مبانی نظری و تجربی پژوهش
1- سلامت
از آنجا که سلامت مهم ترین و مناقشه برانگیزترین مفهوم این تحقیق است، بررسی اجمالی فضای مفهومی موجود در مورد آن اهمیت زیادی دارد، به طور کلی تعاریف متعددی از مفهوم سلامت نزد محققان و اندیشمندان رشتههای پزشکی، بهداشت و جامعه شناسی وجود دارد. این مسئله نشان میدهد هیچ شیوه ساده و آسانی برای ارائه تعریف از مفهوم سلامت وجود نداشته و دستیابی به تعریفی که مورد قبول همگان باشد، براحتی میسر نیست.
سلامت بیتردید مهمترین جنبه از مسائل حیات انسان به شمار میرود که از دوران قدیم ذهن اندیشمندان را به خود مشغول کرده است. کسانی نظیر افلاطون که سلامت را به عنوان «هماهنگی میان عملکردهای بدن» و افرادی نظیر جالینوسی که در مقابل سلامت، بیماری را به عنوان «برهم خوردن تعادل» فرض کردهاند جزء متقدمینی هستند که به تعریف این مفهوم پرداختهاند. همچنین در طول 30 سال گذشته تعداد زیادی از تحقیقات مربوط به سلامت تعاریف متعددی از آن ارائه کردهاند. به عنوان نمونه در منابعی نظیر مرکز ملی سلامتی آمریکا، 1964؛ بیلوک، 1971؛ برسلو، 1972؛ الینسون، 1974؛ بالینسکی و برگر،1975؛ کاپلان، 1976؛ ساکت، 1977؛ سازمان بهداشت جهانی، 1979؛ ویر، 1981؛ هیدی و دیگران ، 1985 و … تعاریف گوناگونی از مفهوم سلامت به چشم از میخورد (Blaxter,1998:2) که سعی خواهد شد تعاریفی که نزدیکی بیشتری با اهداف تحقیق حاضر دارند مورد اشاره قرار گیرند.
بهطور کلی در تعاریف پزشکی، سلامت معادل عدم وجود بیماری فرض میشود. بنابراین در حوزه دانش پزشکی به جای ارائه تعریف از سلامت عموماً به ارائه تعریف بیماری بسنده میشود. یکی از این تعاریف که مبتنی بر پزشکی جدید است بیماری را به عنوان «انحراف متغیرهای بیولوژیک قابل اندازهگیری از حد عادی یا وجود اشکال آسیب شناختی طبقهبندی و تعریف شده تلقی مینماید» (Ibid:3).
دانش دیگری که به ارائه تعریف از سلامت پرداخته است، جامعه شناسی پزشکی است. تعاریف جامعه شناختی از سلامت ضمن مدنظر قرار دادن عوامل بیولوژیک، بر عوامل اجتماعی، فرهنگی و روانی نیز تأکید دارند. به عنوان مثال منوچهر محسنی معتقد است سلامت از صفات بسیار متنوعی شکل میگیرد که عبارتند از : آمادگی برای کار، تغذیه خوب، احساس شادابی و فقدان هرگونه غم و رنج (محسنی، 45:1376).
همچنین سازمان بهداشت جهانی تحت تاثیر تعاریف جامعه شناختی سلامت را «حالت رفاه و آسایش کامل روانی، جسمی و اجتماعی میداند و نه فقط فقدان بیماری و نقص عضو»(همان: 45). بنابر تعریف سازمان بهداشت جهانی، سلامت را میبایست با توجه به عواملی نظیر سن، جنس، جامعه و منطقه زیست و در قالب حدود هنجاری مورد بررسی قرار داد.
2- بیماری
برای تکمیل بحث تعاریف سلامت، ضرورت دارد به مفهوم مقابل آن یعنی بیماری نیز پرداخته شود تعریف بیماری نیز همانند سلامت به سادگی امکان پذیر نیست و برحسب نوع جامعه، مراحل توسعه و مسائل فرهنگی، تعاریف متفاوتی از آن ارائه شده است.
بیماری را در غالب موارد «انحراف از حالت سلامت» تعریف کردهاند. به اعتقاد اغلب مردم بیماری حالتی است که تحت تاثیر آن سلامتی انسان به مخاطره می افتد از نظر محیط شناسان بیماری پدیده ای است ناشی از ناتوانی ارگانیسم در ارائه پاسخ همساز به محیط (محسنی، 56:1376)، در حالیکمه در انگاره سنتی پزشکی بیماری ضایعهای است در درون بدن انسان که دو نوع شاخص پدید میآورد. اول حالتهایی احساسی که بیمار به آن دچار میشود و به او هشدار میدهد که وضع روبراه نیست که به آنها نشانه ها (symptoms) گفته میشود و دوم نشانگرهایی که بیان کننده وجود ضایعه آسیبشناسانه نهفتهای هستند که توسط پزشک تشخیص داده میشوند و به آنها علائم (signs) اطلاق میشود (آمسترانگ، 1372: 27) .
به طور کلی انواع تعاریف موجود درباره بیماری را میتوان به شرح زیر طبقهبندی کرد:
1 تغییر در ساختمان عضو و خارج شدن آن از حالت طبیعی.
2 تغییر در وظایف طبیعی جسم و روان.
3 پیدایش حالتهائی که موجب رنج افراد گردد.
4 عدم تعادل روانی و اجتماعی (محسنی ، 1376:57).
ج اعتیاد
اعتیاد (Addiction) واژهای است قدیمی که امروزه به دلیل کاستیهای آن از اصطلاح «وابستگی به مواد» استفاده میشود و وابستگی سندروم بالینی با تظاهرات رفتاری، شناختی و فیزیلوژیک است که باعث میشود فرد مصرف مواد را به رفتارهای دیگر ترجیح دهد. که برای تشخیص این وابستگی، حداقل وجود 3 نشانه اول از 5 مورد زیر لازم است:
1 افزایش تدریجی مقدار ماده مصرفی لازم برای دستیابی به علائم مصرف آن
2 پیدایش علائم ترک در صورت عدم مصرف یا کاهش مقدار مصرف
3 تمایل دایم و تلاشهای ناموفق برای کاهش یا قطع مصرف ماده
4 مختل شدن فعالیتهای اجتماعی، شغلی و …
5 تداوم مصرف ماده علیرغم آگاهی از عوارض آن.
از طرف دیگر برای تشخیص تخت تاثیر مواد بودن در ادبیات موجود 2 معیار عمده وجود دارد که عبارتند از :
1 بروز علایم قابل برگشت و اختصاصی مصرف ماده.
2 بروز رفتارهای نامتناسبت یا تغییرات روانی به دلیل تأثیر ماده بر دستگاه عصبی مرکزی
و ترک مواد
ترک حالتی از محرومیت (withdrawal) مصرف مواد است که در اثر آن نشانههای زیر بوجود میآیند.
1 بروز سندروم خاص، بر اثر قطع یا گاهش مصرف مادهای خاص
2 بروز علائم کاملا ناراحت کننده و اختلال در کارکد اجتماعی و شغلی بر اثر سندروم فوق.
5 درمان
به مجموعه روشهائی کحه گفته میشود که با هدف دست یابی به شیوه زندگی بددون مواد، کمک به افزایش عملکرد در جبنههای محتلف زندگی و پیشگیری از تکرار مصرف (عود) انجام میشوند.. درمان اعتیاد معمولاً با محرومیت (قطع یا کاهش مصرف مواد)، استفاده از دارو و روشهعای اجتماعی نظیر سخنرانی های آموزنهده، جلسات مشاوره گروهی، ایجاد ارتباط با دوستان غیرمعتاد و کمک گرفتن از خانوغده همراه است از اهداف فرعی شیوههای درمانی میتوان به افزایش انگیزه برای ترک و کمک برای باقی ماندن در ترک نیز اشاره نمود
و عود
عود به چند حالت مختلف از برگشت به سوء مصرف مواد گفته میشود که عبارتند از:
1 بازگشت ناگهانی به مصرف موادی که قبلاً مصرف میشده اس.
2 فرآیندی که سرانجام به مصرف مجدد مواد منجر خواهد شد.
3 افزایش مصرف مواد، نسبت به مقداری که قبلاً مصرف میشده است.
معمولاً برگشت به سوإ مصرف مواد تحت تأثیر عواملی نظیر افراد (دوستان و آشنایان معتاد) ، اماکن و اشیاء تحریک حواس پنجگانه، تجدید خاطرات، افکار و عواطف، اختلالات روانی و سایر بیماریها و روبروشدن با موقعیتهای ناگوار صورت میپذیرد.
ز پیشگیری
پیشگیری (prevention) به کارگیری اقداماتی است که منجر به کاهش ابتلای افراد به اعتیاد میشود. در واقع پیشگیری موجب کاهش عواملی میشود که افراد را در معرض خطر قرار میدهند و افزایش عواملی که افراد را از مصرف مواد حفظ میکند. مهمترین شیوههای پیشگیری عبارتند از:
1 آگاه کردن افراد از خطرات و مضرات مواد مخدر
2 تقویت فعالیتهای جایگزینی
3 افزایش مهارتهای زندگی بویژه مهارتهای حل مشکل
4 ارتقای فرهنگی
3 مروری بر ادبیات تحقیق
الف نگاهی بر ادبیات مربوط به سلامت
رابطه میان شرایط حیاتی و از آن جمله شرایط اجتماعی و وضع سلامتی و بیماری انسان از دیرباز مورد علاقه بشر بوده است. همین تشخیص ارتباط بین مجموعه عوامل اجتماعی با سطح بهداشت و سلامتی، در نهایت منجر به تشکیل شاخه خاصی در جامعه شناسی به نام جامعهشناسی پزشکی شده است.
روند کلی تحول اجتماعی معیشتی در آغاز قرون جدید، دورانی را به وجود آورد که در آن، مسائل متفاوتی در جریان صنعتی شدن کشورها طرح گردید؛ واحدهای تولیدی کارخانهای ، جای کارگاههای تک نفری یا کارگاههایی با جمع بسیار محدود را گرفت و بهداشت جمعی کارگران که شرط لازم تداوم تولید کارخانهای است، توجه دستاندکاران اجتماعی را به مراتب بیش از پیش به سلامتی و بیماری اکثریت جامعه جلب کرد. در این دوره سرمایهداران نوپا عموماً این فهم را یافته بودند که واحد تولیدی برای بازدهی قابل اطمینان تولیدی و اقتصادی الزاماً باید حداقهای بهداشتی را تأمین کنند تا کارگران و کارمندان بتوانند ارائهدهنده خدمات قابل انتظار در عرصه تولید باشند. از تبعات این رویکرد افزایش توجه به مؤلفههای اجتماعی مؤثر بر بهداشت، سلامتی، بیماری، و رشد بررسیها در زمینه ارتباط میان آنها (رشد مطالعات اجتماعی در باب مسائل پزشکی) بود.
یکی از شخصیتهای برجسته در این گونه مطالعات در قرن بیستم، آلفرد گروتیان آلمانی است که در کتاب معروف خود به این نتیجه رسید که بسیاری از امراض مهم اجتماعی مشخصاً مزمن هستند و بسیاری از آنها قابل پیشگیری و یا حداقل کنترل پذیرند.
در دهههای اول قرن بیستم، تحقیقات اجتماعی در پزشکی به آن درجه از گستردگی و عمق رسیده بود که بتواند مرزهای ملی کشورهای خاستگاه و بویژه آلمان را پشت سر بگذارد. نقش گروتیان در این گسترش بسیار اساسی است. در هرحال این گونه مطالعات در کشورهای مختلف اروپای غربی و شرقی و شوروی (سابق) مطرح شد و رشد کرد.
اما در کشورهای انگلوساکسون ابراز علاقه به پزشکی اجتماعی و مطالعات مربوط به آن، پدیده نسبتاً جدیدی است. ملاحظات و پارامترهای اجتماعی در این کشورها بیشتر تحت پوشش جامعه شناسی پزشکی طرح شده و مورد بررسی قرار گرفتهاند. در نتیجه شاید تا حدودی قریب به واقعیت باشد که اروپا را مهد طب اجتماعی، و به طور کلی کشورهای انگلوساکسون رامهد جامعهشناسی پزشکی بدانیم. اما فرق اساسی بین پزشکی اجتماعی و جامعهشناسی پزشکی به طور خلاصه در آن است که اولی بیشتر جهتگیری پزشکی و دومی بیشتر جهتگیری جامعه شناختی دارد و به موضوعاتی نظیر تحلیل ساخت اجتماعی، نهادها و الگوها توجه میکند.
به هر صورت رشد طبیعی جامعهشناسی پزشکی در جهان غرب به علت دو عامل اساسی بوده است: یکی پی بردن به این واقعیت که بسیاری از مسائل موجود در نظام ارائه خدمات بهداشتی جدید اساساً اجتماعیاند و دیگری افزایش علاقه خود پزشکی به جبنهها و عوامل اجتماعی بیماریهای مختلف از قبیل بیماری های روانی، بیماریهای مزمن و … (آمسترانگ، 1372، ص 2515)
پس از رشد و گسترش مطلاعات مربوط به جامعهشناسی پزشکی و پزشی اجتماعی، مطالعات مربوط به وضعیت سلامت و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن بهطور انبوه در حوزههای جغرافیایی گوناگون پیگیری شد.
در واقع اگر زمان تولد جامعهشناسی پزشکی را نیمه اول قرن بیستم بدانیم، شکلگیری مطالعات مربوط به سلامت عمدتاً در نیمه دوم این قرن بوده است. این موضوع به ویژه در بیست سال اخیر سیر صعودی قابل ملاحظهای را از نظر کمی و کیفی نشان میدهد.
محققان بسیاری در طول این سالها کوشیدهاند تا پس از ارائه یک تعریف عملیاتی ترکیبی از مفهوم سلامت، تأثیر شرایط، واقعیتها و ساختارهای اجتماعی را بر آن بسنجد. بهطور کلی مطالعات انجام گرفته در این زمینه را در دو طبقه میتوان جای داد؛ نخست تحقیقاتی که به تأثیر شرایط اجتماعی گوناگون پرداختهاند و دوم پژوهشهایی که در پی بنیان نهادن چهارچوبهای نظری و روششناسی جهت سنجش وضع سلامتی جمعیتهای و گروههای مختلف اجتماعی و بیان تفاوتهای موجود در سطح سلامتی بر حسب متغیرهای اجتماعی گوناگون بودهاند؛ همچنین بخشی از مطالعات مربوط به سلامتی نیز در حوزه روانشناسی اجتماعی شکل گرفتهاند.
نمونههای مورد مطالعه در طبقه نخست از تحقیقات، عمدتاً بیمارانی بودهاند که نوع بیماری آنها (به عنوان نقطه مقابل سلامتی) در ارتباط با متغیرهای نظیر انتخاب اجتماعی (ژاک والن و میخائیل و پلانک) بهعنوان تبیینکنندههای تفاوت در سلامتی از یک سو و نیز استرس و اتفاقات زندگی (هانس سلی)، انواع شخصیت، توان مقابله با مشکلات (آرون آنتونوفسکی) سلامتی، از سوی دیگر مورد بررسی قرار گرفتهاند (هرتسلیک، 1376، ص 73 77).
در جامعهشناسی پزشکی تأثیرات عوامل اجتماعی بر تندرستی و بیماری در دو مقوله تأثیرات مستقیم و تأثیرات غیرمستقیم مورد بحث قرار میگیرد. شواهد موجود از تأثیر غیرمستقیم عوامل اجتماعی در فراهم آوردن تماس فرد با خطرهای جهان فیزیکی زیستشناختی حکایت دارد که این تأثیرها، به صورت کلی یا جزیی قابل بررسی است.
در خصوص تأثیر کلی عوامل اجتماعی ، دوبوس (1980) این نکته جالب توجه را که بیماری محصول سوء سازگاری با محیط است مورد بحث قرار داده است. او اعتقاد دارد جوامعی که به تعادل با محیط خود رسیدهاند. بهطور کلی از بیماری مبرا هستند و بیماری هنگامی پدید میآید که این تعادل به هم بخورد.
اما متداولترین راه بررسی تأثیر مشخص عوامل اجتماعی برحسب خطرهای خاص محیط است. مکاون (1979) استدلال کرده است که نرخ بالای مرگ و میر در قرن نوزدهم و بهطور ضمنی در کشورهای جهان سوم امروز محصول بیماریهای مبتنی بر میکرو ارگانیسم میباشد که در محیطی دارای وضعیت غیربهداشتی و تغذیهای ضعیف، رشد و شکوفایی مییابند.
درحالی که هریک از عوامل فیزیکی بیولوژیکی محیطی در علتشناسی بیماری اهمیت دارد، درک اینکه تمامی این عوامل در یک متن اجتماعی پدید میآیند و عمل میکنند نیز مهم است.
اما در زمینه تاثیرهای مستقیم، شاید درک اینکه «خطری غیرجسمی» مانند خطرهای محیطی خاص بتواند موجب بیماری گردد، آسان نباشد. با این همه گاهی به نظر میرسد که بیماری، مستقل از هر عامل جسمی پدید میآید..
اما در زمینه تأثیرهای مستقیم، شاید درک اینکه «خطری غیرجسمی» مانند خطرهای ناهنجاری جمسمی را در بر میگیرد، واضح است که عوامل غیرفیزیکی نیز نقش عمدهای را در ناخوشی افراد جامعه بر عهده دارند؛ این امر به نظریه آمادگی عمومی برای ابتلا به بیماری انجامیده است.
در پزشکی، چنین بیماریهای غالباً عملکردی نامیده میشوند، گاه از این لحاظ که به نظر میرسد ذهن و روان تاثیری مستقیم بر جسم دارد، نام روان تنی نیز به آنها اطلاق میگردد.
این استدلال را میتوان یک گام جلوتر برد، بدینصورت که محیط اجتماعی، هم ذهن و روان را در فرایند «جامعه پذیری» میسازد و هم همواره برای فرد منبع حمایت و معنی است. مفهوم آمادگی ابتلا به بیماری در ادبیات موجود، معمولاً برحسب سه مفهوم به هم وابسته همبستگی اجتماعی حمایت اجتماعی و حوادث زندگی مورد بررسی قرار گرفته است.
در زمینه همبتسگی اجتماعی، اثر معروف دورکیم در تقسیم کار اجتماعی زمینه ساز تئوری پردازی و مفهوم سازی بسیاری از پژوهشگران معاصر گردیده است: این پژوهشگران با استفاده از فرضیههای دورکیم، کوشیدهاند تا رابطه میان حمایت اجتماعی و بیماری را بیابند.
استدلال آنها این است که اگر یگانگی اجتماعی ضعیف باشد، افراد از حمایت اجتماعی بهرهای نمیبرند و از همین رو بیشتر در معرض بیماری و برعکس .
همانگونه که دورکیم نیز در اثر معروف خود «خودکشی» از شاخصهایمختلفی نظیر ازدواج، دین و … استفاده کرده است، محققان معاصذ نیز از ازدواج، تماس، ادراک و … به منزله حمایت اجتماعی استفاده کردهاند.
در اینجا جهت عدخم اطاله کلام از تحقیقات مربوط به حوادث زندگی ذکری به میان نخواهد آمد، اما روشن است که حوادث زندگی و حمایت اجتماعی با یکدیگر رابطه دارند؛ بدینترتیب که حمایت اجتماعی فراهم آورنده «ضربهگیری» در برابر حوادث زندگی است که در آن تأثیر منفی یک حادثه تا اندازهای توسط پشتیبانی و حمایت اجتماعی خوب خنثی میشود. در این زمیه میتوان به مطالعات پاتریک و همکاران (1986) اشاره نمود (آرمسترانگ، 1372، ص68).
مطالعاتی که تاکنون به آنها شاراه شده است ، عمدتاً از بیماری به عنوان متغیر وابسته استفاده کردهاند اما تعداد متنابهی از تحقیقات نیز که عمدتاً مربوط به سالهای اخیرند سلامت را محور اصلی کار خود قرار دادهاند. کوشش اصلی این تحقیقات از یک طرف اندازهگیری وضع سلامت افراد متعلق به گروهها و ردهبندیهای اجتماعی خاص با استفاده از تعاریف چند بعدی و ترکیبی جامعهشناسی پزشکی و از طرف دیگر سنجش رابطه متغیرهای اجتماعی و روانی با وضع سلامت بوده است.