چکیده:
هدف اصلی این پژوهش بررسی اثر بخشی آموزش مدیریت خشم بر کاهش الگو های خشونت در روابط زوجین بود. آزمودنی ها تعداد 20 زوج (40 نفر زن و شو هر) بودند که در سال 1384 از بین مراجعان به شورای حل اختلاف شهر قزوین انتخاب شده بودند. این تعداد به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. ابتدا آزمودنی ها پرسشنامه مقیاس تاکتیک های تعارضی تجدید نظر شده (CTS-2) و پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک را پاسخ دادند. سپس در معرض جلسات آموزشی مدیریت خشم قرار گرفتند. داده های پژوهش به کمک روش های آمار توصیفی و استنباطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. تجزیه و تحلیل واریانس یکطرفه نشان داد که از لحاظ جنسیت، میزان تحصیلات ، مدت ازدواج، تعداد فرزندان، سابقه اعتیاد، سابقه بیماری روانی، سابقه محکومیت قضایی، میزان درآمد خانواده، شغل و وضعیت سکونت همسران در دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی دار آماری وجود نداشت. سپس برای تعیین اثرمندی آموزش مدیریت خشم آزمون t مستقل انجام شد. محاسبات نشان داد که بین نمرات CTS-2 در پیش آزمون، پس آزمون در دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی دار در سطح p وجود دارد یعنی زوجینی که در جلسات آموزشی شرکت کرده بودند، در پس آزمون خشونت کمتری را گزارش کردند.
با توجه به یافته های پژوهش می توان چنین نتیجه گرفت که به وسیله آموزش کنترل خشم می شود خشونت را در روابط زوجین کاهش داده و از ابتلاء آنان به پیامد ها و عوارض جسمی و روانی خشونت پیشگیری بعمل آورد. بعلاوه کنترل موثر خشم می تواند در کاهش هزینه های بهداشتی و درمانی موثر واقع شود.
کلید واژهها:
خشونت، آموزش مدیریت خشم، الگوهای خشونت، زوجین. CTS-2
مقدمه:
خشونت خانوادگی[1] یکی از مسائل مهمی است که از دیدگاه های مختلفی چون دیدگاه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، جمعیت شناسی و بهداشتی مورد توجه قرار گرفته است (سولر و همکاران[2]، 2001، نقل از همتی، 1383).
خشونت خانگی یک مشکل شایع است که در بین تمام سنین، جنسیت ها، قومیت ها، کشورها، زمینه های آموزشی و گروههای اقتصادی، اجتماعی رخ می دهد. قربانیان از هر سنی، قومیتی و جنسیتی وجود دارند. هر ساله بین 2 تا 4 میلیون نفر از زنان کتک می خورند و 2000 نفر از زنان کتک خورده بر اثر آسیب ها می میرند (پزشکان کشیک دانشگاه آمریکا، 2003).
آمارهای جهانی نشان می دهد که کتک زدن همسر در 84% در جوامع کوچک (لوینسون[3]، 1989) و 100% در جوامع توسعه یافته رخ می دهد.
خشونت در روابط صمیمی یک الگوی رفتاری است که در اشکال فیزیکی، عاطفی، روانی، جنسی و اقتصادی رخ می دهد و ترس، تهدید، قدرت و کنترل را تداوم می بخشد. تحقیقات درباره خشونت خانوادگی نشان می دهد (استراس وگلز[4]،1986 ، والکر[5]، 1991) که شمار زیادی از زنان احتمالاً قربانیان خشونت مردان هستند که طیفی از خشونت ساده تا قتل را دربر می گیرد.
با توجه به اینکه درباره علل و شیوع خشونت خانوادگی تحقیقات زیادی در کشورهای غربی، از چند دهه اخیر و در ایران از چند سال قبل صورت گ رفته است اما در زمینه روشهای درمانی و پیشگیری از این معضل بزرگ که خانواده، فرزندان، همسران و جامعه را با مشکل گوناگونی مواجه می کند، تحقیقات اندکی صورت گرفته است.
بررسی اخیر درباره خشم در روان درمانی نشان می دهد که خشم از جمله احساسات طبیعی است. اینکه احساس خشم خود را باید بر حق دانست اما در کنار آن باید راهی درست برای تخلیه خشم پیدا کرد تا هم به فرد خشمگین و هم به همسرش َآسیب نرساند. مشکل زمانی بروز می کند که خشم را سرکوب کنیم و یا آن را به طرزی خشونت آمیز ابراز نماییم. به اعتقاد بسیاری از روانشناسان، خشم در صورتی سالم است که به درستی تخلیه شود. اما همین خشم اگر به درستی ابراز و تخلیه نشود می تواند ناسالم و حتی کشنده باشد (قرچه داغی، 1383).
خشم از هیجانهای جهان شمول است که با پیامدهای مخربی همراه میباشد و از دیرباز مورد توجه اندیشمندان و متخصصان بوده است. همه ما به نحوی خشم را تجربه کرده ایم و میدانیم که نمیتوان از افراد و چیزهایی که ما را خشمگین میکنند اجتناب نمود و یا آنها را تغییر داد. با این وجود میتوان چگونگی کنترل واکنشهای خودمان را بیاموزیم. هدف کنترل خشم کاهش احساسات پرخاشگرانه و برانگیختگی فیزیکی است که خشم آن را بوجود میآورد (رافضی، 1383).
در برآوردهای ملی نتیجه گیری شده است که 1309061 زن و 834732 مرد، قربانی خشونت شده اند (بارنت[6]، 2004). این آمارها و آمارهای مشابه نشان دهنده این واقعیت است که همسران نمی توانند با روشهای مطلوب با مشکل خشونت برخورد کنند و اکثر برخوردها هم طبق تحقیقات منفی است (افخم ابراهیمی، 1382).
نوواکو[7] (1975) درمان مدیریت خشم را برای تغییر دادن شناخت های افزایش دهنده خشم مراجعان طراحی کرد و آن را بکار برد. نتایج تحقیق نوواکو نشان داد که مراجعان بهبودی را در روابط بین فردی نشان دادند. آن گانلی آموزش ابراز وجود را به عنوان بخشی از الگوی درمانیاش قرارداده که نتیجه آن در کاهش خشم مراجعان موثر شناخته شد (آن گانلی، 1981).
بنابراین مساله اساسی در این پژوهش، بررسی اثربخشی آموزش مدیریت خشم بر کاهش الگوهای خشونت (چسمی، روانشناختی، جنسی، صدمه و آسیب و جسمی و افزایش روش مذاکره) در روابط زوجین است و اینکه آیا این آموزش میتواند خشونت زوجین را کاهش دهد یاموجب افزایش استفاده از روش غیرخشن شود.
روش پژوهش
پژوهش حاضر، یک طرح شبه آزمایشی با دو گروه (آزمایش و کنترل)، انتخاب تصادفی و استفاده از پیشآزمون، پس آزمون میباشد. جامعه آماری پژوهش مشتمل بر همه زوجینی بودند که برای مشاوره مراجعه کرده و یا از طرف دادگاهها جهت حل مشکلاتشان به شورای حل اختلاف شهر قزوین در سال 1384 ارجاع شده بودند. در این تحقیق، روش نمونهگیری در دسترس و جایگزینی تصادفی آزمودنیها در دو گروه آزمایش و کنترل مورد استفاده قرار گرفت. از بین زوجینی که به شورای حل اختلاف مراجعه کرده و حاضر به همکاری در این پژوهش بودند تعداد 50 زوج در نظر گرفته شدند و از آن ها 20 زوج انتخاب و به صورت تصادفی 10 زوج در گروه آزمایش و 10 زوج دیگر در گروه کنترل جایگزین شوند.
ابزار پژوهش
در این پژوهش از پرسشنامه مقیاس تجدیدنظر شده تاکتیک های تعارضی[8] (CTS-2) و پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک استفاده شده است.
CTS-2 پرکاربردترین ابزار جمع آوری داده های مربوط به همسر آزاری و تنها پرسشنامه ای است که بین پرخاشگری خفیف و شدید در زوج ها تمایز قائل می شود.
CTS-2 5 مقیاس می باشد. مذاکره[9]، پرخاشگری رواشناختی[10]، حمله جسمانی[11]، زورگویی جنسی[12] و آسیب و صدمه[13] همه مقیاس ها به جز مقیاس مذاکره شامل خرده مقیاس های خفیف[14] و شدید[15] هستند. مقیاس مذاکره به دو خرده مقیاس شناختی و عاطفی تقسیم می شود.
مذاکره: اصلاح مذاکره عبارت است از اعمالی که هدف آن حل و فصل عدم توافقات از طریق گفتگو است. سوالات و عباراتی که در خرده مقیاس شناختی جا دارند از جمله توصیه های مذاکره محسوب می شوند. خرده مقیاس عاطفی درصدد بخش میزان عاطفه مثبت در روابط است و این کار را از طریق سوال درباره بیان احساس علاقه و احترام به همسر انجام می دهد.
پرخاشگری روانشناختی: این مقیاس اعمال پرخاشگری غیرکلامی را در روابط زوج ها مورد بررسی قرار می دهد. در نسخه اولیه CTS این مقیاس خشونت کلامی نامیده می شود.
حمله جسمانی: این مقیاس اعمال خشونت بدنی را در روابط زوج ها مورد بررسی قرار می دهد. اصطلاح خشونت با حمله جسمانی نسبت به همسر مترادف است.
زورگویی جنسی: منظور از این اصطلاح، رفتاری معطوف به هدف وادار کردن همسر به فعالیت جنسی ناخواسته است. مقیاس زورگویی جنسی طیف وسیعی از اعمال زورگویی از جمله اصرار کلامی یا اجبار فیزیکی را دربر می گیرد.
آسیب و صدمه: این مقیاس به آسیب جسمی ناشی از رفتار واکنش های همسر اشاره دارد و با صدمه به استخوان یا بافت بدن فرد، ضرورت معاینه طبی یا درد کشیدن به مدت یک یا چند روز مشخص می شود (استراس و همکاران، 1996، نقل از محمدخانی، 1384).
ضریب اعتبار CTS که از 80 مطالعه استخراج گردیده، مطلوب و مناسب است. میانگین آلفای مقیاس در بررسی روی زوج های ناهمچنس گرای متاهل و نامزد، 88% می باشد. ضریب اعتبار برای گروههای اقلیت و زوج هایی که دارای روابط همجنس گرایانه هستند براساس نتایج 7 مطالعه گزارش شده توسط استراس و همکاران (1996) 79% است.
روایی محتوای [16] CTS 77% تا 89% برای ارتکاب به رفتار اندازه گیری شده توسط هر مقیاس و از 65% تا 94% برای قربانی شدن توسط شریکی که در این رفتار درگیر است (استراس و داگلاس[17]، 2004)
استراس و همکاران (1996) اعتبار و ثبات درونی این مقیاس را از 79% تا 95% گزارش کرده اند. در ایران محمدخانی و همکاران (زیرچاپ) ضریب پایایی با آلفای کروبناخ برای CTS-2 را 79% اعلام کرده اند. در پژوهش حاضر آلفای کروبناخ 90% بدست آمد.
نتایج
1- اطلاعات دموگرافیک: از مجموع 20 زوج شرکت کننده در این پژوهش 5/37 درصد دارای تحصیلات زیر دیپلم، 35 درصد دیپلم و 5/27 درصد دانشگاهی داشته اند. 5/37 درصد آزمودنی ها کارمند، 20 درصد شغل آزاد، 5/42 درصد نیز بیکار و خانه دار بوده اند.
از نظر مدت ازدواج 10 درصد آزمدنی ها زیر 5 سال، 20 درصد 5 تا 10 سال، 15 درصد 10 تا 15 سال، 20 درصد 15 تا 20 سال و 25 درصد بالای 20 سال سابقه ازدواج و زندگی مشترک داشتند.
از نظر وضعیت سکونت، 5/7 درصد آزمودنی ها، مستاجر و 5/52 درصد منزل شخصی داشتند.
از نظر سابقه اعتیاد، 20 درصد افراد نمونه، سابقه اعتیاد دارند، 55 درصد سابقه اعتیاد ندارند و 25 درصد قبلا معتاد بوده اند و اکنون در دوره ترک هستند.
از نظر تعداد فرزندان، 10 درصد افراد نمونه، فرزند نداشتند 150 درصد یک فرزند، 10 درصد دو فرزند، 20 درصد سه فرزند و 45 درصد چهار فرزند و بیشتر داشتند.
برای نشان دادن ارتباط متغیرهای جمعیت شناختی (متغیرهای فوق) در دو گروه آزمایش و کنترل آزمون تحلیل واریانس یکطرفه (ANOVA) و t مستقل استفاده شد. نتیجه نشان داد که بین متغیرهای تحصیلات، شغل، مدت ازدواج، تعداد فرزندان، سابقه اعتیاد، میزان درآمد، جنسیت و وضعیت سکونت زوجین در دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنادار آماری وجود نداشت بدین معنی که دو گروه با توجه به متغیرهای فوق همسان بودند.