فصل اول : وضعیت منطقه کردستان در اواخر جنگ جهانی دوم :
الف – ورود روسها به منطقه
در جریان جنگ جهانی دوم، سپتامبر 1941، نیروهای شوروی و انگلیس به سمت ایران حمله آوردند با اشغال ایران به وسیله این نیروها حکومت استبدادی رضاخان برافتاد و سربازان ارتش او پراکنده شدند در این شرایط سراسر مناطق ایران به اشغال متفقین درآمد و از جمله منطقه غربی کشور و به ویژه دو استان آذربایجان و کردستان به دلیل همسایه بودن با شوروی تحت سلطه نیروهای شوروی درآمد.
در چنین شرایطی که از اقتدار حکومت مرکزی در منطقه کاسته شده بود مردمان منطقه به فکر دادخواهی در برابر ستمهای چندین ساله رژیم پهلوی افتادند و روحیه ناسیونالیستی مردم منطقه به منصه ظهور رسید و قبایل کردی که در کوهستانهای مرز عراق و ترکیه یعنی در شمال از ماکو، در سایه آرارات، تا قصر شیرین واقع بر شاهراه کرمانشاه بغداد میزیستند. در صدد برآمدند از این فرصت استفاده نمایند.
روسها به رؤسای این عشایر اجازه دادند امور خود را با استقلال اداره کنند و از آنها جز این نمیخواستند که امنیت منطقه را حفظ کنند و غله مورد نیاز ارتش سرخ را تأمین کنند.
ب – تکاپوی کردها
در حاشیه جنوبی کردستان، نزدیک شاهراه کرمانشاه – بغداد، که یکی از پیوندگاههای تدارکاتی بین متفقین غربی و اتحاد شوروی قبایل کرد توانستند از نو استقلال عمل خود را بازیابند. زیرا نیروهای دولت ایران از این منطقه گریخته بودند و آن را خالی گذاشته بودند. در آغاز این حرکتها از مریوان و کوههای اورامان شروع شد که محمود خان کانی سانانی حکومتی ناپایدار در آنجا تشکیل داده بود و پس از آن بانه بود که در آنجا حسمه رشید خان که مدت زیادی به عراق تبعید شده بود در بازگشت مجدد حکومتی تشکیل داده بود که سردشت و سقز را هم شامل میشد. که این دو دولت هر دو به وسیله نیروهای مرکزی هر دو را شکست دادند و به عراق راندند و در پاییز 1945 منطقه سقز و با نه و سردشت در اختیار نیروهای دولتی قرار گرفت.
بدین ترتیب تنها منطقه رضائیه که بزرگترین شهر این منطقه ساوجیلاغ (مهاباد کنونی) است خالی از اقتدای دولت مرکزی بود. [1]
فصل دوم : کومله ژ . ک (ژیانده نه وی کوردستان)
الف – شکل گیری کومله ژ . ک
در شرایطی که جنگ جهانی رو به اتمام بود عدهای از اهالی شهر مهاباد که به گفته مک داول از افراد متوسط الحال از نظر مادی بوده و از اعیان و اشراف مهاباد نبودند در باغی پیرامون مهاباد بنام باغ حاجی داوود بنیان جمعیتی را نهادند که به کومله ژ . ک معروف شد.
فردی به نام عبدالرحمن ذبیحی که فرزند یک خانواده بازاری بود بعنوان رئیس کومله انتخاب شد. [2]
در این جلسه شرکت کنندگان بر لزوم ایجاد یک تشکیلات منسجم، آشنا نمودن مردم کرد به تاریخ و گذشته خود؛ لزوم همکاری با سازمانهای عراقی و در رأس آنها حزب هیوا که در آن جلسه نمایندهای از حزب هیوا هم حضور داشت تأکید نمودند.[3]
در این جلسه یک افسر عراقی بنام میرحاج، نماینده حزب هیوا، یکی از گروههای کرد ملی گرای عراق نیز حضور داشت که پایگاه اصلی این حزب در شهرهای سلیمانیه و کرکوک بود.
و دو حزب کومله و هیوا همواره با همدیگر در ارتباط بودند. حزب هیوا در تماسهای باملیون مهاباد خواستار همیاری آنها و تشکیل شعبهای از این حزب در مهاباد شده بود منتهی ملیون مهاباد چون حاضر به پذیرش تابعیت هیچ حزبی نبودند این همکاری را قبول نکردند.[4] و حزب کومله و هیوا ساختار و ایدئولوژی متفاوتی داشتند ولی این مسأله مانع همکاری آنها نمیشد.
کومله در سال 1944 با جنبش کرد ترکیه هم ارتباط پیدا کرد در اوت 1944 هیأت نمایندگی کردهای سه کشور (ترکیه، ایران، عراق) در کوه دالامپر، آنجا که سه کشور با هم تلاقی میکنند، با هم ملاقاتی داشتند و پیمان بستند که از منافع یکدیگر حمایت کنند به این ترتیب کومله در 25 شهریور سال 1321 با برگزاری اولین نشست خویش جنبه رسمی پیدا کرد منتهی این حزب شیوه فعالیت محقی و پنهانی را انتخاب نمود به طوری که درک کینان میگوید: اعضای این حزب تازه تأسیس به صد تن محدود میشد و در حوزههای محقی سازمان یافت، این حوزهها هر هفته دوبار تشکیل میشدند و هرگز دوبار پیای در خانهای واحد جلسه نمیکردند.
بنا به نوشتهی ویلیام گردهمایی دوم که با هدف تشکیل کمیته مرکزی برگزار شد در یکی از روزهای آوریل 1943 م / فروردین 1322 ه . ش در کوه خداپرست نزدیکی مهاباد تشکیل شد و در طی آن جلسه اعضای کمیته مرکزی کومله ژ . ک برگزیده شدند.
در این جلسه همچنین حاضرین اصولی را جهت چگونگی پذیرش اعضای جدید تصویب کردند، اینکه هر فردی برای عضویت در کومله ژ . ک ابتدا بایستی در حمام غسل کند، آنگاه پیش سه نفر از اعضای ژ . ک هفت بار مراسم تخلیف را به جای آورد و در برابر قرآن مجید عضو جدید قسم به رعایت اصول زیر میخورد:
به ملت کرد خیانت نکند
برای خود مختاری کردستان مبارزه کند
هیچ سری از اسرار کومله را نه کتبی و نه شفاهی و نه به هیچ شکل دیگری فاش نکند.
تا پایان عمر همچنان عض کومله باقی ماند.
بدون اجازه کومله به عضویت هیچ حزب و تشکیلات دیگری در نیامده و جدا از آن سه نفر دیگری را نشناسد.
کومله برای نشر افکار خود به چاپ و نشر یک مجلهای به نام نشیتمان[5] پرداخت. که بنا به نوشته ماموستا همین درآمد کومله تنها از طریق حق عضویت اعضا و فروش نشریات و درآمد تأثر و نمایشنامه تأمین میشد.
ملا قادر مدرسی مینویسد در اساسنامه کومله خط مشی این حزب بدین گونه اعلام شده است :
مؤسسین ژ . ک به مرور زمان و طی رخدادهای تاریخی بر ایشان ثابت شده که مبارزه مسلحانه نتیجهای ندارد بنابراین این شیوه مبارزه را بر نمیگزینند البته این به خاطر ترس نبوده بلکه در اثر تجربه تاریخی است.
بنیان و پایه کومله بر این است که برای ارتقای سطح فرهنگی ملت کرد تلاش کند تا آن ملت لایق آزادی، و آماده استیفای حقوق خود باشد.
از لحاظ ؟ کومله تقدس خاصی برای دین اسلام قائل است و این به سبب آمیختگی هزار ساله این دین با فرهنگ مادی و معنوی مردم کرد است.
ب : ورود قاضی محمد به کومله ژ . ک
عضویت قاضی محمد در کومله ژ . ک یک چیز آنی و مبتنی بر احساسات وی نبود در سال 1944 پشتیبانی خود را از آن اعلام کرده بود. [6] عبدالرحمن سرافکندی ؟؟ میگوید : «قاضی محمد خیلی روزها مردم را جمع کرده و آنها را آموزش و آگاهی میداد اقتدار زیادی در شهر مهاباد داشت آرزو داشتیم قاضی همکاران شود، اما او ما را هیچ میپنداشت و برای او مایه حقارت بود که با چند نفر بی نام و نشان دست همکاری بدهد. ما نیز خوب میدانستیم که عشایر و مردم سرشناس، تا زمانی که ندانند رهبرمان مرد محترم و شایستهای است، وارد حزب ما نخواهند شد... اما بایستی قاضی محمد را راضی میکردیم ؟ ... بعد از مدتی که قاضی تصمیم گرفت وارد حزب شود (زیرا حزب چنان نیرومند شده بود که نمیتوانست با آن شوخی کرد) و درخواست ما را قبول کرد بعد از ورود وی به حزب خیلی زود تصمیم گرفته شد که قاضی محمد رهبر حزب شود. و رهبری ایشان باعث ورود بسیاری از آقاها و مردان سرشناس کردستان که خدمتگزاری قاضی محمد را شرم نمیدانستند به حزب شد.
قاضی محمد با دیپلماتهای خارجی هم بسیار صریح بود. میگفت : همه کردها خواستار استقلال نیستند، اما خواستار خدمات بهداشتی و آموزشی و ارتباطی بهتری هستند، و باد رجدایی از خود مختاری و تضمینهای در این باره که خشونت عصر رضا شاهی تجدید خواهد شد راضی میشوند.
ج : واقعه شهربانی مهاباد :
از وقایع مهم که در بهمن ماه سال 1323 رخ داد حادثه شهربانی بود در این زمان چون قیمت قند و شکر بالا رفته بود بدنبال این افزایش قیمت، اداره امور اقتصادی باد که تنها اداره دولتی باقی مانده در شهر بود و مسئول فروش قند و شکر فحاش، تریاک و غله بود، برای کنترل قیمت و در اختیار قرار دادن سهمیهی قند و شکر و بهبود روش توزیع، ناچار شد قند و شکر را با کوپن پخش کند. این مسأله موجب شد تا ادارهی آمار و ثبت و احوال مرکزی علت افزایش جمعیت شهرمهاباد و حومه را جویا شود؛ و تحقیق و تخصص نماید لیستی را بر این مبنا تهیه و از نام و مشخصات کلیه افراد سؤال مینمودند و این مسأله باعث شد که پای تعداد زیادی در اختلاس و دخل و تصرف در سهمیه به میان کشیده شود، تعدادی از کسانی که اسمشان در میان این افراد بود تصمیم گرفتند مانع ادامهی کار تحقیق شوند و بیش از اینکه شهربانی دست به اقدام بزند آنها طی حادثهای با تحریک مردم شهربانی رفتند تا لیست را از مسئولین بگیرنده اما تیر اندازی به سوی مردم باعث خشمگین شدن مردم شد و آنها به شهربانی حمله نمودند.
البته این نابسامانی در امر توزیع کالا و اجناس مورد نیاز مردم به مدتها قبل بر میگشت چنانکه در سند دیگری به تاریخ 21/12/1322 از شکایت اهالی مهاباد از چگونگی جریان امر توزیع کالا و تأخیردر آن سخن گفته شده است.
نقش کوملهی ژ . ک در این واقعه بیشتر جهت دهی به حرکت مردم بود و مردم چون از مدتها قبل از اوضاع ناراضی بودند سعی کردند از وضعیت پیش آمده بهترین استفاده را بکنند و بنابراین بی کفایتی مأموران اقتصادی در توزیع کالا و رسیدگی به نیازهای مردم باعث شد که زمینه یک حرکت سیاسی فراهم آید.
البته زمانی که این حادثه رخ داد قاضی محمد به دعوت دولت در تهران به سر میبرد و شاید عدم حضور او در اجرای این نقشه از سوی کومله نقش مهمی داشت وی پس از بازگشت به مهاباد، بشدت از این حادثه اظهار تأسف کرد به گونهای که اولین سوالی که از استقبال کنندگان مینماید این مسأله است که آیا در مهاباد قحط الرجال بود که از این حادثه اسفناک جلوگیری نشد؟ آنگاه جسد مقتولین را به خاک سپرد، و افرادی را که مخفی شده بودند در خانه خود پناه داد.
د – معرفی قاضی محمد
قاضی محمد در تاریخ 11 اردیبهشت ماه سال 1379 ه . ش در شهرستان سابلاغ (مهاباد کنونی) متولد شد پدرش قاضی علی از معتمدین و صفتی بزرگ شهر مهاباد و مادرش گوهر تاج خانم از خانواده محترم فیض ا... بیگی بود او تحصیلات اولیه خویش را در محضر پدر و عموی بزرگوار خویش فاضل و ادیب نامدار ابوالحسن سیف القضات قاضی گذراند، قاضی محمد زبان فارسی را بسیار ادیبانه صحبت میکرد و در عین حال از محضر استادانی چون میستر میلر و میس دال زبان انگلیسی را یاد گرفته بود و عربی و قرآن را از ملاحسین مجدی آموخته بود بنابراین به زبانهای انگلیسی و عربی و علاوه بر آن فرانسه تسلط کامل داشت.
او ابتدا لباس مذهبی و روحانیت بر تن میکرد، اما بعدها فقط عمامه را نگه داشت و عبا را کنار گذاشت کت بلند اروپایی که تا روی زانویش میرسید را گاهی بر تن میکرد.