برای دریافت درجه کارشناسی رشته روانشناسی عمومی
چکیده:
در پژوهش حاضر تأثیر رنگ بر حافظه کودکان اول دبستان پسرانه شهید عباسپور شهرستان کرج در سال 84-1383 مورد آزمون قرار گرفته است. جامعه آماری و تعداد دانش آموزان، آزمون شده 42 نفر می باشند که با استفاده از روش دو گروه مستقل و تصادفی مورد سنجش قرار گرفته اند. ابزار اندازه گیری در این پژوهش یک سری تصاویر که تعداد آنها 20 عدد بوده است و به صورت رنگی در همان تعداد بصورت سیاه و سفید تهیه شده است و هر دو گروه با یک سری از این تصاویر یعنی گروهی با تصاویر رنگی و گروه دیگر با تصاویر سیاه و سفید مورد سنجش قرار گرفته اند. مسأله در این پژوهش این بود که آیا رنگ بر حافظه تأثیر مثبت دارد. آیا بین رنگ و حافظه رابطه مستقیم است، که با انجام عملیات آماری که در این پژوهش از آزمون t دو گروه مستقل استفاده شده و پس از تجزیه و تحلیل نتایج زیر بدست آمده که اولاً رنگ بر حافظه تأثیر مثبت دارد، ثانیاً رابطه بین رنگ و حافظه مستقیم است.
مقدمه:
حافظه موضوعی است که از دیرزمان مورد توجه انسان بوده و او همواره برای شناخت و بهبود آن کوشیده است. در واقع کمتر فردی است که با توانمندی های حافظه خویش درگیر نبوده و برای تقویت آن تلاش نکند. از نظر مردم، موفقیتهای تحصیلی و شغلی مستقیماً با این توانایی ارتباط دارد. پژوهشگران و رهبران عموماً افرادی با حافظه قوی بوده و از آن در راه رسیدن به اهداف خود کمک گرفته اند. هر چند حافظه قوی به معنای «هوش و خلاقیت» زیاد نیست آزمایشها نشان داده اند که این دو، با حافظه ارتباط مستقیم دارند. (جعفریان، 1375)
درگیری فکری با استعداد پرسش برانگیز حافظه حوضه اختصاصی انسان نوین نیست، زیرا که بسیاری از تمدنها در گذشته، منشأ کارکرد و تربیت آن را عمیقاً مد نظر داشتهاند در حقیقت، مطالعه حافظه از تاریخچه ای غنی برخوردار است که به روزگاران دور یعنی آغاز تمدن مغرب زمین باز می گردد. این مطلب موضوعی است مورد علاقه و تفحص برای اندیشمندان بزرگ تمامی دوره ها بوده است.(ابراهیم زاده، 1368، ص 18)
عوامل مختلفی بر حافظه مؤثر هستند از جمله هیجان، هوش، سن و رنگ که در اینجا ما به تأثیر رنگ بر حافظه پرداخته ایم.
رنگ در محیط زندگی انسان اهمیت بسزایی برخوردار است تا جایی که زندگی بدون رنگ قابل تصور نیست. یکی از کیفیات بارز و ملموس اشیا و پدیده های جهان، رنگ است. از زمانی که قوه بینایی بشر به موازات رشد و تکوین سیستم فکری وی به فعلیت در آمد، قدرت پیدا کرد از رنگ به عنوان عاملی در ایجاد تمایز و تشخیص وجوه اشتراک و همچنین اختلاف اشیا استفاده کند. رنگ تدریجاً نزد بشر اولیه جنبه ای سمبولیک یا نمادین یافت. بدین معنا که بسیاری از اقوام بشر برای هر رنگی رمز ویژه ای وضوع کرده بودند، که در صورت آشنایی با آن رمزها، مخاطبان آنها میتوانستند مفاهیم مربوط را به سهولت دریافت کنند. برای نمونه در ایران باستان، سیاه، رنگ تاریکی و دنیای اهریمن بود. رنگی بود که ناخودآگاه شب را به خاطر مردم می آورد. و شب نیز به نوبه خود برای بشر احساسات نامطلوبی چون وحشت، رعب و اضطراب و ... را به همراه داشت. حال آنکه سفید، رنگ روز و روشنایی بود. رنگی بود که مفاهیمی چون پاکی، صفا و خلوص و قداست را در نظر مردم تداعی می کرد.
رنگها خواه به طور جداگانه و خواه در ترکیب با یکدیگر، تأثیرات متفاوتی بر روح و روان آدمی باقی می گذارند. در واقع تأثیرات رنگها و احساساتی که در اثر مشاهده آنها در انسان ظاهر می شود، آنچنان است که امروزه رنگ در روانکاوی اشخاص بویژه کودکان در حکم یکی از عوامل اساسی تلقی می شود. رنگ و تصویر بیش از هر چیز دیگر ذهن کودک رابه خود جلب می کند برای درک رنگ و تصویر کافی است که چشم او ببیندو برای خلق آن کافیست که کودک دست در رنگ کند و بر روی کاغذ بمالد رنگ وسیله ای است که کودک آرزوها و پیامهای خود را در قالب آن بیان میکند.(دوالو، 1371، ص1)
یکی از با نفوذترین جنبه ها در کیفیت زندگیمان رنگ است. ما از قدرت ادراکمان هر روز از رنگ استفاده می کنیم.
بدون رنگ هیچ چیز بر ما قابل تشخیص نیست، علائمی که عدم ترافیک در خیابانها را باعث شوند و به وسیله آن سرعت ماشینها تنظیم شود و قابل کنترل نیست. از همه مهمتر تکنیک یادگیری (که مورد بحث ما نیز هست) بمراتب افزایش می یابد.یک وظیفه مهم رنگ این است که به قسمت سازماندهی ادراکی مغز ما علامت فرستاده و به آن کمک می کند. رنگ یکی از پارامترهای مهمی است که با ارسال علامت به قوه ادراک ما کمک و آن را سازماندهی می کند. رنگ حافظه نمودی است که توسط آن ویژگیهای متفاوت اشیاء شناسایی و لذا درک ما را از آنها روشن می کند. رنگ حافظه نمودی است که رنگ متعلق به موضوع مشخصه ادراکمان از طریق آن رنگ نفوذ می کند. بنا به دلایل زیاد مطالعه آنچه که رنگها مهارت در از بر کردن را به حداکثر میرساند بسیار مهم است. ما انسانها به رنگ اعتماد می کنیم که در زندگیمان نظم وجود دارد.]ترافیک علامت می دهد ... و خیلی علامتهای دیگر به ادراک رنگ نیاز دارند به این ترتیب مؤثر بودن رنگ کاربرد اعمال دنیای ما آشفته می شود.
مؤثرترین رنگهائیکه قدرت فراگیری (از بر کردن) و همچنین نظم در زندگیمان را افزایش می دهند پیدا کنید.
همچنین رنگهائیکه حافظه فراگیری را بهتر تحریک کرده و مهارت یادگیری یا بطور خاص ناتوانی فراگیری در دانشجویان را بهبود بخشد پیدا کنید. رنگ حافظه هم چنین می تواند در تجارت نیز بکار گرفته شود مثلاً فروش بهینه توسط استفاده از رنگهائی که بیشتر مورد پستد مردم و توجه شان را بیشتر جلب می کند. پیش بردن مطالعه تأثیر رنگ بر حافظه در حوزه های وسیعی سودمند خواهد بود. بدین ترتیب زندگی ما توسط نشانه ها، علامتها و وسایل متعددی نگه داشته شده که آموزش، راهنمایی، دستورالعمل و احتیاطهای لازم را فراهم می کند. Noor در سال 2001 دریافت که دانش رنگ با نمایش موضوع در سطحهای زیادی تأثیر متقابل داشته بنابراین سیگنالها و علائم ناشی از کاربرد رنگهائیکه برای مردم آشناترند تأثیر پذیری وسایل و اشیاء را افزایش می دهد. یک علامت Stop به رنگ قرمز، آن قسمت از ذهن که دانش رنگ به آن مربوط می شود، را برای تشخیص، از موضوع مربوطه تحریک می کند. رنگ نتیجه مهم دیگری روی فرایند فراگیری در زندگیمان دارد. بعضی اوقات نیز اختلات مثل خواندن پریشی توسط رنگ تأثیر گذشته شده است.
بیان مسئله
آیا رنگ بر حافظه تأثیر مثبت دارد؟
آیا بین رنگ و حافظه رابطه مستقیم دارد؟
هدف پژوهش:
بررسی و تعیین تأثیر رنگ بر حافظه دانش آموزان کلاس اول شهرستان کرج
اهمیت موضوع:
هنر عملاً فعالیتی روانی است و به این جهت نیازمند بررسی روان شناختی می باشد زیرا از انگیزه های روانی انسان نشأت می گیرد (مجله نگاه نو-1371). رنگها چه به عنوان نشانه ها و چه به صورت نمادها و چه برای زیبایی در زندگی عادی و معمولی انسان نقش عمده ای دارند، آسمان آبی، انوار زرین خورشید و دریای نیلگون سبب آرامش و شادی و آسمان خاکستری در شب تیره سبب خستگی و ترس می شود (فدایی-1371). آری رنگ یعنی زندگی، زیرا جهان بدون رنگ در نظر ما مرده جلوه می کند. علیرغم خصوصیات گوناگون، این پدیده از قواعدی پیروی می کند که شناخت آنها می تواند در بهره گیری مناسب از رنگ کمک و راهنمایی مؤثری باشد و با فراگیری قواعد استفاده از رنگها می توان محیط زندگی را به مکانی دلپذیر تبدیل نمود. (دکتر ملجائی، 1367، ص 11)
حافظه موضوعی است که از دیر زمان انسان به آن توجه داشته و همراه برای شناخت و بهبود آن کوشیده است. بدون حافظه، ما با هر چیزی به گونه ای مواجه خواهیم شد که گویا قبلاً آن را تجربه نکرده ایم. ارزش حافظه آنگاه بر ما روشنتر می شود که بخواهیم بر اساس موارد به خاطر سپرده شده، استدلال و قضاوتی داشته باشیم. به اضافه ما می توانیم با زمان وارد معامله شویم. ارتباط دادن زمان حال به گذشته و پیش بینی نسبت به آینده، به دلیل وجود چیزهائی است که ما در حافظه مان انبار کرده ایم. حتی ادراک ما از وجود خود نیز بستگی به یادآورهای ما نسبت به گذشته مان است.(جعفریان، 1375 ص 13)
فرضیات پژوهش:
رنگ بر حافظه تأثیر مثبت دارد. بین رنگ و حافظه رابطه مستقیم وجود دارد.
متغیرهای اساسی پژوهش:
الف: متغیر وابسته: متغیر وابسته پاسخ برون داد یا ملاک است و عبارت از وجهی یا جنبه ای از رفتار یک ارگانیزم که تحریک شده است. متغیر وابسته متغیری است که مشاهده یا اندازه گیری می شود تا متغیر مستقل بر آن معلوم و مشخص شود. در پژوهش حاضر متغیر وابسته حافظه دانش آموزان می باشد.
ب:متغیر مستقل: متغیر مستقل به مغییری گفته می شود که از طریق آن متغیر وابسته تبیین یا پیش بینی می شود. به این متغییر، متغییر محرک یا درون داد گفته می شود و متغییر است که توسط پژوهشگر دستکاری می شود، در پژوهش حاضر متغییر مستقل رنگ می باشد.
تعاریف عملیاتی:
رنگ: بنا به تعریفی رنگ عبارتست از ارتعاش نسبی از ارتعاش نسبی انرژی و ضبط آن به وسیله سلول هایی محیطی که پس از انتقال به مغز اثر آن متظاهر می شود. بعبارت دیگر نوری که از سطح اشیاء به چشم ما منعکس می گردد رنگ نامیده میشود. لذا منظور از رنگی بودن یک جسم در واقع خاصیت جذب و انعکاس طول موج های مشخصی از نور می باشد به طور مثال یک سطح قرمز رنگ تمام نورهای رنگی را جذب کرده و فقط رنگ قرمز را منعکس می کند و در نتیجه آن جسم به رنگ قرمز مشاهده می شود (علی اکبرزاده، 1373 ص 39)
حافظه: حافظه عبارت است از نگهداری Retention و یادآوری Recall آنچه که یاد گرفته شد. یادگیری، نگهداری و یادآوری لازمه حافظه می باشد و کاملاً به یکدیگر وابسته هستند. فراگیری و یادگیری عبارت است از انباشتن اطلاعات در مخزن حافظه و نگهداری شامل تداوم حافظه است در جریان زمان، استخراج اطلاعات را از مخزن حافظه به هنگامی که مورد نیاز است یادآوری گویند.
فصل دوم:
پیشینه پژوهش
از روزگاران بسیار دور، رنگ ها همواره پیرامون بشر را احاطه کرده و وی را تحت نفوذ خود در آورده اند و چندی بیش نیست که ما قادر به تولید و استفاده از آنها شدهایم تا بیش از قرن نوزدهم، فقط تعدادی رنگ و مواد رنگی شاخته شده بودند که بیشتر آنها گران بودند، به طوریکه استفاده از پارچه های رنگی و مواد تزئینی فقط در انحصار ثروتمندان بود. صدها هزار حلزون زندگی خود را از دست دادند تا امپراطور روم بتواند رادی بنفش خود را به تن کند. در صد سال اخیر بود که وضع یاد شده دگرگون شد، نخست از ترکیب آنیلین و بعدها از طریق مشتقات قطران زغال و اکسیدهای متالیک رنگ را به راحتی بدست آوردند. زندگی بشر اولیه تحت تأثیر دو عاملی قرار داشت که خارج از کنترل او بودند این دو عامل عبارت بودند از روز و شب و تاریکی و روشنایی شب محیطی را پدید می آورد که فعالیت بشر را متوقف می کرد و لذا بشر اولیه به غار خود پناه می برد و خود را در پوست حیوانات می پیچید و به خواب فرو می رفت. روز موجب محیطی بود که در آن کار به محل مقدور بودند و لذا بشر اولیه دوباره دست به کار می شد تا توشه مواد غذایی خود را پر کند یا به جستجوی شکار بپردازد. رنگهای مرتبط با این دو محیط عبارتند از رنگ آبی متمایل به تیره آسمان شب و زرد روشن نور آفتاب.
مفهوم رنگ: یک هنرمند واقعی در طی خلق یک اثر هنری، بیش از هر چیز اولویت را به تأثیرات رنگ در کار خویش اختصاص می دهد. زیرا که غالباً این تأثیرات به وضوح در دیدگان مخاطبان وی منعکس می شود از این رو است که هنرمند خلاق بیش از آنکه خود را درگیر مقوله هایی چون شناخت خصوصیات فیزیکی و شیمیایی عناصر بنیادین رنگ کند، توجه خود را صرف بررسی تأثیر عامل رنگ در کار خویش می کند البته در بسیاری از موارد دنیای رنگها چنان در هاله ای از رمز و راز معنویت فرد می رود که تأثیرات آن را نه در دیده بینندگان بلکه در تار و پود آنان باید جست حال برای ما که در ابتدای راه شناخت مفاهیم اساسی رنگ قرار داریم. این سؤال پیش می آید که آیا یک هنرمند برای درک مفاهیم زیبایی شناختی رنگ در یک اثر هنری ملزم به آشنایی با یک سلسله اصول و قواعد مشخص است؟ یا اینکه در این راستا باید از الهامات درونی و دستاوردهای ذهنی خویش مدد جوید؟ برای پاسخ به این پرسش کلیدی صلاح می دانیم که از دانش و تجربیات هنرمندانی که سالیان زمینه شناخت مفاهیم رنگ، اصول و قوانینی وضع کرد که تا به امروز به قوت و اعتبار خویش پا بر جا هستند. وی در پاسخ به پرسش مذکور چنین می گوید: اگر شما بی آنکه در مورد تئوری رنگها مفاهیم اساسی آن مطالعه عمیق داشته باشند، موفق شدید که با استفاده از عامل رنگ آثار برجسته هنری بیافرینید پس شیوه خویش را دنبال کنید، و در پی دست یافتن به تئوریهای جدید رنگ خود را سر در گم نکنید. اما اگر شکست خود را در زمینه خلق آثار برجسته هنری، ناشی از بی تجربگی و عدم آشنایی با مفاهیم و تئوریهای جدید رنگ می دانید، پس لازم است که به مطالعه عمیق و گسترده در این راستا دست بزنید. تئوریها و فرضیات هنری بویژه در قلمرو رنگ ممکن است هنگامی به کار هنرمند بیاید که وی از لحاظ فکری و روحی، آمادگی لازم برای خلق یک اثر را نداشته باشد. والا هنگامی که در قله احساسات و عواطف درونی قرار بگیرد، مسئله آفرینش نیز خود به خود حل می شود. بحث ما بر حل محور انگیزهای درونی هنرمند و از سوی دیگر دانش اکتسابی وی در زمینه رنگ و فرضیات مختلف آن دور می زند در این خصوص و برای روشنی مطلب جا دارد که دنیای موسیقی و آوها را با دنیای نقاشی و رنگها بسنجیم. در عالم موسیقی، ممکن است ما به آهنگسازی برخورد کنیم که هرچند تجربیات فراوانی راجع به تئوری و جزئیات تکنیکی این هنر دارد، اما به عنوان یک هنرمند خلاف ناموفق است. این مسأله در مورد یک نقاش نیز صادق است. نقاشی که چشمه احساسات و الهامات درونی وی خشکیده است، حتی به عنوان بزرگترین تئوریسین رنگ نیز، هرگز قادر به آفرینش شاهکاری هنری نخواهد شد. طبق مطالعات خبرگان و صاحبنظران موسیقی، موتسارت این نابغه عالم موسیقی در خلق بسیاری از شاهکاری مسلم خویش. پیش از آنکه به تفکر پیرامون ذهنیات خویش بپردازد، تا حد قابل ملاحظه ای تحت تأثیر الهامات و احساسات آنی خویش بوده است.