پیشگفتار :
روان شناسی کودک اهمیت خود را از کودک می گیرد، چرا که دوران کودکی انسان اهمیت فوق العاده ای دارد. شاید نگاهی به دوران کودکی انسان و توانائیهای نوزاد انسان در مقایسه با سایر موجودات اهمیت این دوران را آشکارتر سازد. نوزاد انسان در میان سایر موجودات عالم طولانی ترین زمان را نیاز دارد که قابلیت ها و توانائیهای خود را پرورش و آشکار سازد. در واقع انسان حدود 18 سال اول زندگی خود را در حال رشد و تکامل در ابعاد مختلف است و این زمان طولانی و با اهمیتی در زندگی انسان است.
از طرف دیگر ، نوزاد انسان با کمترین توانایی ها و امکانات (نظیر بازتابها) به دنیا می آید و به مراقبت زیاد و شدیدی نسبت به سایر موجودات نیاز دارد (برای مثال در نظر بگیرید که چگونه گوساله گاو پس از به دنیا آمدن روی پای خود می ایستد، ولی نوزاد انسان حتی نمی تواند سر خود را راست نگه دارد). ابن مراقبت توسط پدر و مادر در وهله اول و توسط اطرافیان و جامعه در وهله دوم اعمال می شود، ولی این مراقبت بدون آگاهی ، دانش و آموزش شیوه های فرزند پروری صحیح امکان ندارد و اهمیت روان شناسی کودک نیز از این دو موضوع (زمان طولانی رشد کودکی و شیوه های صحیح فرزند پروری) ناشی می شود.
چکیده :
بسیار اتفاق افتاده است که افراد تلاش می کنند پاسخی را به یاد آوردند که در آن لحظه قادر به یاد آوری آن نیستند، ولی با این وجود پاسخ را خیلی نزدیک یعنی نوک زبان خود می دانند . به این پدیده ،پدیده نوک زبان گویند . برای مثال فرض کنید از کسی سؤال شود« در راه زاهدان به چابهار چه شهری است؟»تنها بدین دلیل که فردفوراً پاسخ را به یادنمی آورد الزاماً نمی توان گفت که او هیچ چیزی درباره پاسخ نمی داند. برخی اوقات کسی که نمی تواند پاسخ را به یاد آورد ولی می تواند ویژگیهای لفظی پاسخ درست را به یاد آورد. برای مثال ، در پاسخ به سؤال بالا فردی که نمی تواند پاسخ را که «ایرانشهر » است به یادآورد ممکن است به یاد آورد که پاسخ با «1»یا حتی «ایران» شروع می شود، یا آن که دارای سه بخش است . برخی اوقات فردی که نمی تواند پاسخ را به یاد آورد در عین حال می تواند اطلاعاتی را درباره ویژگیهای معنایی آن پاسخ به یاد آورد . برای مثال ، در پاسخ به سؤال بالا فرد ممکن است نتواند پاسخ را به یاد آورد ولی هنوز ممکن است بتواند به یاد آورد که سؤال درباره شهری است تقریباً نزدیک مرز ، یا اینکه شهری است که نزدیک زابل است یادآوری هر یک از این دو صفت در غیاب یاد آوری خود پاسخ ، «پدیده نوک زبان » نامیده شده است .
( این پدیده برای اولین بار توسط براون و مک نیل 1996 بررسی شد)[1]
کلید واژه : فرمولوژه ، دیادوکوکینزیس،ضریب هوشی، هبستگی
دیادوکوکینزیس یا همان نوک زبانی :
دیادوکوکینزیس عبارت است از توانایی انسان در این که اندام های گویایی اش را خیلی زود به حرکت درآورد و خیلی زود از حرکت باز ایستد و حرکات مرحله ای و به دنبال هم، متغیر و تکرارشونده، آن طور که در تولید گفتار وجود دارد با اندام های گفتاری اش انجام دهد.
استفاده از دیادوکوکینزیس در ارزیابی رشد حرکتی کودکان و بزرگسالان بسیار رایج است. نتایج نشان می دهند که سرعت های دیادوکوکینزیس در کودکان با تکامل سیستم حرکتی آن ها افزایش می یابد. در سن 10-9 سالگی یا در سن 15 سالگی سرعت های مشابه بزرگسالان به دست آمده است و این به معیاری بستگی داشته که با آن عملکرد شبیه بزرگسالان را تعریف کرده اند. در ضمن بررسی های مختلف نشان داده اند که سرعت های دیادوکوکینزیس در بین شرکت کنندگان بسیار تغییرپذیر بوده و این تغییرپذیری در کودکان با سن پایین تر بیش تراست.[2]
روانشناسی کودک
بدون شک یکی از مهمترین و موثرترین دوران زندگی آدمی دوران کودکی است. دورانی که در آن شخصیت [3](Personality) فرد پایه ریزی شده و شکل می گیرد. امروزه این حقیقت انکارناپذیر به اثبات رسیده است که کودکان در سنین پایین (طفولیت) فقط به توجه و مراقبت جسمانی نیاز ندارند، بلکه این توجه باید همه ابعاد وجودی آنها شامل رشد اجتماعی ، عاطفی ، شخصیتی و هوشی را دربر گیرد. این ابعاد عوامل تعیین کننده و اساسی یک انسان هستند که از دوران کودکی پایه گذاری و شکل می گیرند.
یکی از مسائلی که صحت آن هنوز به اثبات نرسیده است و درباره آن اختلاف نظر وجود دارد چیزی است که به آن دوره حساس زبانآموزی [4](Critical Period) گفته میشود. بنا بر این نظریه، دوره زبانآموزی برای کودک، بین دو تا حداکثر دوازده سالگی است و اگر کودک در این دوره زبان یاد نگیرد، بعداً نخواهد توانست آن را بیاموزد. نظیر این پدیده در بعضی از حیوانات نیز مشاهده شده است که به آن دوره نقشپذیری گفته میشود.
در بعضی از جانوران برای یادگیری بعضی از رفتارها در مرحله معینی از رشد، استعداد خاصی بروز میکند که تا مدت محدودی باقی میماند. چنانچه در این دوره از این استعداد بهره برداری شود، آن رفتار بهخصوص آموخته میشود؛ ولی اگر آن دوره سپری شود و یادگیری صورت نگیرد، دیگر آن رفتار آموخته نمیشود، چنین است دانه برچیدن جوجهها که از راه نقشپذیری یاد گرفته میشود. در آغاز تولد، هر نقطه روشنی میتواند محرک واقع شود تا جوجه به زمین نوک بزند و در نتیجه این کار، جوجه برای تمام عمر دانه برچیدن را یاد میگیرد. در یک آزمایش، وقتی جوجههایی را در تاریکی بزرگ کردند و برای دو هفته با دستگاه دانه دادند و سپس در نور روز آوردند، متوجه شدند که آنها، اگرچه در میان انبوه دانه باشند و از گرسنگی نیز نزدیک به تلف شدن باشند، نوک نمیزنند و دانه برنمیچینند.
زبانآموزی کودک را نیز میتوان پدیدهای از مقوله نقشپذیری دانست، با این تفاوت که دوره آن در مقایسه با پدیدههای مشابه که در حیوانات دیگر مشاهده میشود، طولانیتر است. لنه برگ در فصل چهارم کتاب خود به نام «شالودههای زیستشناختی زبان» شواهد فراوانی ارائه میدهد که نشان میدهد این دوره نقشپذیری برای زبان بین دو تا دوازده سالگی محدود شده است؛ یعنی کودک انسان زودتر از دو سالگی نمیتواند آموختن جنبههای اساسی زبان را آغاز کند، هر آینه به علتی تا حدود دوازده سالگی زبان نیاموخته باشد امکان یادگیری آن را برای همیشه از دست داده است. به نظر میرسد که این محدودیت با ساخت و رشد مغز رابطه داشته باشد.
مغز کودک انسان در هنگام تولد بسیار ناقص است، ولی در دو سال اول به سرعت رشد میکند. در این دو سال تقریباً 350% بر وزن آن افزوده میشود؛ یعنی، تقریباً چهار برابر و نیم میشود، در حالی که در ده سال بعد این افزایش وزن فقط 35%است. وقتی زبان در کودک ظاهر میشود، یعنی در حدود دو سالگی، تقریباً 60% رشد مغز کامل شده است و وقتی دوره پذیرایی زبان به پایان میرسد، یعنی در حد بلوغ، رشد مغز نیز پایان یافته است. محدودیت دوره زبانآموزی ممکن است با ویژگی دیگر مغز نیز ارتباط داشته باشد انسان در میان پستانداران تنها حیوانی است که بین دو نیمکره مغز او نوعی تقسیم کار به وجود میآید، به این معنی که مرکز هدایتکننده بعضی از فعالیتها در یکی از دو نیمکره قرار میگیرد. زبان یکی از این فعالیتهاست که نیمکره چپ هدایت آن را به عهده میگیرد. قرار گرفتن زبان در نیمکره چپ چیزی نیست که از آغاز زبانآموزی کودک وجود داشته باشد، بلکه این کارکرد تخصصی بعدها و به تدریج حاصل میشود. در واقع، بافتهای مغز در کودکی انعطافپذیری زیادی دارند، به طوری که میتوانند وظایف مختلفی را به عهده بگیرند. از اینرو، اگر آسیبی به نیمکره چپ وارد شود و زبان دچار اختلال شود، نیمکره راست به کمک میآید و کار بافتهای آسیبدیده را جبران میکند و زبان، پس از مدتی، به حال عادی بازمیگردد. ولی این انعطافپذیری به تدریج از دست میرود و مرکز هدایت زبان هر چه بیشتر به نیمکره چپ واگذار میشود تا جایی که در سن بلوغ به حد نهایی خود میرسد. به نظر لنه برگ و بعضی محققان دیگر، از دست رفتن انعطافپذیری مغز و کامل شدن کنترل یک جانبه زبان عامل دیگری است که حد نهایی زبانآموزی را حدود بلوغ محدود میکند.
در اینجا میتوان سؤال مهمی را مطرح کرد: آیا تا کنون موردی پیدا شده که انسانی به علت سپریشدن دوره پذیرایی، امکان یادگیری زبان را از دست داده باشد؟ واضح است که این نوع آزمایشها را نمیتوان به طور عمدی روی انسان انجام داد و اگر جوابی برای این سؤال باشد، باید آن را در مطالعه وضع کودکانی که از جامعه انسانی به دور ماندهاند، جستجو کرد. ما در اینجا به یکی از این موارد که گزارشهای آن از همه مستندتر است اشاره میکنیم.
اختلال در تلفظ
این اختلال شایع ترین نوع مشکلات ارتباطی است که در آن تولید صداهای تکلمی با سطح رشدی و تکاملی کودک
متناسب نیست . کودک نمی تواند آن گونه که بر اساس سن او انتظار می رود ، تلفظ شمرده و صحیحی را از کلمات ارائه دهد .
قابل فهم بودن گفتاراین کودکان نسبت به میزان کلامی که در موقعیت خاص تولید کرده اند و جملاتی که گفته اند، کم
است.کودک ممکن است نوک زبانی صحبت کند، یا بعضی از حروف و صداها را حذف کند (مثلاً به جای کلمه عروس کمی
گوید عوسک، یا به جای ناد رمی گوید نار، یا شیرین یرا به صورت شیین یتلفظ می کند ) و یا ممکن است حرفی را جایگزین
حرف دیگر کند(مثلاً به جای گرب هبگوید دربه).
بسیاری از موارد فوق در طی فرآیند رشد طبیعی کودکان نیز دیده می شو ند، اما به تدریج که سن کودک افزایش می یابد،
انتظار می رود تکلم او بیشتر برای دیگران قابل فهم باشد . اما در این اختلال مشکل تلفظ کودک پس از طی دوره طبیعی رشد
بازهم ادامه می یابد . این بیماری معمولا در 4 سالگی شروع می شود . زمانی که انتظار می رود تکلم کودک قابل فهم باشد . در
مورد بچه های زیر 3 سال زمانی تشخیص این اختلال گذاشته می شود که تکلم حتی برای اعضای خانواده نیز غیر قابل فهم باشد .
اشکال خفیف تر ممکن است تا زمان ورود به مدرسه تشخیص داده نشود . شیوع این بیماری در سنین پیش از مدرسه بالاتر و بین 2 درصد می رسد . این بیماری در پسران شایع تر از - 10-15 درصد می باشد ولی در سنین مدرسه ش یوع آن کاهش یافته و به 6 دختران است . این کودکان در ریسک اختلالات یادگیری و مشکلات تحصیلی هستند . ممکن است سایر مشکلات زبانی و تکلمی در آنها وجود داشته باشد . در نتیجه در ارزیابی این کودکان باید مشخص شود که آیا فق ط مشکل تلفظ وجود دارد یا سایر مشکلات گفتاری و زبانی نیز هست.
اختلال زبانی خاص
گروهی از کودکان هستند که درک خوبی از زبان دارند ، اما برای استفاده از آن در گفتگو، مکالمه و برقراری ارتباط مشکل دارند.کودکان سنین پائین تر که این مشکل را دارند ممکن است اصلا نتوانند حرف بزنند و تکلم داشته باشند و طیف دیگری از این بیماران ممکن است اشکال ناقصی از زبان را استفاده کنند . این کودکان معمولاً دیر شروع به صحبت می کنند . تا 2سالگی اولین کلمات خود را نمی گویند و زمانی هم که شروع به صحبت می کنند، کلمات جدید را به آهستگی و کندی وارد ذخایر لغات خود می کنند. ممکن است تا 3 سالگی از کلمات واحدی استفاده کنند و یا یک کلام کوتاه و تلگرافی داشته باشند. این کودکان خطاهای زیادی در دستور زبان و گرامر دارند ، مثل نقص در به کار بردن افعال و ضمایر، حذف ضمیر، حذف فعل کمکی و . . . ممکن است جمله ای که کودک به کار می گیرد ، از نظر قواعد دستوری بهم ریخته و بی نظم باشد (مثلا به جای آن که بگوید : بابا ماشی ن دارد ، بگوید: ماشین بابا دارد). یا ممکن است فقط از یک محدوده، کلمات خود را انتخاب کند به طور مثال تمام جملات مورد نظر را در زمان حال بگوید و از سایر زمانها مثل گذشته و آینده و ماضی بعید و . . . استفاده نکند،
ممکن است در یافتن کلمه ای مناسب دچار مشکل شود و کلمه دیگری را جایگزین کند که معنای جمله را بهم بریزد و یا منجر
به جمله ای ناهمگون، بی ربط و غیر قابل فهم گردد . ممکن است هنگام یافتن کلمه مناسب، کلمه ناصحیحی را انتخاب کند که
ارتباطی با آن کلمه دارد (مثلاً به جای صندلی بگوید میز ) یا عملکرد آن را توصیف کند (به جای صندلی بگوید چیزی که روی
آن می نشینیم ). این کودکان از کلمات کلی و مبهم (مثل:چیز،چیزه) زیاد استفاده می کنند ، یا ممکن است کلمه خودساخته خود
را به کار گیرند .کودک در پاسخ به سؤال ممکن است حاشیه برود و در نهایت جواب مورد نظر را ندهد و یا پاسخ نامناسب به
سؤالات بدهد.