پایان نامه جهت دریافت مدرک کارشناسی مدیریت بازرگانی
مقدمه
با بررسی روند بوجود آمدن سازمان های بزرگ در دهه های گذشته در مییابیم این سازمان ها به علت عدم تطابق خود با روند تحولات جهانی، دیگر کارایی لازم را در عرصه رقابت های جهانی ندارند، لذا برای بقای خود ناچارند تغییر ساختار دهند یا خود را به ابزارهایی مجهز کنند تا توان مقابله با تحولات جهانی را به دست آورند.
یکی از مهم ترین این ابزارها، ایجاد سازمان یادگیرنده و نهادینه کردن فرآیند یادگیری در سازمان ها است. سازمان یادگیرنده مفهوم رویکرد تغییر سازمانی و بهبود مستمر را نشان می دهد و ظرفیت تغییر را مشخص می کند. در عصر حاضر توانایی و میزانی که سازمان ها می توانند یاد بگیرند و سریعتر از رقبای خود واکنش نشان دهند بعنوان یک مزیت رقابتی پدیدار می شود( جاشاپارا،2003). تغییر سازمانی و بهبود مستمر در مدیریت کیفیت جامع نیز مشهود است. مدیریت کیفیت جامع یک فلسفه مدیریتی است که برای مدیریت سازمان ها دیدگاه جامع و متمایزی را مطرح می کند و یک رویکرد مدیریتی است که تفاوتهای اساسی با رویکردهای مدیریت سنتی دارد. همانطور که سازمان ها فعالیت های مدیریت کیفیت جامع را می پذیرند، ساختار آنها نیز تغییر می یابد .
با توجه به فلسفه و رویکرد مدیریت کیفیت جامع و ایجاد سازمان های یادگیرنده در عصر حاضر، اعتقاد بر این است که اصول و فعالیت های مدیریت کیفیت جامع، تحول سازمان یادگیرنده را مورد تایید قرار می دهد و اولین گام برای حرکت بسوی سازمان یادگیرنده محسوب می شود. از طرفی بدون شناسایی یادگیری، مدیریت کیفیت جامع نمی تواند بطور موفق اجرا شود. این مقاله سعی دارد بعد از مروری بر مفاهیم سازمان یادگیرنده و مدیریت کیفیت جامع، رابطه متقابل سازمان یادگیرنده و مدیریت کیفیت جامع را مورد بررسی قرار دهد.
هدف از تحقیق
هدف از این پژوهش بررسی رابطه بین زیر سیستم مدیریت دانش در سازمان یادگیرنده است
از نظر مارکورات[1] عبارتند از:
1-ایجاد مسئولیت مشترک برای جمع آوری و انتقال دانش 2-کسب دانش بیرونی مربوطه به طور نظام مند 3- سازماندهی رخدادهای داخلی یادگیری 4- خلاقیت در تفکر و یادگیری 5- تشویق نوآوری و دادن پاداش 6-آموزش کارکنان در زمینه های ذخیره و بازیابی دانش 7-حداکثر سازی انتقال دانش در مرزهای سازمان 8- توسعه ی پایه دانش بر اساس نیازهای سازمانی و نیازهای یادگیری 9 - ایجاد مکانیزم هایی به منظور جمع آوری و ذخیره ی یادگیری 10- تغییر سبک یادگیری مدرسه ای به یادگیری کاربردی در شغل. مؤلفه های هوش سازمانی موردنظر آلبرخت عبارتند از: 1.چشم انداز استراتژیک 2.سرنوشت مشترک 3. میل به تغییر 4.روحیه 5.اتحاد وتوافق 6. کاربرد دانش 7.فشار عملکرد. روش پژوهش حاضر از نوع توصیفی همبستگی بوده است.
نتیجه ی حاصل از این بحث این است که وظیفه ی اصلی مدیریت دانش پایه گذاری محیط و شرایط مناسب یادگیری است که در آن کارکنان قادر به هدایت تمامی انواع فعالیت های یادگیری و مبادله یا تسهیم دانش و خرد خود با همکارانشان، مراجعان و سایر صنایع مرتبط باشند. با پیاده سازی این شیوه، قدرت بدنی افراد یک سازمان می تواند به شکل قدرت ذهنی و فکری سازمان درآید و به عنوان سرمایه ی سازمان ارائه گردد( سبحانی نژاد و همکاران،1385).در میان مدلهایی که درباره ی سازمان یادگیرنده ارائه گردیده است؛ مدل سیستمی سازمان یادگیرنده ی مدلی متمایز است با ارزش دانش در توسعه ی سازمانی. نتیجه ی حاصل از این بحث این است که وظیفه ی اصلی مدیریت دانش پایه گذاری محیط و شرایط مناسب یادگیری است که در آن کارکنان قادر به هدایت تمامی انواع فعالیت های یادگیری و مبادله یا تسهیم دانش و خرد خود با همکارانشان، مراجعان و سایر صنایع مرتبط باشند. با پیاده سازی این شیوه، قدرت بدنی افراد یک سازمان می تواند به شکل قدرت ذهنی و فکری سازمان درآید و به عنوان سرمایه ی سازمان ارائه گردد( سبحانی نژاد و همکاران،1385).مارکوارت ضمن ارائه ی یک مدل مفهومی جامع که در آن برای مدیریت دانش نیز یک زیر سیستم با دهاستراتژی درنظر گرفته است؛ ابزاری (پرسشنامه ای) نیز برای سنجش و اندازه گیری این مدل مفهومی ارائه نموده است. نظر به اهمیت نقش مدیریت دانش در سازمان های یادگیرنده، در این پژوهش رابطه زیرسیستم مدیریت دانش با سازمان یادگیرنده به صورت مجزا مورد بررسی قرار گرفته است.
مدیریت دانش
مدیریت دانش، مدیریت دانایی یا مدیریت اندوختههای علمی (Knowledge management - KM) در دسترس قرار دادن نظاممند اطلاعات و اندوختههای علمی است، به گونهای که به هنگام نیاز در اختیار افرادی که نیازمند آنها هستند، قرار گیرند تا آنها بتوانند کار روزمره خود را با بازدهی بیشتر و موثرتر انجام دهند. برنامه اجرایی مدیریت اندوختههای علمی بر این سه جزء اصلی بنا میشود:
افرادی که تولیدکننده و یا مصرف کننده این اندوختهها هستند،
فرآیندهایی که این اندوختهها را مدیریت میکنند،
ابزار و تمهیداتی که دسترسی به این سرمایههای علمی را آسان میکنند.
واژهگزینی
در زبان فارسی تا به حال اصطلاح «مدیریت دانش» برای Knowledge Management متداول بوده است. در زبان انگلیسی اما تفاوت بسیاری بین Science و Knowledge وجود دارد. Knowledge به تمامی آگاهیهای بشر به طور کل اطلاق میشود در حالیکه Science به فرآیند تولید دانش اطلاق میشود. دانش نرم (هنوز) قابل بیان، ساختاردهی، نمایش و مدیریت نیست. تنها دانش سخت را یا دانستههای خاص و یا اندوختههای علمی را میتوان مدیریت کرد.
در این متن، به جای استفاده از واژه دانش در مقابل Knowledge، گاهی از واژه دانایی استفاده شدهاست. این در حالیست که واژه دانایی معانی خاص خودش را در حوزههای گوناگون دیگر همچون فلسفه، روانشناسی و جامعهشناسی نیز داراست. ازآنجا که تحقیقات کاربردی در حوزه مدیریت دانایی نسبتاً جدید است، در این خصوص تعریف خاص و دقیقی که مورد اجماع اکثریت محققین قرار گیرد، هنوز وجود ندارد. آنچه مسلم است آن که میتوان با آشنایی با تعاریف گوناگون، ابعاد و مصادیق این امر را بیشتر شناخت و آن را بهتر به کار گرفت.
[1]Marquardt