پایان نامه جهت اخذ درجه کارشناسی ارشد (M.A.)
«رشته زبان و ادبیات فارسی»
چکیده:
از دوران باستان ایران مهد پرورش ادب و فرهنگ اصیل بین جوامع بوده است.چنان که از شواهد به جای مانده به این دوران مشهود است در همه کتب کهن تمام سعی کاتبان بر تعلیم و تربیت مردم و شناساندن فرهنگ ناب ایرانی به تمامی جوامع آن روزگاران بوده است،ادیبان و مشاهیر ایران در میان تمام ملل به فهم و درایت معروف بوده اند چنان که در این دوران نیز، کتب قدیمی ما در کشورهای غربی در حال تدریس است.
یکی از پرچم داران این ادب وهنر ایرانی مولانا است که در میان اغلب فرقه های مردمی این جهان دارای احترام خاصی است، چنان که اغلب مضامین شعری وی همچون قران کریم بسیار آموزنده است و بسیار مددکار، مولانا در آثار خود همیشه تلاش در بهبود حال زندگانی مردم را دارد
و خود را همانند کسی میداند که به هدایت مردم گمارده شده است، لذا در گفتار خود همیشه راه اعتدال را در پیش میگیرد و در پند و نصیحت از سایر ادبا پیشی گرفته است؛ چنان که همه اموراتی که در زندگی انسان میتواند برای وی مشکل ساز باشد را با شواهدی بسیار و زیبا به خواننده توضیح میدهد و راه مقابله با آن را نیز در گوش شنونده زمزمه میکند،در این پایان نامه سعی کرده ام تا تمام منهیّات مولانا در سه جلد اول مثنوی وی مورد بررسی و تحقیق قرار دهم، غرض از منهیات همان مفاهیمی است که مولانا در آثار خود خواننده را از آنها نهی و منع کرده است و اجرای آن احکام را برای شخص مشکل ساز قلمداد میکند و مخاطب را به بیزاری از آنها امر میکند، مفاهیمی مانند؛ نفسپرستی، پر خوری، خشم، شهوت، کینه، طمع، ریا، تکبر و مفاهیم مرتبط با اینها که زندگانی و موجودیت هر فردی را می تواند به مخاطره بیاندازد و باعث آزار و اذیت دیگران شود.پس در این پایان نامه هدف ما بررسی و تحلیل این محدودیت ها و منهیات در آثار این شاعر گرانقدر میباشد.بدین صورت که تمامی منهّیات شرعی و اجتماعی از سه جلد اول جدا خواهد شد و همراه با توضیح کامل در باب آنها تقریر خواهد شد،و با تشویق مردم به مطالعه آن، به جامعه ای سالم می توان امیدوار بود.
کلید واژگان: مولوی، منهیّات، مثنوی، فرهنگ ایرانی.
مقدمه:
مولانا
درباره مولوی بسیار گفته اند و حکایات متعددی را به او منسوب کرده اند،اما آثاری وجود دارد که تا حدودی زندگی و رویداد های تعیین کننده سر نوشت عجیب او را مشخص می سازد.نامش محمد و لقبش در دوران حیات خود جلال الدین و گاهی (خداوندگار) و مولانا بوده است و لقب مولوی در قرن های بعد از نهم برای وی به کار رفته است و ادب نام های مولوی و مولانا و ملای روم و مولوی رومی و مولانای روم و جلال الدین محمد رومی و بلخی شهرت یافته است.وی در سال 604 هجری در بلخ ولادت یافت.(پدرش بهاء ولد648-543) ملقب به سلطان العلماء هم از روءسای شریعت بود و هم از روءسای طریقت(شمیسا،سیروس،1387: 9).یکی از حوادث مهم زندگی وی،سفر مولوی و خانواده اش و مقیم شدن در قونیه بود.در سال 617،سلطان العلماء به همراه خانواده اش از بلخ مهاجرت کردند.حکایت مشهوری که در طی این سفر روایت شده است این است که روزی عطار، مولوی را دید و درباره مولوی به پدرش گفت (این فرزند را گرامی دار، زود باشد که از نفس گرم آتش در سوختگان عالم زند)(صفا،ذبیح الله،1332: 451).
در طول این سفر آنها مدتی را در وخش و سمرقند گذرانیدند.سپس به حج رفتند و نیشابور را دیدند و به بغداد رسیدند. مدتی در حجاز ماندند و هنگام بازگشت مکه چندی نیز در شام بودند. چند سالی را نیز در لارنده به سر بردند که در همین شهر،جلال الدین با گوهر خاتون،دختر شرف الدین لالا، ازدواج کرد. پس از آن بهاء ولد به قونیه رفت و در همان جا وفات یافت (زرین کوب،1343، 228 ).
مولوی پس از فوت پدر،در سن 24 سالگی به تدریس و وعظ پرداخت و سپس ،سید برهان الدین محقق ترمذی که از شاگردان و مریدان سلطان العماء بود به قونیه آمد.و مولوی شاگرد و مرید وی گشت و بر اثر این ارادت،با معارف و علوم عرفانی مأنوس شد.
و پس از آن نیز با سفر به حلب و دمشق مطالعات خود را گسترش داد،گفته شده است که برهان محقق،پس از آن که به تربیت مولوی پرداخت و او را کامل و تمام عیار دید،دست از تدریس برداشت و گوشه گیری کرد.و سر انجام در سال 628 در گذشت.زندگی مولوی از همین جا رنگی دیگر به خود گرفت.
استادی که مولوی از چشمه دانش او جرعه ها نوشید،وفات یافت و مولوی پس از جستجو و کندوکاو سر انجام خود را در میان متشرعان و فقیهان و دانشمندانی که به اندک جاه و مقام دنیا دل خوش کرده اند تنها دید.بیراه نیست اگر بگوییم در وجود مولوی آتشی برای دیدن شخصی شعله گرفت تا درون چند توی او را به او بشناساند.و اگر بگویم او در انتظار عشقی به غایت بزرگ بود تا حقیقت برا و روشن شود،باز هم به خطا نرفته ام.
شمس تبریزی:
شخصیت عجیب و افسانه ای شمس که همواره بر سر زبآنهاست،همان آتشی را با خود به همراه دارد که مولوی تشنه دیدن و مبتلا شدن به آن است.شمس الدین محمدبن علی بن ملکدار تبریزی است.
وی با هیچ یک از متشرعان و فقیهان روزگارش سازگار نبود و به خاطر رفتار تند و هیجانات فراوانش،با دیگران غریبه بود و دیگران نیز رابطه خوبی با وی نداشتند.ناآرامی دورنی وی باعث شده بود که وی در یک شهر ثابت نماند و مدام از شهری به شهر دیگر برود.
سرانجام شمس تبریزی به خاطر همین جهانگردی که به شمس پرنده معروف شده بود به قونیه رسید.درباره اولین دیدار شمس تبریزی و مولوی حکایات بسیاری گفته اند،اما معروف ترین حکایت این است که مولوی از راه بازار به منزل می رفت ناگهان از میان جمعیت کسی فریاد بر آورد:
به صراف عالم معنی،محمد (ص)برتر بود یا یزید بسطام؟
مولوی از چنین سوالی خشمگین شد و جواب داد:
محمد(ص)سر حلقه انبیاست.بایزید را با او چه نسبت؟
اما درویش پاسخ داد:پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانک ما اعظم شأنی بر زبان آورد؟!(انجوی،ابولقاسم،1358: 13).
بدین ترتیب آتشی در وجود مولوی شعله گرفت که دیگر خاموشی نیافت.شمس گفته است(وجود من کیمیایی است که بر مس ریختن حاجت نیست پیش من برابر می افتد همه زر میشود.(همان:28).
صلاح الدین زرکوب
پس از غیبت شمس تبریزی، مولوی دردها و اندوههایش را با صلاحالدین فراموش ساخت، صلاح الدین مرد ساده دلی بود و معروف است که قفل را قلف و مبتلا را مفتلا میگفته است. این بار توجه مولوی به صلاح الدین، حسادت دیگران را برانگیخت؛ اما مولوی خود چنان شیفته صلاحالدین گشته بود که به این سخنان توجه نکرد. صلاحالدین در سال 657 درگذشت.
حسامالدین چلبی
مولانا بعد از صلاحالدین، به مصاحبت با حسامالدین روی آورد و مثنوی معنوی که به حسامینامه نیز خوانده میشود بر اثر همین مجالست و همدلی نوشته شد.
پایان زندگی
مولوی، پس از طی طریق و رسیدن به کمالات و ایستادن بر اوج قله فنا، در غروب آفتاب یکشنبه پنجم جمادی الاخر 672 درگذشت. دلیل مرگ او بیماریی بود که طبیبان از معالجه او ناتوان شده بودند. در مراسم تشییع جنازهاش مرد و زن، کودک و بزرگ حاضر شدند و شیون و زاری کردند.
فرزندان مولانا
مولوی از همسر اول خود گوهر خاتون دختر خواجه شرفالدین لالای سمرقندی دو پسر داشت
1:سلطان ولد
2: علاءالدین محمد
همسر دوم مولانا که خاتون قونوی نام داشت. 19 سال بعد از وفات مولانا زنده بود فرزندانی که از این زن داشت:
1:مظفرالدین امیر عالم
2:ملک خاتون
آثار مولانا:
1: مهمترین اثر منظوم مولوی مثنوی معنوی است. در شش دفتر به بحر رمل مسدس مقصور یا محذوف که در حدود 26000 بیت دارد.
2: دومین اثر بزرگ مولوی(دیوان کبیر) مشهور به دیوان غزلیات شمس است. استاد همایی میگوید (غزلیات دیوان شمس آثار سی سال نیمهآخر زندگانی مولوی است به این ترتیب که مجموع دیوان به سه بخش تقسیم میشود قسمت اکثرش مربوط به ده یازده سال ایام پیوستگی و جدایی مولاناست با شمس وقتی کمتر از آن متعلق است به ده سال ایام سردر گمی مولانا به صحبت شیخ صلاح الدین زرکوب و بخش سوم مربوط به ده سال آخر عمر مولوی است و عهد مصاحبت حسامالدین چلبی)
3:رباعیات: مجموعه رباعیات مولوی که در بعضی نسخ شماره آن به 1659 میرسد و قسمتی از آن منسوب به اوست و در مجموعهها به نام شاعران دیگر نیز آمده است و یا اینکه در دیوان دیگر به چشم میخورد.
4: از مولوی آثاری به نثر مانده که دارای ارزش ادبی میباشند مجموعه مکاتیب و مجالس او و کتاب فیه ما فیه.
منهّیات در مثنوی
در تاریخ ادب فارسی ما بسیاری از حکیمان و فیلسوفان و عارفان و دینداران و حتّی تاریخنویسان که به گیرایی و تأثیرگذاری سخن منظوم آگاه بودهاند و خود نیز طبعی نازک و ذوقی باریک و روان داشتهاند، از شعر به عنوان ابزاری برای مقاصد خویش بهره گرفتهاند. جلالالدّین محمّد مولوی (604-672 ه .ق) از جمله عارفان نامدار و صوفیان مجذوب صاحبدلی است که در نهایت کمال از شعر در قالبهای گوناگون برای بیان و تفسیر و توضیح اندیشههای دینی و عرفانی خود استفاده کرده و آثاری جاودان برای مریدان و هواخواهان خویش و ادبدوستان و حقیقتجویان دنیا به یادگار گذاشته، به گونهای که از زمان خود تا به امروز، روز به روز بر خوانندگان آثار او و دوستداران اندیشههای وی اضافه شده و در سدهی اخیر آوازهی او از مرزهای ایران و افغانستان و ترکیه نیز فراتر رفته و آثار او به زبآنهای زندهی دنیا ترجمه شده و با استقبال بسیار گستردهای نیز روبهرو گردیده است.
مولانا با وجود این که شاعری توانا و نابغهای کمنظیر است، هدف خود را در خود شعر و زیباییهای لفظی جستجو نکرده، بلکه کوشیده تا به زیباترین و مؤثّرترین شیوه، تعالیم خویش را در دل و جان مریدان جایگیر کند و از این راه انسآنهایی آگاه و صافدل و دینباور و کامل تربیت نماید. خود وی با دستِ خویش بر پشت جلد مثنوی نوشته که «مثنوی را جهت آن نگفتهام که حمایل کنند و تکرار کنند، بلکه تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی نردبان معراج حقایق است، نه آن که نردبان را به گردن گیری و شهر به شهر گردی، چه هرگز بر بام مقصود نروی و به مراد دل نرسی که:
نردبان آسمان است این کلام
نی به بام چرخ کو اخضر بود
بام گردون را از او آید نوا
هر که از آن بر رود آید به بام
بل به بامی کز فلک برتر بود
گردشش باشد همیشه زآن هوا
(به نقل از نقی،1369: 6-7).
ارجمندی و گرانسنگی کتاب مثنوی به زیباییها و دلرباییهای ادبی آن نیست و با وجود آن که مولوی هنر شاعری خود را در غزلیّات شمس بیپرده و روشن نشان داده، در مثنوی تلاش نکرده تا خود را دربند لفظ گرفتار کند و در عین مستی رعایت ادب را نکند و حدّ فهم و ادراک مخاطب را نیز در نظر نگیرد . هر چند که جرّ جرّار سخن و تقاضاگر درون و احوالات خاصّ او گاه سخن را از حدّ معمول و متوسّط فراتر میبرد و مثنوی رنگ غزل به خود میگیرد ،و موضوع و مضمون پیچیده میشود و بدون آن که به تکلّف گرفتار آید، به صورت طبیعی از صنایع ادبی و باریکاندیشیهای شاعرانه و مضمونپردازیهای هنرمندانه و عواطف عاشقانه و عارفانه بهره میگیرد و مثنوی را فراتر از غزل مینشاند. ارزش و اعتبار این کتاب، بیش از آن که به هنر و شعر مولوی باشد، به محتوا و مضمون و اندیشههای متعالی و عرفانی و اخلاقی آن است. بیسبب نیست که عارفان بزرگ و دینداران سخنسنج، مثنوی را «قرآن پارسی » (عبدالحکیم،1375: 9 ).
و سخنان مولوی را پیامبرگونه دانستهاند. شیخ بهایی که خود از فقیهان و حکیمان و عارفان بزرگ شیعی در دوران صفویّه است، دربارهی جلالالدّین محمّد میگوید:
من نمیگویم که آن عالی جناب
مثنوی او چو قرآنی مدِل
مثنویّ معنویّ مولوی
هست پیغمبر، ولی دارد کتاب
هادی بعضی و بعضی را مضل
هست قرآنی به لفظ پهلوی
به طور کلّی در مثنوی از نظر سادگی و پیچیدگی مضمون، سه دسته کلمات میتوان پیدا کرد. دستهی نخست، موضوعات و کلماتی که هم از نظر لفظ و هم محتوا در سطح متوسّط و نسبتاً عادّی است و روی سخن مولوی با عامّهی مردم و همهی کسانی است که میخواهند از کلام او بهره گیرند و بفهمند و عمل کنند.
دستهی دوم، سخنانی است که خطاب به مریدان خود سروده و قصد تعلیم آنان و بیان اندیشهها و مضامین عرفانی را داشته که این ابیات، اندکی دشوار و دیریاب است و تا کسی از مقدّمات عرفان و اصطلاحات خاصّ عرفا و زبان و بیان این طایفه آگاهی نسبی نداشته باشد، نمیتواند از این دریای معانی به قدر تشنگی خود آب بردارد و عطش خود فرونشاند. حجم بیشتر کتاب مثنوی، سرشار از اینگونه کلمات است.
دستهی سوم، سخنانی است که مولوی در حالات خاصّ بیخویشی و جنون عارفانهی خود سروده و به نظر میرسد که زمام اختیار از کف او بیرون رفته و به غریقی میماند که بیاراده، موج سخن و معنی، گاه او را به زیر دریای حقایق و اسرار میکشاند و گاه همچون مرده و بیاراده در سطح دریا، وی را به حال خویش وامیگذارد. در اینگونه ابیات، گویی شاعر به مخاطب خاصّی نظر ندارد و صرفاً برای دل خویش به اقتضای حال خود شعر سروده است. بیشتر پیچیدگیهای اشعار مثنوی مربوط به این بخش از کتاب است که گاه خوانندهی آشنا با زبان و بیان و اندیشهی مولانا را نیز به حیرت وامیدارد و باعث میگردد تا هر کسی از ظنّ خود یار او شود و به احتمال به شرح و تبیین ابیات بپردازد. البتّه باید گفت که کمترین حجم کتاب مثنوی از چنین خصوصیّتی برخوردار است. به هر روی، مولوی در نظم کتاب مثنوی قصد تعلیم مریدان و مخاطبان و اندرزگویی داشته و میخواسته با نشان دادن طریق معرفت نفس، راههای وصول به خداوند را به انسان بیاموزد.
و حتّیالامکان کوشیده تا جایی که ممکن است حدّ درک مخاطب را رعایت کند پس به خوبی دیده می شود که هدف عمده مولانا در مثنوی توجیه مخاطب است با بیانی که مخاطب هرگز از آن نمی رنجد،بلکه شیرینی و شیوایی این بیان باعث می شود که مثنوی با حوصله تمام خوانده شود و نکته مهم آموزش مثنوی نیز همین مورد است.منهّیات که یکی از بخش های اساسی این پایان نامه است از مهم ترین بخش های آموزش مولانا نیز می باشد که توجهی ویژه ای پیدا کرده است(همان:7).
Abstract:
Since ancient epoch, Iran was being the land of growing literature and original culture between societies. So based on all remained evidences in this age is crystal clear that, in every old books was tried to breeding people and the pure Iranian culture would be identified to societies in that epoch, by writers. Iranian writers and celebrities between whole nations was identified by understanding and tact, also in this age our old books are teaching in western countries .prohibited from denying of diving commands and religions blaze is obligatory for every Muslims, in addition to observe divine commands and prohibitions, order and forbid to goodness and evilness. One of the best on this Iranian literature and culture is Rumi, who is specially respected by many sects of people around the world. Most of his lyrical themes such as Holy Quran is more informative and aid. Rumi in own phenomena, always try to betterment of life and know his-self as same as some on who is the navigator of people. So he is in balance with his speech and in front of the others in advice. He is beautifully explaining with evidences, the problems which is in the life, and shows the way of its confronting.in this dissertation we try to investigate the Rumi’s prohibitions in the first three volumes of Masnavi. Prohibitions mean just the same concepts which, Rumi prohibit and command the readers from them in his phenomena. Emphasis that doing these concepts are making problems and ordered to addressed to being in distance about them. Some concepts such as: soul worship, overeating, anger, lust, hatred, greed, duplicity, pride and the other concepts which is in the relation with these, which capable to endanger the life and being of people and bothering the others. Our aim in upon dissertation is investigate and analysis these limitations and prohibitions in phenomena of this precious poet although we hope to have a healthful society with people encouragement to read it.
Key words: Rumi, Prohibitions, Masnavi, Iranian culture.
پروپوزل این پایان نامه در سایت موجود است.