رساله کارشناسی مربوط به
مدیریت دولتی
چکیده
در دنیای امروز اداره ی امو ر سازمانها با توجه به دو اصل بهبود کیفیت و خدمات و رقابتجویی روز به روز دشوارتر میگردد . مدیران در سازمان های نوین بدنبال آن هستند که از نیروی انسانی کارآمد ، روز آمد و بهره ور استفاده بیشتری ببرند ضمن آنکه بر این نکته واقفند که نیروی انسانی به عنوان عامل اصلی توسعه منابع انسانی زمانی انرژی و توانمندی خود را به سازمان اعطاء میکند که احساس خوشایندی نسبت به مدیریت ، سازمان و آینده شغلی خود داشته باشد ، مدیر را به عنوان پشتیبان و حامی خود احساس کند و نسبت به پایداری و امنیت شغلی خود اطمینان داشته باشد .
مدیران نیز برای حرکت به سوی اهداف سازمانی یا عملیاتی و پیش برد کارها انسانهایی را در امور مختلف به خدمت می گیرند و همه آنها را برای وصول به اهداف مزبور بسیج میکند بطور کلی به دو شیوه این بسیج نیروها انجام میگیرد :
1) بر اساس میل و رغبت
2) بر اساس جبر و زور
امروزه بکارگیری نیروها بر اساس جبر و زور مانند بردگان قدیم وجود ندارد بلکه مقصود از اجبار آنست که فرد با میل و علاقه خود برای بدست آوردن لقمهای نان یا مسائلی از این قبیل ، شغلی را انتخاب میکند ولی به کارهایی که انجام میدهد علاقهمند نبوده و با تحکم و دستور مافوق به کار گرفته میشود .
مدیریت نوین برای بکارگیری انسانها قبل از استفاده از زور بر میل و علاقه آنان تکیه میکندومعتقد است باید بگونه ای مدیریت کردکه کارکنان باعلاقه مندی فعالیت کنند وبرای رسیدن به این مقصود لازم است تا عوامل محرک در انگیزش کارکنان معلوم و مشخص گردد ، بدیهی است نیازهای اولیه و ثانویه کارکنان محرک انگیزش کارکنان است . در نیازهای اولیه یا نیازهای فیزیولوژیکی و نیازهای ثانویه یا نیازهای روانی ، اجتماعی ، هنری و عقیدتی ذکر این نکته ضروری است که تا نیازهای اولیه ارضاء نشود اجاره تاثیر به نیازهای دیگر را نمیدهند یعنی وقتی نیاز اولیه برآورده میشود نیاز مرحله بعد ؛ انگیزش ایجاد میکند ( تئوری سلسله مراتب نیاز: آبراهام هارولد مازلو) لذا میبایست در ایجاد انگیزش به تمام جوانب و نیازها توجه یکسان و هماهنگ داشت .
نگیزهها به راستی بیان نیازهای افراد به شمار میآیند بااین نگرش انگیزهها؛ درونی و شخصی هستند ولی از سوی دیگر از آنجا که شخص در محیط مشغول به کار میباشد عوامل محیطی و بیرونی مانند شرایط مناسب کار ، مزایای جنبی کار و پاداشهایی که توسط مدیریت در نظر گرفته میشود در ایجاد انگیزه مؤثر است
( روانشناسی مدیریت و سازمان ص 109)
دیدگاههای مختلف علیرغم اینکه عوامل مختلفی را موجب رضایت شغلی کارکنان می دانند اما همگی مبین اهمیت رضایت شغلی کارکنان در سازمان و تاثیر شایسته و بسزای آن در بهره وری و کارآیی سازمانها است .
مقدمه
در جوامع امروزی سازمانها برای اهداف خاصی بوجود آمده اند. اهداف سازمان مشخص میکند که چه مجموعه کارهایی باید انجام گیرد ، ولی چگونگی انجام کارها و اینکه در عمل چه کارهایی باید انجام گیرد متأثر از عوامل محیطی داخلی و خارجی اثر گذار بر سازمان است. فرآیند سازماندهی را میتوان به طراحی ، تشکیل و نگهداری یک سیستم یا مجموعه ای ازفعالیتهای هماهنگ تعریف کرد که درآن افراد و گروهها با همکاری هم ، تحت رهبری مشخص و در جهت تحقق اهداف مشخص پذیرفته شده به فعا لیت می پردازند. هر سازمان ساختار خاص خود را دارد که شامل همه ویژگیها و مشخصه های ملموسی است که رفتار اعضای آن سازمان را شکل می دهد . حال اگر قرار باشد که سازمان در محیطی پویا و متحول به فعالیت خود ادامه دهد. می بایستی منابع انسانی آن در شرایط پایدار رشد و توسعه قرار گیرند. رشد و توسعه از مهمترین مباحثی است که توجه کشورهای درحال توسعه را به خود معطوف داشته است . محدودیت منابع انرژی و نیروی انسانی کارآمد و رقابت فشرده میان کشورهای مختلف و زمینه دست یابی به راههایی که بتواند آنان راهرچه سریعتربه سرمنزل مقصود برساند، ذهن بسیاری از اندیشمندان این جوامع را به خود مشغول کرده است .
هر کدام از این کشورها به سبب تنوع برخورداری از منابع و مختصات اقلیمی و سیاسی راه های مختلف را برگزیده اند و هر کدام به فراخور حال خود به میزانی از بهره وری دست یافته اند ، ولی با گذشت زمان این مطلب وضوح بیشتری یافته است که اگر به انسان بیش از سایرمنابع توجه شود ، توفیق درارتقاء بهره وری نیز بیشترخواهد بود برخی از صاحبنظران در ارتقاء بهره وری نقش کلیدی و محوری را برای انسان قائل شدهاند ، چرا که تنها انسان است که با افزایش انگیزه ها میتواند کمیت و کیفیت کار خود را ارتقاء داده ، طرحهای جدید ارائه و با خلاقیت خود مشکلات را از پیش راه بردارد ، بر نیروی کار خود بیافزاید و راههای کاهش هزینه را نیز بیابد و در حقیقت عاملی است که میتواند تغییراتی را در خود و محیط اطراف بوجود آورد بدیهی است که سرمایه گذاری برای ارتقاء دانش نیروی انسانی موجود ، افزایش نیروی انسانی کارآمد ، به کارگیری مناسب نیروی انسانی و مدیریت فصیح نیروی انسانی از جمله مواردی است که در مباحث مدیریت منابع انسانی می بایستی مورد توجه عمیق واقع گردد و به افراد به عنوان منابع کلیدی برای دست یابی به اهداف و مقاصد شان بنگرند و این امر مستلزم توجه به موارد زیر است :
برنامه ریزی – جذب – بهبود و بهسازی منابع انسانی
توسعه و بسط یک فرهنگ مثبت سازمانی بمنظور ارتقاء تعهد دو جانبه کارکنان و مدیریت به منظور افزایش کیفیت انجام کار .
ایجاد فضای مناسب رابطه ای به منظور تشویق همکاری و احساس بلوغ یا فتگی در کارکنان .
بکارگیری و استفاده بهینه از مهارتها و شایستگی کارکنان.
تأکید و توجه به مسئولیت های اجتماعی و قانونی سازمان در رابطه با شرایط و کیفیت زندگی کاری ایمنی شغل ، سلامت و بهداشت و ایجاد فرصتهایی برابر ، جهت کلیه کارکنان .
بدین ترتیب پس از جذب نیروهای شایسته می توان به کارآیی آنان امید داشت و لازم است اقداماتی را بعمل آورد که ضمن حفظ روحیه ، مشکلات آنان را به دقت زیرنظرداشت تا با جلب رضایت خاطر آنان باعث پیشرفت در امور و رند اجرایی مسئولیتها گردد و اهتمام به مسائل اقتصادی، اجتماعی وروحی روانی کارکنان در محیط کاروسازمان و برآوردن نیازهای آنان از راههای مناسب میتواند در افزایش رضایتمندی شغلی تأثیر گذار باشد .
در دوره های پیش منابع انسانی سازمانها توسط کارفرما که فردی صاحب زمین و سرمایه و ثروتمند بود و یا شاهزاده ای مالک یا دیکتاتور سیاسی اداره می شد. امروزه مسئولیت اداره منابع انسانی که بصورت گروههای مختلف کار تقسیم شده است به عهده مدیران متخصص و حرفه ای قرار داده شده است .
در دنیای پیشرفته امروز ، نیروی انسانی از مهمترین و پر ارزشترین منابع تولید و اداره سازمان محسوب میگردد . در واقع عامل انسانی و کار است که در رسیدن به اهداف سازمانی مؤثر بوده و در مقام مقایسه با سایر عوامل تولید ، مقدار حاصل از آن بیش از میزانی است که به جریان تولید گذاشته میشود .[1]
از این رو از جمله عواملی که در بقای سازمانها میتوان به عنوان فرآیندی اثرگذار ذکر کرد و همیشه باید مدنظر مدیران و مسئولان و کارگزاران یک سیستم باشد نیروی انسانیکارآمد است که در جذب و بکارگیری آن باید سعی شود تا فردی انتخاب شود که شغلش علاوه بر مهیا نمودن زمینه اقتصادی و اجتماعی از نظر فرهنگی و روانی نیز او را راضی و متناسب با تواناییهای جسمی و فیزیکی و روانی وی باشد و علائق و استعداد ها نیز در این زمینه مورد توجه قرارگیرد. چرا که کارکنانی با داشتن روحیه بالا دارای خلاقیت وابتکار و آماده ی بدست آوردن هرچه بیشتر مهارت هستند و براحتی میتوانند فرآیند بهبود و
بهره وری سیستم را تسهیل نمایند. رضایت مندی شغلی خود زمینه ساز صعود و بهره وری بیشتر از هر سیستم با جریان روند امور است و شاید بتوان گفت رضایت شغلی رضایت کلی فرد از زندگیرا فراهم می سازد ، زیرا کسی که شغلش را دوست دارد و احساس خوشایندی نسبت به آن دارد برای شغلش ارزش زیادی قائل است. لذا در این راستا پژوهشگر در صدد آن است که عوامل مؤثر در افزایش رضایت شغلی یا بوجود آوردن آن را شناخته و ضمن معرفی ، علائم و نشانه های آن را بیان نماید.
مسأله انگیزش کارکنان و عوامل مؤثر بر آن و همچنین عواملی که موجب رضایت شغلی یا بالعکس باعث نارضایتی کارکنان میشوند و نقش مهم این مسائل در کارآیی و اثر بخشی سازمان ها از دیرباز مورد توجه مدیران بوده است وجود نظریات فراوان و ارائه دیدگاههای متفاوت و نو در این زمینه خود موید این ادعا است . عمده ترین دلیل این تلاشها جستجوی راههای ایجاد انگیزش و شناخت اولویت عوامل انگیزش و میزان اهمیت هریک از آنهاست.
هرچه اهداف سازمان به هدفهای کارکنان نزدیکتر باشد و مدیریت بتواند انگیزه های لازم را در کارکنان به وجود آورد و به عبارت ساده تر ایجاد انگیزش کند ، موفقیت سازمان در راه وصول به اهداف سازمانی قطعی تر و حتمی تر خواهد بود. بسیاری از بررسی ها و پژوهشهای انجام شده از زمینه علوم رفتاری
( روانشناسی ) کارکنان حول محور چگونگی ایجاد انگیزش بین کارکنان بوده است و نتایج مطالعات و پژوهشهای یاد شده به شکل گیری نظریات جدید در این زمینه انجامیده است.
اصولا بًین محققان دو نوع برداشت برای کار کردن افراد ارائه شده است . یکی کار را ضرورت می پندارد به این معنا که برای گذراندن زندگی و تأمین مادیات انجام کار ضروری است و دیگر اینکه صرف نظر از پاداش مادی ، ارضای نیازهای معنوی و روحی را در نفس انجام کار مهم می داند . حال با آشنایی با دو دیدگاه فوق و اثرگذاری هریک در نحوه انجام وظایف ، اهمیت نیاز به پژوهش و شناخت دقیقتر و صحیح تر از طرز نگرش کارکنان به شغل خویش ، بیش از گذشته روشن می شود . در سازمانهایی که در بخش های خدمات فعالیت دارند ، انجام عمده امور سازمان به عهده افراد است ، مسأله توجه به نیروی انسانی و مدیریت منابع انسانی نسبت به سازمانهایی که ابزارها وماشین آلات انجام عمده اموررا به عهده دارند ، از اهمیت بیشتری برخوردار است چرا که میزان تأثیر پذیری سازمان از رضایت و انگیزش کارکنان به نسبت بیشتر است و آن به جهت وجود نیازها و عواطف انسانی درمقایسه با ماشین می باشد .
مفاهیم انگیزش(MOTIVATION)
تلاش برای توجیه و توضیح رفتار آدمی ، نظر پژوهشگران را بسوی علتهایی که احتمالاً افراد را به انجام کارهایی راغب و یا بی میل می سازد جلب کرده است . در جریان مطالعات مورد بحث عده ای از محققین روانشناسی مدیریت علاوه بر این سعی کرده اند تعریف دقیق برای انگیزه ارائه دهند ، تمام و یا بخشی از تلاش و توان خود را به کار گرفته اند تا تئوری هایی برای تبیین ویا روندانگیزش ارائه دهند تا راهی برای درک، پیش بینی وکنترل رفتار آدمی گشوده شود .
گفته شده است که نیازهای فردی – اجتماعی انسان پس از آن که جهت می یابند بسوی هدف های معینی راه می جویند و به این ترتیب به روند انگیزش شکل می دهند ، به عنوان مثال روند انگیزشی یک انسان به این صورت است که ابتدا در وی نیاز به غذا بروز می کند و سپس آن نیاز با میل او به خوردن غذایی خاص جهت می یابد و نهایتاً او را بسوی هدف خوردن آ ن غذا سوق می دهد .
یک نتیجه کلی از این تعریف حاصل میشود اینست که انگیزش از یک دیدگاه دارای دو جنبه درونی و بیرونی است . نیازها را می توان جنبه ی کلی انگیزش بشمارآورد زیرانیازها میتوانند غریزی و یا فطری باشند ، گرسنگی ، تشنگی ، ناامنی و نظایر آنها که موجب نیاز به غذا ، نوشیدنی و امنیت می شوند لزوما عواملی نیستند که از بیرون و از محیط بر انسان تحمیل می شود . ولی اینکه فرد پس از احساس گرسنگی به دنبال این غذا یا آن غذا این آن مایع برای رفع تشنگی ، این و یا آن نحوه تأمین امنیت برود عمدتاً به عوامل بیرونی مربوط می شود . به عبارت بهتر اگر تشنه شویم و برای رفع آن فقط آب وجود داشته باشد دیگر مرحله جهت دار شدن نیاز ما به یک نوشیدنی خاص و گرایش ما به سوی آب، آب میوه ، یا دیگر نوشیدنیها مطرح نخواهد بود .
چنانچه گفته شد عوامل بیرونی و درونی به عناوین و انحاء مختلف یا در فرآیند انگیزش حاضرند ویا برآن
تأثیر می گذارند ومحققین کم و بیش بر این عوامل آگاهی داشته اند ، اما عده ای عمدتاً برعوامل درونی وجمعی دیگر بیشتربرعناصر بیرونی انگیزش تأکید کرده اند . گروهی هم توجه خود را معطوف به ارائه تئوری هایی کرده اند که بدون تأکید بر یکی از دو گروه عوامل بیرونی و درونی بر تلفیق ضمنی همه آنها نظر داشته اند.
بررسی عوامل انگیزشی
عوامل انگیزشی ناشی از فرد :
علایق شخصی و طرز تلقی ها نسبت به خود ، به شغل ، به محیط کار و نیز عوامل مانند نیاز به امنیت و ارتباطات اجتماعی از جمله خصوصیات فردی هستند که در انگیختن افراد به انجام یا اجتناب از انجام یک کار شناخته شده اند .
مزلو[2]، هرزبرگ[3] و همکارانش و مک کلند[4] از مشهورترین افرادی هستند که بر این عوامل تاکید کرده اند ، مزلو سلسله مراتب نیازها را مطرح ساخت و اظهار داشت ، با ارضاء شدن هر سطح پائین تر از سطوح نیازهای فردی یعنی نیاز به آب و غذا ، ایمنی و نظم و انتظام عشق و محبت ، احترام ، اعتلای نفس و کمال جویی ، انسان در طلب ارضاء نیازهای سطوح بالاتر در تکاپو خواهد بود . هرزبرگ نیازهای مطروحه از جانب مزلو را به دو گروه تقسیم کرد و فقط گروه دوم از آنها را عوامل رضایت خواند .