پایان نامه جهت دریافت مدرک کارشناسی روانشناسی
فصل اول :
کلیات پژوهش
مقدمه
ارتباط میان «هیجانات» و «خلّاقیت» پیچیده و سرشار از ناهمخوانی است. ما در مدارس تلاش می کنیم تا خلّاقیت را تشویق کنیم. در هنر و علم، بیشترین تحسین ها متوجه آثار بدیع و خلّاقانه می شوند. در مقابل، فردی که استعداد فراوانی برای ریسک های هیجانی دارد، رشد نایافته، بی فرهنگ، بی نزاکت، و حتی برچسب هایی بدتر از این می خورد. حتی به نظر می رسد زبان ما هیجانات را تحقیرمی کند. بیشتر کلمات غیر هیجانی معنای ضمنی مثبت دارندوکلمات هیجانی نوعاً دارای بار منفی هستند. کلمات هیجانی دارای معنای منفی، دو برابر کلمات هیجانی دارای معنای مثبت هستند. (آوریل[1]، 1980).
نحوه ارزیابی خلّاقیت و هیجانات، در نظریه های علمی منعکس می شود. برای مثال، خلّاقیت از نظر روان شناسان، جزو فرایندهای «عالی» تفکر طبقه بندی می شود، در حالی که هیجانات غالباً به عنوان فرایندهای غیرشناختی یک تعبیر روان شناختی مناسب برای فرایندهای فکری «نازل تر» در نظر گرفته می شوند. خلّاقیت از نظر فیزیولوژیکی، فعالیتی مربوط به «نئوکورتکس» است، اما هیجانات، تظاهرات منطقه بویایی و نواحی زیرقشری مغز می باشند. در نهایت، از یک چشم انداز زیستی، خلّاقیت یک تحوّل تکاملی دیرهنگام به حساب می آید، در حالی که هیجانات، میراث حیوانات پیش از انسان تلقّی می شوند(آوریل ، 1980).
انسان درون اجتماع زندگی میکند و لاجرم رفتارهایی که از او سر میزند، بخشی از آنها در ارتباط با تعاملات اجتماعی است و یا به نحوی از طرف عوامل اجتماعی تحت تاثیر قرار میگیرد. بطوری که رفتار یک فرد در تنهایی متفاوت از رفتاری خواهد بود که در مجمع از خود نشان میدهد. رفتار اجتماعی یعنی هر رفتار که متضمن کنش متقابل دو یا چند انسان باشد(برولین[2]،1999).
انسان به عنوان یک موجود اجتماعی از همان بدو تولد گرایشات اجتماعی از خود نشان میدهد. نیاز به کسب حمایت و امنیت انحراف مراقبین شاید اولین نشانههای نیازمندی فرد به عوامل بیرونی است. لبخند اجتماعی را که در حدود ماههای اول زندگی در نوزاد دیده میشود، به عنوان اولین ارتباطات او با محیط اجتماعی خویش میدانند. این لبخند در تمامی نوزادان دیده میشود که به نظر میرسد، کارکرد عمده آن جلب توجه اطرافیان و برقراری یک نوع ارتباط ساده با اجتماع است.
شروع زودرس چنین رفتارهایی حاکی از اهمیت روابط و رفتارهای اجتماعی برای فرد است. هر چند اینگونه رفتارها مختص انسان نبوده و در اغلب حیوانات نیز دیده میشود. نیاز به دوست داشته شدن ، نیاز به حمایت ، نیاز به کسب امنیت و نیاز به پیوند جویی از نیازهای اساسی انسان هستند که مازلو آنها را در سلسله مراتب نیازهای خود قرار داده است و به اهمیت آنها در خود شکوفایی فرد تاکید کرده است. روشن است در یک سوی این نیازها فرد و در سوی دیگر آن اجتماع قرار دارد. ارضاء این نیازها در ارتباط فرد با جامعه میسر خواهد بود. آرامش زندگی در گرو برآوردن نیازهاست. نیازها به طور کلی به 5 گروه تقسیم میشوند:
نیازهای فیزیولوژیکی
نیاز به امنیت
نیازهای اجتماعی
نیاز به احترام
نیاز به خودیابی
که بترتیب نیازهای اولی نیازهای رده پایین و نیازهای آخری نیازهای رده بالا به حساب آمده و نیاز به خودیابی حد بالای نیازهاست.
برآورده شدن مناسب نیازها شرط لازم برای بوجود آمدن آمال و آرزوهاست. به عنوان مثال یک فرد گرسنه و آواره هرگز به فکر پرواز بر فراز کوهها نخواهد افتاد. بسیاری نیز معتقدند که خلاقیت در نیاز متولد میشود همانگونه که بسیاری از اختراعات بزرگ نه محصول تعریف مشکلی خاص بلکه برای برآوردن نیازی خاص به وجود آمدهاند. طور کلی خلاقیت فرایندی است که طی زمان ادامه داشته و ابتکار، انطباقپذیری و تحقق از خصوصیات بارز آن به شمار میآیند و میتواند جوابگویی برای مشکلات باشد. برخی از محققان اصولی برای مشخص شدن مرزهای خلاقیت تعریف نمودهاند: اول اینکه خلاقیت متضمن پاسخ یا مفهومی نو باشد یا آنکه احتمال وقوع آن بسیار کم باشد. اما باید توجه داشت که نو بودن و اصالت با آنکه شرط لازم خلاقیت است اما کافی نیست. زمانی یک پاسخ را میتوان بخشی از یک فرایند خلاقیت به شمار آورد که تا اندازهای با واقعیت مطابقت داشته یا اصولاً واقعی باشد. دوم خلاقیت باید گرهای را بگشاید یا با وضعیتی تناسب داشته و یا مقصود معینی را برآورد. سوم، خلاقیت واقعی مشروط به دوام آن بینش ابتکاری، ارزیابی و تفسیر و رشد آن باشد. در جملهای کوتاه میتوان اینگونه بیان کرد «خیلیها ایدههای خوب دارند اما عده کمی آنها را عملی میکنند». همچنین یکی از عواملی که معمولاً با خلاقیت مربوط میدانند موضوع هوش است(جوکار و البرزی، 1389).بنابراین هدف پژوهشگر مقایسه خلاقیت هیجانی و رفتار اجتماعی مطلوب در دانش آموزان دختر تیز هوش و عادی است.
بیان مسئله
خلاقیت حالتی ذهنی است که به تمام کارهای هوشمندانه انسان وحدت می بخشد (آوریل، 2005). دراین تعریف خلاقیت فعالیتی تخیلی است که منجر به نتایج ابتکاری و ارزشمند می شود. او پنج مفهوم اساسی را در این تعریف مشخص کرده است ؛ 1) تخیلی بودن 2) داشتن روش و اسلوب 3) تعقیب هدفمندانه 4) ابتکاری بودن 5) و ارزشمندی، که هر کدام بخشی از جریان خلاقیت محسوب می شوند. ریهامر و برولین (1999) معتقدند که خلاقیت از سال 1950 تاکنون سه جریان عمده را طی کرده است. جریان اول به مطالعه شخصیت مربوط است، جریان دوم به مطالعه شناخت و جریان سوم به مطالعه آموزش و تحریک خلاقیت ارتباط دارد. یکی از تحولات عمده ای این دوران، تغییر یافتن رویکرد روان سنجی خلاقیت از رویکرد تولید مدار، نظیر آنچه تورنس در سال های 1960 و 1970 مطرح کرده بود به سوی شناخت ذهن خلاق بر حسب توانائی های هوشمندانه بود (گاردنر[3]،1993). در مطالعات اخیر درباره خلاقیت تقسیم بندی های متعددی از آن شده است که یکی از آنها جدا کردن خلاقیت شناختی از خلاقیت هیجانی است( آوریل، 2005). آوریل و نانلی[4] (1992) خلاقیت هیجانی را ابراز خود به روشی جدید که بر اساس آن خطوط فکری فرد بسط یافته و روابط میان فردی او افزایش می یابد تعریف کرده اند. سه مفهوم بداعت، صداقت و اثربخشی در این تعریف نهفته اند. بداعت یعنی توانایی تغییر در هیجانات معمول و ایجاد حالت هیجانی جدید که یا برخلاف هنجارها و استانداردهاست یا ترکیبی جدید از هیجانات متداول فرد است. اثربخشی به هماهنگی پاسخ خلاق با زمینه های اجتماعی و فرهنگی اشاره دارد، به گونه ای که برقراری روابط مطلوب با دیگران را ممکن می کند و موجب بهبود شیوه تفکر فردی را نیز فراهم می آورد. صداقت در بروز هیجانات بدین معنی است که هیجانات باید برخواسته از باورها و اعتقادات فرد باشد. مطابق این ملاک زمانی که فرد متناسب با شرایط و موقعیت و برخلاف باور و احساس خود هیجاناتی را بروز دهد، ملاک صداقت را رعایت نکرده و در نتیجه خلاق هیجانی محسوب نمی شود (جوکار و البرزی، 1389). علاوه بر ملاک های فوق آوریل (2005) معتقد است که افراد دارای خلاقیت هیجانی برای شناخت هیجانات وقت بیشتری صرف می کنند و گویی آمادگی ذاتی برای این کار دارند. خلاقیت شناختی که سابقه طولانی تری از خلاقیت هیجانی دارد از دیدگاه های مختلفی بررسی شده است از جمله مدل های تولیدمدار، شخص مدار و فرایند مدار. خلاقیت شناختی اگرچه دارای مدل های متعددی است اما مراحل مشترک بین تمامی این مدل ها عبارتند از: آمادگی،نهان یا کمون، روشنگری و بازنگری. علاوه بر این مراحل تقسیم بندی خلاقیت شناختی به ابعاد سیالی، بسط، اصالت و پیچیدگی نیز بسیار متداول است (استرنبرگ[5]، 2003). خلاقیت شناختی توانایی و ظرفیت فرد برای تولید ایده ها، آثار و محصولات نو و ابتکاری را نشان می دهد. به عبارت دیگر، خلاقیت موجب میشود تا فرد انطباقی جدید با شرایط و موقعیتهای محیطی به گونهای غیر مرسوم ولی مفید پیدا کند. از اینرو باور صاحبنظران بر این است که خلاقیت ضمن داشتن توانائی های استدلالی در درون خویش با تخیل و واگرایی همراه است ( رانکو[6] و آلبرت[7] 2006، استرنبرگ، 2003 ). با توجه به تعاریف و شاخص های خلاقیت شناختی و خلاقیت هیجانی، ضمن تایید وجوه مشترک بین آنها باید توجه داشت که آنها دو سازه جداگانه هستند که هم با یکدیگر و هم با سایر ویژگی های روانشناختی همبستگی دارند.یکی از این ویژگی ها رفتار اجتماعی مطلوب است ظهور و بروز رفتار اجتماعی شاید به همان ماههای اولیه زندگی نوزاد بر میگردد. زمانی که نوزاد لبخند اجتماعیاش را ظاهر میسازد و به این طریق هر چند به شیوهای ساده رابطه خود را با افراد خود برقرار میکند. تعامل نوزاد با محیط تداوم پیدا میکند. هر چند در آغاز افرادی که به عنوان اجتماع برای نوزاد شناخته میشوند، خیلی محدود بوده و اغلب شامل پدر و مادر و نزدیکان او میشود. اما بتدریج این روابط گستردهتر شده و به افراد بیشتری عمومیت پیدا میکند. بطوری که در سنین خاصی کم کم توجه فرد عمدتا معطوف به افرادی به غیر از افراد نزدیک خانواده او میشود.
در حدود 4 - 5 سالگی کودک توجه خاصی به همسالان خود پیدا میکند و علاقمند ارتباط بیشتری با آنهاست و شاید مدتهای زیاد علاقمند باشد وقت خود را با آنها بگذاراند. این روند نیز بتدریج گستردهتر میشود و در سالهای اولیه دبستان با علاقمندی بیشتری به برقراری روابط اجتماعی ظهور پیدا میکند. رفتارهای اجتماعی در این دوران عمدتا از طریق بازی با همسالان نمود پیدا می کند. کودک با برقراری تعاملات جدید با گروههای جدید همسالان رفتارهای جدید را میآموزد و در موارد زیادی آنها در رفتارهای اجتماعی خود منعکس میسازد.
در سن نوجوانی گرایش فرد به گروههای اجتماعی بیشتر و بیشتر میشود، بطوری که این دوران با این ویژگی اساسی مشخص میشود که فرد علاقه شدیدی به برقراری روابط اجتماعی از خود نشان میدهد. به عضویت گروههای مختلف در میآید و در تعامل با این گروهها رفتارهای اجتماعی خود را شکل میدهند. در سنین بعدی رفتارهای اجتماعی پختهتر شدهاند. فرد با انتخاب شغل ، ادامه تحصیل و انتخاب همسر رفتارهای گستردهتر اجتماعی پیدا میکند. نقش اجتماعی در این دوران مشخص شدهاند و فرد رفتاهای خود را بر اساس نقش خود در اجتماع و هویتی که بدست آورده تنظیم میکند رفتار اجتماعی را میتوان به دو نوع بسیار گستردهتر تقسیم بندی کرد: رفتار جامعه پسند و رفتار جامعه ستیز. رفتار جامعه پسند آن دسته از رفتارهایی را شامل میشود که مورد قبول جامعه بوده ، با قوانین و هنجارهای جامعه مطابقت دارد. این نوع از رفتارها سازنده و در جهت پیشبرد اهداف یک گروه یا اجتماع هستند. مثل نوعدوستی ، از سوی دیگر رفتار جامعه ستیز رفتارهایی منفی هستند که با قوانین و معیارهای جامعه مطابقت ندارند. مورد قبول افراد جامعه نیستند و اغلب پیامدهای منفی اجتماعی را برای فردی که مرتکب این رفتارها میشوند به همراه دارند.این دسته از رفتارها مخرب بوده و مانع پیشبرد اهداف گروه یا اجتماع هستند که فرد در آن قرار دارد. تعیین اینکه کدام رفتار جامعه پسند و کدام جامعه ستیز محسوب میشود، بر حسب منابع متعددی صورت میگیرد. دو منبع معتبر برای این بررسی قوانین رسمی در جامعه است و دیگر هنجارهای عرضی و فرهنگی آن جامعه. هر کدام از این منابع میتوانند منبع تعیین کننده برای جامعه پسند یا جامعه ستیز بودن یک رفتار اجتماعی باشند. هر چند در اکثر موارد بین این و منبع هماهنگی وجود دارد، ولی در مواردی نیز ناهمخوانیهایی بین آنها دیده میشود. بنابراین محقق در پی پاسخ به این سوال است که آیا خلاقیت هیجانی رفتار اجتماعی مطلوب در دانش آموزان دختر تیز هوش و عادی متفاوت است؟
ضرورت و اهمیت پژوهش
یکی از ارزشمندترین راههای استفاده از خلاقیت بکار بردن آن برای بهبود روبط است. زیرا انسانها در سطوحی بیشمار و گوناگون در برابر پذیرش طیف امواج یکدیگر ، به ویژه نسبت به انگاره ها و قالبهای فکری که درباره یکدیگر در سر دارند حساس و پذیرا هستند. در واقع همین اندیشه ها و گرایشهای نهفته است که رفتار موفق یا ناموفق ما را می سازد.
در رابطه عزت نفس با خلاقیت نیز مانند هر چیز دیگر، دقیقاً همان چیزی را به دست می آوریم که به آن اعتقاد داریم و باور ماست ، مگر اینکه ازژرف ترین سطح وجودمان رابطه ای درست ودلخواه را بطلبیم.( گواین ،ترجمه خوشدل،1381).
مردمانی که با آنها در رابطه ایم همواره چون آینه بازتاب اعتقادات خود ما هستند و ما نیز چون آینه بازتاب باورهای آنها هستیم پس می توان روابط را از قدرتمندترین ابزار رشد و کمال خود دانست(گواین، ترجمه خوشدل،1381).و همچنین بررسی خلاقیت هیجانی در افراد تیز هوش و عادی میتواند در زمینه استعداد یابی و پروش این افراد و در نهایت پرورش نیروی کارآمد مفید و موثر باشد.