چکیده
پژوهش حاضر بررسی رابطه بین سلامت روانی و هوش هیجانی با کمالگرایی در بین کارمندان دانشگاه پیام نور می باشد که در این پژوهش از نمونه گیری در دسترس استفاده شده در نمونه گیری در دسترس مزیت سادگی و سهولت در انجام کار وجود دارد . نقطه ضعف آن سوگیری احتمالی در یافته های تحقیق و عدم توانایی پژوهشگر در تعمیم یافته های پژوهش است ، زیرا نمونه انتخاب شده معرف و نماینده واقعی جامعه نیست (دلاور ،1390).به طور خلاصه نمونه آماری این پژوهش شامل 200 دانش آموز است.که از پرسشنامه سلامت روانی GHQ و هوش هیجانی شات و کمالگرایی اهواز استفاده شده است .
کلمات کلیدی : هوش هیجانی – کمالگرایی-سلامت روانی
مقدمه
سلامت روان[1] به عنوان یکی از دو رکن سلامتی ، لازمه یک زندگی مفید، موثر و رضایت بخش فردی است و سلامت روان افراد یک جامعه ، خصوصاً اقشار موثر و سازنده آن لازمه ی پویایی ، بالندگی و اعتلای آن جامعه است.
با توجه به ضرورت جدید روان شناسی مثبت نگر اکنون بیشتر پژوهشهای جدید متمرکز بر عوامل محافظت کننده بهبود سلامتی و تجارب بهداشتی می باشد(سیاه پوش و همکاران، 2008) روان شناسی مثبت نگر به جای توجه به آسیب های روان شناختی و ترمیم آنها به سوی بهینه کردن کیفیت زندگی است(سلیگمن[2]، 2002 ؛ به نقل از جوکار و رحیمی ).
سلامت روان از جمله مفاهیم مهم و اساسی در بهینه کردن کیفیت زندگی است. عوامل مختلفی می توانند سلامت روان افراد را تحت تاثیر قرار دهند. از بین عوامل حمایتی متعدد، روانشناسان توجه ویژه ای را به مفاهیم نسبتاً جدید تاب آوری و هوش هیجانی نموده اند .کارمندان که اجزاء اصلی یک جامعه را تشکیل می دهند زمانی می توانند در پیشبرد اهداف مورد نظر موفق باشند که از سلامت روان لازم برخوردار باشند. شناخت عوامل حمایت کننده در مقابل عوامل موثر در تخریب سلامت روانی می تواند در سلامت روان و کارکرد افراد جامعه موثر باشد.
سازمان جهانی بهداشت سلامت را حالت رفاه کامل جسمی ، روانی و اجتماعی و نه فقط فقدان بیماری تعریف کرده است ( به نقل از بلدرو و فالن[3] ، 1995).
سلامت روان عبارتست از قابلیت ارتباط موزن و هماهنگ با دیگران ، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی ، عادلانه و مناسب( میلانی فر، 1373). شخصی که بتواند با محیط خود و اطرافیان به طور کلی ، اجتماع سازگار شود از نظر بهداشت روانی بهنجار است. هوش هیجانی شامل درک ، فهم ، استدلال و اداره هیجان خود و دیگران می باشد ( سالووی[4] و همکاران، 2002 ) ، و قابلیت های هوش هیجانی برای خودگردانی هیجانی و تدبیر ماهرانه ی روابط، بسیار با اهمیت است.
به طوری که امروزه بر این باوریم که اگر افراد از هوش هیجانی بالایی برخوردار باشند می توانند با مشکلات و چالش های خود بهتر سازگار گردند و به گونه ای موثر به کنترل هیجانات خود بپردازند و بدین ترتیب موجبات بهبود و افزایش سلامت روانی خود را فراهم نمایند ( تایلور[5]، 2000).
هوش هیجانی دراصل توانایی باز شناختن، اداره کردن و استفاده از هیجان هایمان در مسیرهای سازا و مثبت است. همچنین هوش هیجانی بازشناختن حالات هیجانی دیگران است تا به شیوه هایی عمل کنیم که همه باهم احساس خوبی داشته باشیم و روابط متقابل سالم و قابل اعتمادی خلق کنیم. تحقیقات نشان داده است که هوش عقلانی نسبت به هوش هیجانی کمتر موجب موفقیت در زندگی می شود همه ما می دانیم وجود دارند افرادی که از لحاظ دانشگاهی با استعداد هستند اما از لحاظ اجتماعی بی عرضه و ناموفق هستند. هوش هیجانی در این گونه افراد ناپیداست. هوش هیجانی به شما کمک می کند که به طور واضحی با دیگران ارتباط برقرار کنید و روابط قوی ای در محیط کار و زندگی شخصی خود خلق کنیم. همچنین هوش هیجانی به شما کمک می کند تا خودتان را برانگیزانید و به خود انگیزه دهید تا مسائلتان را حل کنید و به اهدافتان برسید.
هوش هیجانی 4 توانایی اساسی را شامل می شود:
1)خود آگاهی: این توانایی که از هیجان های خود آگاه باشید و اثرات آن را بازشناسی کنید در حین اینکه با ادراک درون عمیق تصمیمات خود را هدایت کنید.
2)خودسازماندهی: این توانایی که از هیجان ها و رفتار خود را کنترل دهید و خود را با دگرگونی های شرایط محیطی وفق دهید
3)توانایی حس کردن، فهمیدن و واکنش نشان دادن به هیجان های دیگران و اینکه از لحاظ اجتماعی احساس راحتی کنید
4)سازماندهی ارتباط: توانایی القا کردن، تأثیر گذاشتن و ارتباط برقرار کردن با دیگران در حین اینکه تعارضات را اداره می کنید هوش هیجانی کلید موفقیت و تاب آوری (انعطاف پذیری) است.
در مطالعه روی افراد دارای تومور و ضربه مغزی و انواع دیگر آسیب مغزی، دانشمندان یافته های سحرآمیزی را در ارتباط با هوش کشف کردند. هنگامی که قسمت هایی از مغز را که مسئول هیجان هستند آسیب می بیند هوش ما دست نخورده باقی می ماند در چنین شرایطی ما هنوز می توانیم صحبت کنیم، تحلیل کنیم، تست های هوش عقلانی (ای کیو) را به طور عالی انجام دهیم و حتی می توانیم پیش بینی کنیم که چگونه باید در موقعیت های اجتماعی عمل کنیم اما تحت چنین شرایطی تکان دهنده ای ، ما قادر به تصمیم گیری در جهان واقعی نیستیم و نمی توانیم به طور موفق و مناسبی با افراد دیگر تعامل داشته باشیم. نمی توانیم برای آینده ی دراز مدت یا بلاواسطه ی خود نقشه بکشیم، نمی توانیم مسائل رابطه ی خلاقانه ای حل کنیم و سرانجام ناموفق هستیم.
یکی از عواملی که به افراد و جوامع کمک می کند تا در برابر آسیب ها مقاومت کنند، مفهوم جدید تاب آوری به صورتهای مختلف تعریف شده است. بیشتر تعاریف بر انطباق به رغم وجود موانع یا موقعیت های دشوار اشاره دارند (کلاریچ، 1998)
اکثر تعاریف، تاب آوری را فرایندی می دانند که از تصمیمات روزمره متأثر است (ماتسن، 2001) به وضوح قابل درک است که هوش هیجانی مولفه بسیار مهمی در آغاز صحیح روزمره و انطباق با موقعیت های دشوار است. پرواضح است که تعامل هوش هیجانی و تاب آوری تأثیر زیادی در سلامت روان دارد.
بیان مسئله
در اغلب کشورهای جهان ، اکثریت مردم ناچار هستند در زندگی روزمره خود ، مستقیماً یا به طور غیر مستقیم ، با سازمانها سر و کار داشته باشند. این سازمانها می توانند مربوط به بخش دولتی یا بخشهای خصوصی باشند که برای آنها کالاها و خدمات مورد نیازشان را فراهم می آورند. این سازمانها برای ارائه خدمات به مردم ناچار هستند، دهها ، صدها ، هزاران ، یا صدها هزار نفر را به استخدام خود در آورند ( روانشناسی صنعتی و سازمانی، ساعتچی محمود، نشر ویرایش، ص 3).
یک سازمان همواره باید برای بقای خود با مشکلات موجود ، چه در ارتباط با محیط و چه در درون سازمان مبارزه کند.
پس از سالها تجربه ، دنیا به این نتیجه رسیده است که اگر سازمانی بخواهد در امور کاری و اقتصاد خود پیشتاز باشد و در عرصه رقابت عقب نماند و تحت تاثیر عوامل رقابت جهانی ، دگرگونیهای ناگهانی، نیاز به کیفیت و خدمات پس از فروش قرار نگیرد، بایستی افرادی را به کار گیرد که خلاق ، باانگیزه بالا و دارای سلامت روان باشند.
مراقبت روانی از افرادی که در سازمان کار می کنند امر بسیار خطیری است. تاثیر محیط شغلی و برخورد مدیران برای سلامت روانی، رفاه و رضایت کارکنان از حیطه شغلی ، امری غیر قابل انکار در بهزیستی محیط شغلی است (رهاوردی،1386)
بهداشت روانی در محیط کار یعنی مقاومت در مقابل پیدایش پریشانی های روانی و اختلال های رفتاری در کارکنان سازمان.