوم انسانی.
3.بررسی تأثیر روشیادگیری مشارکتی بر عملکرد تحصیلی دانشآموزان پسر سال سوم متوسطه، رشته ادبیات و علوم انسانی، در درس روان شناسی.
فرضیهها
1.روش یادگیری مشارکتی بر عزت نفس دانش آموزان تأثیر می گذارد.
2.روش یادگیری مشارکتی بر مهارتهای اجتماعی دانشآموزان تأثیر می گذارد.
3.روش یادگیری مشارکتی بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان در درس روان شناسی تأثیر می گذارد.
فرضیههای ویژه تحقیق
1. روش یادگیری مشارکتی بر میزان مهارتهای اجتماعی مناسب دانش آموزان تأثیر می گذارد.
2.روش یادگیری مشارکتی بر میزان رفتارهای غیر اجتماعی دانشآموزان تأثیر میگذارد.
3.روش یادگیری مشارکتی بر میزان پرخاشگری و رفتاری تکانشی دانش آموزان تأثیر میگذارد.
4.روش یادگیری مشارکتی بر میزان برتری طلبی و اطمینان زیاد به خود داشتن، دانشآموزان تأثیر می گذارد.
1.روش یادگیری مشارکتی بر میزان رابطه با همسالان، در دانش آموزان تأثیر می گذارد.
تعریف اصطلاحات تحقیق
1. یادگیری مشارکتی[12]: یادگیری مشارکتی یکی از رویکردهای جدید تدریس است که به منظور تقویت روحیه همکاری و کاهش روحیه رقابت بین فردی از سوی صاحب نظران مطرح شده است. منظور از یادگیری مشارکتی در این تحقیق روشی است که در آن دانش آموزان در قالب گروههای ناهمگون چهار نفره برای یادگیری مطالب درسی با یکدیگر کار می کنند و از کمک یکدیگر برخوردار می شوند.
2. مهارتهای اجتماعی [13]: بر طبق تعریف کومب و اسلابی [14] (1997) مهارتهای اجتماعی توانایی برقرار کردن ارتباط اجتماعی مقبول با سایرین به طریقی است که بری فرد و دیگران مفید باشد. الیوت [15] و همکاران (1984) مهارت اجتماعی را چنین تعریف میکنند: «رفتارهای انطباقی فراگرفته شده که فرد را قادر میسازد با دیگران روابط متقابل داشته و واکنشهای مثبت بروز دهد و از رفتارهایی که پیامد منفی دارد اجتناب ورزد». مهارتهای اجتماعی رفتاریهای هستند که رشد آنها، میتواند به علمکرد موثر و مفید فرد در اجتماع کمک میکند (ماتسون ، 1990). برای اندازهگیری مهارتهای اجتماعی دانشآموزان در این تحقیق از مقیاس اندازهگیری مهارتهای اجتماعی ماتسون استفاده میشود.
1.عزت نفس[16] : عزت نفس به قضاوت شخص درباره ارزشمندی خود تعبیر شده است که بخشی از آن از کودکی به بعد از طریق پسخوراندهای حاصل از نتیجه بخش بودن رفتار شکل میگیرد (کوپر اسمیت[17] به نقل از بیابانگرد، 1374). منظور از عزت نفس در تحقیق حاضر، پاسخ های آزمودنیها به 58 ماده آزمون عزت نفس کوپر اسمیت میباشد.
2.عملکرد تحصیلی : نمرهای که دانش آموزان در آزمون معلم ساخته درس روان شناسی سال سوم رشته ادبیات و علوم انسانی می گیرند، بعنوان عملکرد تحصیلی در این تحقیق در نظر گرفته میشود.
فصل دوم
مقدمه
از زمانی که تعلیم و تربیت جنبه رسمی به خود گرفت و افرادی معلم و افرادی دیگر به عنوان دانش آموز و مکانی به نام مدرسه بوجود آمد، تلاش های متعددی نیز جهت کار آمدتر نمودن این جریان صورت گرفت. زمانی وادار کردن شاگردان به حفظ مطالب درسی، از طریق گوش دادن به سخنرانی معلم بدون توجه به درک مطالب و نحوه تفکر، روش عمده آموزش محسوب می گردید، اما آنچه که امروزه در آموزش، بسیار مهم و حیاتی به نظر می رسد این است که باید به شاگردان کمک شود تا مهارت خود را در تفکر و استدلال افزایش دهند و اطلاعات موجود را پردازش کنند و آنها را به کار برند، همچنین در حین آموزش، زمینه و تجارب لازم برای برقراری صحیح روابط اجتماعی و همدردی و همدلی با دیگران فراهم گردد و این شرایط در پرتو روش های آموزش معلم میسر است. ظهور علم روانشناسی و نظریه های یادگیری، کمک شایانی به روند آموزش نمود. در کنار نظریه های یادگیری، نظریه های آموزشی که چگونگی عمل و تاثیر معلم روی یادگیری دانش آموزان را مورد بررسی قرار می دهد، نیز مطرح گردید. با کوشش متخصصان تعلیم و تربیت برای ایجاد نظریه های آموزشی، چندین الگو و طرح آموزشی نیز بوجود آمد که معلمان امروزه فعالیت های آموزشی خود را با توجه به این الگوها ارائه می دهند، آشنایی با نظریه ها و الگوهایی که چگونگی یادگیری دانش آموزان را توضیح و تبیین کنند، برای معلمان ضرورت دارد.
در یک تقسیم بندی قدیمی و کلی، دو الگوی مختلف تدریس دیده می شود:
1. الگوی مکانیکی
2. الگوی ارگانیکی
در الگوی مکانیکی، انسان موجودی غیر فعال، تهی و انفعالی است و فعالیت های او در اثر نیروهای خارجی شکل می گیرد و بر اساساً این الگو، هدف آموزش و پرورش،
انتقال فرهنگ و پرسازی ذهن فراگیران و شکل دهی به رفتار دانش آموزان است (شعبانی، 1382).
در الگوی ارگانیکی، مرکز توجه به توانایی ها و شخصیت دانش آموزان جلب می شود و آدمی به عنوان موجودی زنده و فعال در نظر گرفته می شود.
طبق این الگو، هدف آموزش و پرورش، شکوفایی استعدادها و توانایی های بالقوه انسان است ( شعبانی، 1382).
تعریف یادگیری مشارکتی
قبل از پرداختن به تعریف مفهوم یادگیری مشارکتی، به سایر رویکردهای یادگیری اشاره می شود تا بدین وسیله درک بهتری از مفهوم یادگیری مشارکتی داشته باشیم.
جانسون و اسمیت[1] (1998) خاطر نشان می کنند که بیشتر یادگیری هایی که در موسسات آموزشی دیده می شود بر پایه یکی از رویکردهای یادگیری زیر است:
1. رویکرد فردی[2]: در این رویکرد فرض این است که افراد با هم کار نمی کنند. افراد برای رسیدن به اهدافی که هیچ ارتباطی با اهداف دیگران ندارد خودشان به تنهایی کار می کنند. افراد برای موفقیت فردی خودشان تلاش می کنند. عملکرد فرد بر اساس یک معیار از پیش تعیین شده ارزیابی می شود و امتیازاتی که فرد بدست می آورد تاثیری روی دیگران ندارد.
2. رویکرد رقابتی[3]: در این رویکرد افراد بر ضد یکدیگر کار می کنند. آنها برای بدست آوردن اهدافی که تنها یک نفر یا تعداد کمی از افراد می توانند به آن دست پیدا کنند با هم رقابت می کنند. افراد به تنهایی کار می کنند و سعی می کنند که از همکلاسی های خود بهتر باشند. عملکرد فرد بر اساس یک منحنی از بهترین تا بدترین، ارزیابی می شود.
3. رویکرد یادگیری مشارکتی[4]: در این رویکرد افراد برای رسیدگی به اهداف مشترک با هم کار می کنند و برای یادگیری خود و یادگیری دیگران تلاش می کنند.
افراد در گروه های کوچک کار می کنند و موفقیت های یکدیگر را جشن می گیرند. در قبال یکدیگر احساس مسئولیت می کنند به یکدیگر کمک می کنند و موفقیت دیگران، موفقیت، آنها و شکست دیگران، شکست آنها محسوب می شود (جانسون و اسمیت[5]، (1998).
جانسون و جانسون و اسمیت (1998) یادگیری مشارکتی را به عنوان استفاده آموزشی از گروه های کوچک دانش آموزان، که برای یادگیری خود و یادگیرندگان دیگر با هم کار می کنند، تعریف کرده اند.
کوپر[6]، رابینسون[7] و مککینی[8] (1995) یادگیری مشارکتی را به عنوان یک راهبرد آموزشی با ساختار و منظم می دانند که در آن گروه های کوچک دانش آموزان برای رسیدن به یک هدف مشترک با هم کار می کنند.
جانسون و جانسون (2001) یادگیری مشارکتی را کار کردن با هم دیگر برای رسیدن به اهداف مشترک تعریف کرده اند.
رابرت اسلاوین (1996) یادگیری مشارکتی را به عنوان برنامه های آموزشی تعریف می کند که دانش آموزان در گروه های کوچک کار می کنند و به همدیگر برای تسلط به محتوی آموزشی، کمک می کنند.
به عقیده جانسون و جانسون و اسمیت (1991) یادگیری مشارکتی یک وسیله آموزشی است که گروه های کوچک دانش آموزان برای افزایش یادگیری فردی و یادگیری اعضای گروه با هم کار می کنند.
تاریخچه یادگیری مشارکتی
اسلاوین (1995) خاطر نشان می کند که تاریخچه یادگیری مشارکتی می تواند به قرن هفدهم برگردد. او اظهار می دارد که چنین نظریه های آموزشی از زمان کمنیوس[9] در قرن هفدهم، روسو[10] در قرن هجدهم، پستالوزی[11] در قرن نوزدهم و دیویی[12] در قرن بیستم که بعضی از اشکال یادگیری مشارکتی را در بین دانش آموزان بکار می گرفتند، برگردد. همچنین اسلاوین به نظریه رشدی ویگوتسکی[13] اشاره می کند که به اهمیت مباحثه و حل مسئله مشترک بین همسالان تاکید می کرد. به عقیده جانسون و جانسون و هالوبک[14] (1194)، ریشه نظریه وابستگی اجتماعی می تواند به کافکا[15] در اوایل سال 1900 برگردد ( اسلاوین، 1995).
اخیراً دیوید و راجرجانسون در دانشگاه مینه سوتا، شولوموشاران در دانشگاه تل آریو و رابرت اسلاوین در دانشگاه پکینز از جلمه فعالان و محققانی هستند که به توسعه یادگیری مشارکتی در طول بیش از سه دهم قبل کمک کرده اند ( کوپر، رابینسون و مککینی، 1997).
عناصر اصلی یادگیری مشارکتی
تدریس به روش های مشارکتی بر اصول زیر مبتنی است، به نظر می رسد که پنج عنصر اصلی زیر را در تمام روش های مشارکتی مشترک است:
1. اصل همبستگی مثبت[16]
2. اصل ترویج و گسترش تعامل چهره به چهره بین دانش آموزان[17]
3. اصل مسئولیت پذیری فردی[18]
4. اصل مهارتهای اجتماعی[19]
5. اصل پردازش گروهی[20]( علاقه بند، 1381)
همبستگی مثبت با دادن نقش به هر دانش آموز در گروه ایجاد می شود. مطابق این اصل دانش آموزان باید تفهیم شوند که طوری به هم مرتبط و وابسته اند که یک نفر نمی تواند بدون گروه موفق شود و موفقیت گروه نیز به تلاش فردی اعضاء بستگی دارد. اصل گسترش تعامل چهره به چهره بین دانش آموزان حاکی از این است که معلم باید زمان لازم، ترتیب نشستن و شیوه تشویق دانش آموزان به همفکری و کمک به یکدیگر را پیش بینی نماید. نگاه مستقیم افراد گروه به یکدیگر، سبب افزایش ارتباط می شود. در این حالت، دانش آموزان یکدیگر را به ارائه معلومات خودشان به دیگران و توضیح دادن ارتباط بین یادگیری های فعلی و گذشته برای گروه تشویق می کنند. مسئولیت پذیری فردی به این معنی است که نتایج عملکرد هر فرد به گروه و خود فرد داده شود و مهم است که اعضای گروه بدانند که چه کسی به کمک نیاز دارد و همچنین هیچکس نمی تواند مسئولیت خود را به دوش دیگری بیاندازد. اصل مهارتی های اجتماعی، بیانگر آن است که اگر اعضای گروه قبلاً در شرایط مشارکتی کار نکرده باشند و از اعتماد و قدرت لازم برای تصمیم گیری و ایجاد ارتباط و حل تعارضات برخوردار نباشند ممکن است نتوانند بطور موثر عمل کنند، در نتیجه، معلم باید مهارتهای اجتماعی را نیز مانند مهارتهای تحصیلی آموزش دهد. و خلاصه، در اصل پردازش گروهی، معلم باید مطمئن باشد که گروه در حال رسیدن به اهداف مورد نظر و در حال ایجاد ارتباط موثریین اعضا هست. در پایان جلسه، اعضای گروه، عملکرد خود را باید گزارش کنند. هر عضو باید بیان کند که چه کار مفیدی برای گروه انجام داده است و چه راه حلی برای بهتر شدن کار گروهی دارد ( علاقه بند، 1381).
ویژگی های یادگیری مشارکتی
1. تشکیل گروه های کوچک نامتجانس
یادگیری مشارکتی معمولاً از گروه های چهار تا شش نفری تشکیل می شود که از جهات مختلف توانایی یادگیری، میزان پیشرفت، نژاد و غیره نامتجانس هستند.
2. داشتن هدف های روشن
یادگیری مشارکتی باید دارای هدف های روشن و قابل دسترسی باشد و همه اعضای گروه بدانند که باید برای رسیدن به آنها بکوشند. از جمله هدف های یادگیری مشارکتی می تواند این باشد که از گروه خواست تا سه دلیل علمی برای ذخیره کردن جنگلهای بارانی استوایی پیدا کنند، یک معادله دشوار ریاضی را حل کنند، یا یک آگهی تجاری تلویزیونی تهیه و ضبط نمایند ( ارمرود[21]،1995).