چکیده :
هر فرد از افراد انسان ترکیبی از ویژگیهای نوعی و فردی است. هر یک از ما علاوه بر اینکه فردی از نوع انسان است، ویژگیهای فردی را نیز داراست. مقصود از خودشناسی چیست؟ آیا خودشناسی به معنای شناخت نوع انسان است؟ یا به معنای شناخت هر فرد از خویشتن است، خویشتنی که مرکب از ویژگیهای مشترک با دیگران و ویژگیهای اختصاصی هر فرد است؟ اگر خودشناسی به معنای شناخت جنبههای اختصاصی افراد نوع انسان باشد خودشناسی همان انسانشناسی است. و اگر مقصود از خودشناسی شناخت هر فرد از خویشتن باشد، خودشناسی با انسانشناسی متفاوت خواهد بود[1].
از خودشناسی به معنای اول با عنوان انسانشناسی یاد خواهیم کرد و خودشناسی به معنای دوم را «خودشناسی» یا «خودشناسی به معنای خاص» میخوانیم.
انسانشناسی به روشهای مختلفی انجام میگیرد. علومی چون روانشناسی تجربی، فیزیولوژی انسانی و انسانشناسی (آنتروپولوژی) با روش تجربی به شناخت انسان میپردازند. محصول کار این رشتهها علمی حصولی و مفهومی است.
علم النفس فلسفی برای شناخت انسان از روش عقلی - قیاسی پیروی میکند و علمی حصولی را پدید میآورد.
برای شناخت انسان میتوان از روش نقلی نیز بهره برد. یعنی با رجوع به کتاب و سنت ابعاد وجود انسان را به کمک وحیشناسایی نمود.
بیان مسئله
شناخت هر فرد از خویشتن اگر با درون نگری و از طریق علم حضوری صورت گیرد، نتیجه آن شناخت مجموع ویژگیهای نوعی و شخصی خواهد بود و تمییز ویژگیهای نوعی و شخصی از یکدیگر فقط با مشاهده خصوصیات دیگران ممکن خواهد شد. بنابراین اگر پس از درون نگری بگوییم خودشناسی (به معنای خاص) کردهایم. سخن درستی گفتهایم، ولی اگر بگوییم انسانشناسی کردهایم، سخن ما نادرست است؛ زیرا برای تبدیل خودشناسی به انسانشناسی باید به مشاهده ویژگیهای دیگران بپردازیم و با مقایسه خود و دیگران اوصاف مشترک و مختص خود را از هم باز شناسیم. در صورتی که این مرحله تکمیلی را انجام دهیم، انسانشناسی کردهایم و انسانشناسی ما باز هم علمی حصولی را نتیجه داده است. انسانشناسی به روش اخیر را انسان شناسی شهودی مینامیم. مقدمه ضروری انسانشناسی شهودی، خودشناسی شهودی است. محصول خودشناسی شهودی علمی حضوری است.
با این توضیحات پاسخ سوال مذکور معلوم میشود: انسانشناسی به روش صد در صد شهودی و درون نگرانه امکانپذیر نیست، ولی میتوان از روش درون نگری در شناختن انسان استفاده کرد.
همان گونه که میتوان خودشناسی درون نگرانه را مقدمهای برای انسانشناسی قرار داد، علم النفس فلسفی و انسانشناسی تجربی (روانشناسی، فیزیولوژی انسانی و انتروپولوژی) و انسانشناسی نقلی (یا وحیانی) را نیز میتوان مقدمهای برای خودشناسی قرار داد؛ یعنی با استفاده از نتایج این رشتههای مختلف ویژگیهای نوعی انسان را شناخت و با استفاده از روش درون نگری ویژگیهای اختصاصی خود را شناسایی نمود و به خودشناسی نایل آمد.
اهمیت و ضرورت تحقیق
بدیهی است که کشور ما به مطالعات و تحقیقات مربوط به عملکرد تحصیلی و آموزشی نیاز فراوان دارد و در این میان لازم است به مسائل و مشکلات مهمی که به نحوی به عملکرد تحصیلی دانشجویان لطمه می زند توجه لازم مبذول گردد.
لذا تحقیقاتی ارزنده و معضل گشا در این زمینه برای رسیدن به وضع نسبتا مطلوب و ضروری به نظر می رسد که از طریق یافتن راههای پیشرفت تحصیلی از جنبه های عوامل موثر خانوادگی , آموزشی و پرورشی در این مسیر قدم های موثر و راهگشایی در جهت حل این مشکل بزرگ برداشته شود که مهمترین و پر اهمیت ترین بررسی ها و دست آوردها از مسائل و عوامل خانوادگی در جنبه های پیشرفت تحصیلی از هدفهای عمده و اساسی ما در این تحقیق می باشد.
اهداف تحقیق:
هدف کلی تحقیق: رابطه خودشناسی با عملکرد تحصیلی دانشجویان زبان ورودی بهمن 87 دانشگاه آزاد ایذه در سال 90-89 در شهرستان ایذه بوده است.
اهداف جزئی :
1- تعیین میزان خوشناسی دانشجویان زبان ورودی بهمن87
2- مقایسه خودشناسی و عملکرد تحصیلی دانشجویان زبان ورودی بهمن87
فرضیه های تحقیق
1- میان خودشناسی و عملکرد تحصیلی دانشجویان زبان ورودی بهمن 87 رابطه معنی دار ی وجود دارد .
مواد و روش ها:
در این مطالعه توصیفی مقطعی تعداد 87 نفر از دانشجویان ورودی87 زبان دانشگاه آزاد ایذه 40نفر را بصورت روش نمونه گیری تصادفی سیستماتیک انتخاب شدند. برای انجام این مطالعه از دو ابزار خودشناسی و عملکرد تحصیلی استفاده شد
تعریف اصطلاحات مهم:
1. عملکرد: در اینجا عملکرد تحصیلی مدنظر است، از نظر اصطلاحی و کاربردی عملکرد میزان تغییر دانش آموزان در طول یک ثلث یا یک سال تحصیلی بوسیله آزمونهای معلم ساخته، میزان تحصیل و پیشرفت یا افت دانش آموزان اندازه گیری می شود.
عملکرد در فرهنگ لغت عمید به معنای کارکرد، حاصل و نتیجه کار و در فرهنگ لغت معین به معنای حاصل و نتیجه کار ، میزان کار.
2. تحصیل: تحصیل یعنی درس خواندن دانش آموزان در مدارس و درس خواندن دانشجویان در دانشگاه ها.
تحصیل در فرهنگ عمید به معنای حاصل کردن، فراهم کردن، بدست آوردن، درس خواندن و دانش آموختن و در فرهنگ معین به معنای بدست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن، اندوختن، آموختن، علم آموختن، دانشجویی، دانش آموزی.
تعریف واژه خودشناسی
آنچه که امروز آن را خودشناسی می گویند و در حوزه اخلاق اسلامی مطرح است، ترجمه عبارتی است عربی با عنوان "معرفه النفس" که در این روایت معروف آمده است:"من عرف نفسه فقد عرف ربّه". اصطلاح دیگری هم درباره شناخت نفس داریم که آن را "علم النفس" می گویند که با اندکی تسامح آن را به روان شناسی ترجمه می کنند و آن را نباید با پزشکی که "علم الأبدان" نامیده می شود اشتباه کرد.[2]
یعنی مطالعه در علت رفتارها و نیات و کردارها) بیشتر همخوان با علم النفس است که به بررسی رفتارها و نیات و کردار آدمی می پردازد، ولی اگر خود شخص به آن اقدام کند، جنبه تأمل در اعمال و نیات دارد که آن را در یکی از مراحل "مرابطه"، "مراقبه"، "محاسبه" و "معاتبه" که بخشی از خودشناسی، درج کرده اند[3]
خود شناسی نیز دو گونه تصور می شود، یکی خودشناسی به معنای معرفت نفس که راه تحصیل آن علم حضوری و روش عرفانی است و دیگری به معنای انسان شناسی است که عمدتا از طریق علم حصولی بدست می آید.
شناخت حضوری نفس اساسا از محور بحث های ما خارج است، زیرا چنین شناختی یک تجربه فردی به حساب می آید و نمی تواند به صورت یک علم جمعی که با تعلیم و آموزش، قابل انتقال به دیگران باشد استفاده کرد. عبادت، ذکر، توجه، مراقبت از نفس و درون نگری اسبابی هستند که فرد را به چنین شناختی نایل می کنند، نه پژوهش و تحقیق و استدلال و آزمون.
فصل دوم
پیشینه و ادبیات پژوهش :
نتایج چندین مطالعه، همبستگی شایان توجهی (6/0-4/0) بین پیشرفت تحصیلی و خودشناسی را نشان داده است (بروک اور2، 1981: مارش3،1984؛ اسکالویک4، 1986). بین عملکرد تحصیلی و خودشناسی نیز همبستگی 3/0 تا 4/0 یافته شده است (روبین5 1978؛ اسکالویک، 1984، 1986) . از طرف دیگر هانسفورد6 (1982) طی تحقیق خود رابطه معناداری (همبستگی در حدود 6/0) بین عملکرد تحصیلی و خودشناسی کلی به دست آورد (بیابانگرد، 1380).
بر اساس یک الگوی منطقی هر فردی می تواند چهار الگوی احتمالی علّی را مطرح کند که هر یک از آن ها را می توان به صورت نظری مورد بحث قرار داد (اینارام7 و همکاران، 1990 به نقل از میرعلی یاری، 1379).
الف علت ب : بر اساس اصل ارزیابی انجام شده (روزنبرگ، 1979) فردی ممکن است پیش بینی نماید که پیشرفت تحصیلی اش بر خودپنداره اش، از طریق ارزیابی های دیگر افراد مهم تأثیر می گذارد. شبیه همین پیش بینی ممکن است بر اساس تئوری مقایسه اجتماعی انجام شود ( فستینگر1، 1954) . طبق این تئوری، پیش بینی فرد به عملکردش درگروه اجتماعی مورد مقایسه ( به ویژه در میان همکلاسان که اهمیت زیادی دارند)، بستگی دارد. (راجرز، اسمیت و کلمین، 1987). مطابق نظر(دیویس، 1978) دانش آموزان ممکن است در صورتی که خودشان را با اکثریت همکلاسی هایشان مقایسه نمایند، اشتیاق نسبتاً پایینی داشته باشند. پارکر و مارش (1984) نیز نظری مشابه همین نظر، از طریق فرضیه «چهارچوب داوری»2 مطرح می نماید. مطابق این مدل، تغییر خودپنداره احتمالاً پیامد افزایش موفقیت و پیشرفت است تا این که متغیری ضروری برای پیشرفت (میرعلی یاری، 1379) .
1 ب علت الف : بر اساس تئوری همسان سازی خویشتن (جونز، 1973؛ کلی 1954) فردی ممکن است پیش بینی کند که دانش آموزان دارای خودپنداره تحصیلی پایین، ممکن است از موقعیتهایی که در آن ها می توانند خود پنداره شان را تغییر دهند، اجتناب ورزند. از این رو سعی و تلاش کمتری را در مدرسه از خودشان نشان می دهند. همچنین بر اساس نظریه خود ارزشی و زنجیره پیشرفت توانایی، دانش آموزان مبتلا به انتظار پیشرفت پایین، ممکن است تدابیر اجتناب از شکست، از جمله طفره رفتن را بیشتر آموخته باشند. البته باید در نظر داشت که آسودگی موقتی که به توسط این تدابیر اجتناب از شکست حاصل شده گمراه کننده است، زیرا سرانجام به شخص آسیب خواهد رساند. بنابراین در صورتی که فرد انتظار پایینی از خودپنداره توانایی اش داشته باشد، پیشرفت تحصیلی کمتری را نیز تجربه خواهد کرد. (بیابانگرد، 1380).
الف و ب به یک روش تعاملی (تقابلی) بر یکدیگر تأثیر می گذارند: دو فرایندی که در بالا شرح داده شد، لزوماً باهمدیگر در تناقض نیستند.مارش (1984) یک مدل تعادل سازی پویا را مطرح می کند که مطابق آن پیشرفت تحصیلی، خودپنداره و اسناد به خویشتن در یک شبکه از روابط متقابل درهم تنیده شده اند. هم چنین تغییر در یکی از آنها منجر به تغییر در دیگری، به منظور برقراری مجدد تعادل می شود. بنابراین، پیشرفت تحصیلی و خودپنداره به یک روش تقابلی در یکدیگر تأثیر می گذارند (بیابانگرد، 1380).
2 الف و ب معلول ج هستند: ماروگاما1 و همکاران (1981) بیان می کنند که علت سومی (برای مثال توانایی یا حمایت اجتماعی) بر پیشرفت تحصیلی و خودپنداره مؤثر است. ممکن است خودپنداره توانایی و عملکرد تحصیلی (هر دو) از طریق تجارب غیر تحصیلی مرتبط با توانایی، و یا متغیر سوم دیگری، تحت تأثیر قرار گرفته باشند. بنابراین به صورت نظری الگوهای مختلف علّی را می توان مطرح کرد که واقعاً هم وجود دارند. با این حال، چندین مطالعه آزمایشی انجام شده است که روابط علّی میان پیشرفت تحصیلی و خودپنداره را مورد آزمون قرار داده است . در یک مطالعه طولی که مشتمل بر چهار گروه بود، ماروگاما و همکاران (1988) پیشرفت تحصیلی
دانش آموزان را در سنین 9، 12، 15 سالگی و عملکرد تحصیلی کلی آن ها را در سن 12 سالگی مورد اندازه گیری قرار دادند. متغیرهای کنترل کننده، طبقه اجتماعی و توانایی در سن 7سالگی مورد اندازه گیری قرار گرفت .آنها هیچ گونه مدارکی دال بر اینکه پیشرفت تحصیلی وعملکرد تحصیلی رابطه علّی با یکدیگر دارند، نیافتند و متغیر سومی را ( برای مثال طبقه اجتماعی و توانایی)، به عنوان علت پیشرفت تحصیلی و عملکرد تحصیلی بیان می کنند. پتیبوم2 و همکاران (1986) با تجزیه و تحلیل داده های یک نمونه بزرگ از دانش آموزان دبیرستان و اندازه گیری پیشرفت تحصیلی و عملکرد تحصیلی کلی در فاصله 2 سال دریافتند که هیچ گونه شواهدی مبنی بر اینکه عملکرد یک متغیر، نسبت به متغیرهای دیگر برجسته تر است، وجود ندارد. آن ها دو توضیح احتمالی در این مورد مطرح می کنند، عملکرد تحصیلی و پیشرفت تحصیلی ممکن است معلول یک متغیر سوم باشند یا اینکه هر دو متغیر به یک سبک چرخه ای تأثیر یکسانی بر یکدیگر دارند.
در بعضی مطالعات گزارش شده که خود پنداره توانایی بر پیشرفت تحصیلی، برتری علّی دارد. در مطالعات دیگری محققان به نتیجه متضاد با این نظریه رسیده اند. خلاصه اینکه، تحقیقات آزمایشی اجازه هیچ گونه نتیجه گیری با ثباتی را در مورد ترتیب علّی خودپنداره و پیشرفت تحصیلی نمی دهد. این همان نتیجه گیری است که به توسط بیرن1 (1984، 1988) در دو مطالعه بزرگ بیان شده است. علاوه بر این، روابط بین این دو مفهوم ممکن است ناشی از مشکلات روش شناختی، سن، تعریف خودپنداره و اندازه گیری پیشرفت تحصیلی باشد ( هانسفورد، 1982). بر اساس زمینه های نظری هر کدام از متغیرهای پیشرفت تحصیلی و خودپنداره توانایی بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند.
پرسش مهم برای پژوهش عبارت از این است که آیا می توان اثرات هر یک از متغیرهای مذکور و متغیری را که بهترین پیش بینی کننده برای دیگری باشد، تعیین و شناسایی کرد؟ به دنبال این نظر، شاولسون2 و بیرن (1984)، الگوی برتری علّی و ملاکهای آزمون آن را تعیین نمودند. بر اساس این الگو خودپنداره افراد به تدریج تحت تأثیر اعمال، موفقیت ها و ارزشیابی ها در موقعیت های خاص قرار گرفته، و عملکرد تحصیلی کلی از خود پنداره های افراد در زمینه های مختلف تأثیر می پذیرد. بنابراین حتی اگر پیشرفت تحصیلی، خودپنداره توانایی و عملکرد تحصیلی کلی بر یکدیگر تأثیر متقابل داشته باشند، جهت علّی غالب از پیشرفت در خودپنداره توانایی به عملکرد تحصیلی کلی است (بیابانگرد ، 1380).
مروری بر تحقیقات انجام شده:
در زمینه مقایسه عملکرد تحصیلی دانشجویان با خودشناسی تحقیقی صورت گرفته است. یک مورد رساله تحصیلی جهت اخذ دانشنامه لیسانس در رشته مشاوره از دانشگاه شهید چمران اهواز- دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی توسط خانم ها ملکه شریف زاده و پروین عصاره، سال تحصیلی 72-71 صورت گرفت که به بررسی رابطه بین اشتغال والدین در آموزش و پرورش با پیشرفت تحصیلی فرزندان می پردازد.
که در این پژوهش رابطه معناداری بین پیشرفت تحصیلی فرزندان و اشتغال والدین در آموزش و پرورش وجود نداشته است.