پایان نامه جهت دریافت مدرک روانشناسی بالینی
مقدمه
واژه افسردگی به معنای «ضعف» تا حدی دارای ابهام است. و در رشته های مختلف معانی متفاوتی دارد. به عنوان مثال در فیزیولوژی اعصاب، مراد، کاهش فعالیت فیزیولوژیک در داروشناسی به معنای کاهش فعالیت یک عنصر شیمیایی ، در روان پزشکی، افسردگی بر حسب موارد خاص به یک علامت یا سندرم اطلاق شده و در روان شناسی حالتی هیجانی است که منجر به کاهش قابلیتها می شود. (کلایتون و بارت، سلطانی فر، 1380)
شاید یکی از شایعترین مسائل روانی، افسردگی باشد که باعث مراجعه درمانجویان به کلینیکهای روان پزشکی می شود. بطوری که تحقیقات نشان می دهد قریب به 75% افرادی که در موسسات درمانگری روانی بستری می شوند، دچار افسردگی هستند. (براوان[1] و هریس[2] 1987 به نقل از بک، 1993/ عبدالملکی 1383).
مطالعاتی که در سالهای اخیر از طرف متخصصان سازمان بهداشت جهانی در کشورهای در حال توسعه انجام گرفته، از افزایش دامنه شیوع افسردگی در میان ملل در حال رشد حکایت می کند. در هر مقطع معینی از زمان 20-15 درصد بزرگسالان، در سطح قابل توجهی، از نشانه های افسردگی، رنج می برند و حداقل 12% به میزانی از افسردگی که آنها را در مرحله ای از زندگی به سمت درمان می کشاند، مبتلا هستند. (کرگ و کلارک[3] / قاسم زاده، 1380).
افسردگی به قدری شایع است که سرماخوردگی روانی لقب گرفته است (انجمن روان پزشکی امریکا[4]/ گنجی، 1369).
نگاه به تاریخچه افسردگی نشان می دهد که افسردگی در زمان های بسیار دور در نوشته ها و توصیفهایی از ان چه ما امروزه آن را اختلالات خلقی می خوانیم، در بسیاری از مدارک قدیمی وجود دارد. در کتب قدیمی از این بیماری با نام «مالیخولیا» نام برده شده است. لغت «مالیخولیا» هنوز به بعضی از گروههای افسرده نسبت داده می شود و بشر اولیه آن را به تعریق خدایان و لعن شیاطین نسبت داده است و هر فردی برحسب سلیقه و اطلاع خود به نوعی این بیماری را توصیف کرده است. (کلایتون و بارت[5]/ سلطانی فر، 1380).
داستان «عهد عتیق» شاه سائول و داستان خودکشی آژاکس درایلیاد هومر، هر دو یک سندرم افسردگی را توصیف کرده اند. حدود 450 سال قبل از میلاد بقراط اصطلاح مانی و ملانکولی را برای توصیف اختلالات روانی به کار برد. در حدود 100 سال قبل از میلاد، کورنلیوس سلسوس در کتاب «دمد یسینا» افسردگی را ناشی از صفرای سیاه معرفی شود. (کلایتون و سادوک[6]/ پورافکاری، 1379).
ارتیاعوس پزشک یونانی (90-30 بعد از میلاد) دریافت که مانی و افسردگی از یک اختلال ریشه می گیرند. این اولین قضاوت علمی راجع به افسردگی است. (شاملو 1382 و آزاد 1382).
پلوتارک (120-46 بعد از میلاد) تحت تاثیر اسکلپیادس، از انسان افسرده توصیفی ارائه میدهد که هم دارای جنبه های قوی انسانی است و هم با تحقیقات و مشاهدات کلینیکی امروز وفق دارد. (شاملو،1382 ).
ارسطو (180-120 بعد از میلاد)، جالینوس (199-129 بعد از میلاد) و الکساندر ترالز در قرن ششم نیز افسردگی را ناشی از صفرای سیاه معرفی کردند. (کلایتون و سادوک/ پورافکاری، 1379).
پزشک و فیلسوف یهودی موزس میمونید در قرن 12 ملانکولی را بیماری مشخصی تلقی نمود. درسال 1868، بونت نوعی بیماری روانی توصیف نمود و آن را Maniacomelancholicus نامید. (کلایتون و سادوک/ پورافکاری، 1379).
در سال 1854 ژول فالره[7] حالتی را توصیف کرد و آن را «جنون ادواری» نامید. چنین بیمارانی متناوبا حالات خلقی مانی و افسردگی را تجربه می کنند. تقریبا در همان زمان یک روان پزشک فرانسوی دیگر به نام ژول بایارژه «جنون دوشکلی» را شرح داد که در آن بیمار دچار افسردگی عمیقی می شود که به حالت بهت افتاده و بالاخره از آن بهبود می یابد. در سال 1882، کارل کالبام روان پزشک آلمانی با استفاده از اصطلاح «سیکلوتایمی» مانی و افسردگی را یک بیماری توصیف نمود. (کاپلان و سادوک[8]/ پورافکاری، 1379).
امیل کرپلین در سال 1899 براساس معلومات روان پزشکان فرانسوی و آلمانی، مفهوم بیماری «مینک- دپرسیو» را شرح داد که شامل اکثر ملاکهای تشخیصی است که امروزه روان پزشکان برای تشخیص اختلال قطبی I از آن استفاده می کنند. فقدان سیر رو به دمانس و تباهی در پسیکوزمینک – دپرسیو آن را از دمانس پره کوز (اسکیزوفرنی آن زمان) تفکیک می نمود. کرپلین نوع خاصی از افسردگی رانیز شرح داد که پس از یائسگی در زنها و اواخر بزرگسالی در مردها شروع میشود و بعدا به افسردگی رجعتی معروف شد و از آن به بعد یکی از معادل های اختلالات خلقی با شروع دیررس شمرده می شود. (کاپلان و سادوک/ پورافکاری، 1379).
بیان مسأله
در زبان روزمره اصطلاح افسرده برای اشاره به یک حالت احساسی، واکنشی به یک موقعیت، و سبک رفتار مختص به فرد به کار می رود. احساس افسردگی معمولا به عنوان «اندوه» شناخته می شود و امکان دارد در هوای بارانی، سرمای گزنده یا بعد از منازعه با یک دوست رخ دهد. به اعتقاد بعضی محققین (بلات و همکاران[9] 1979، به نقل از ساراسون و ساراسون / نجاریان و همکاران، 1381) افسردگی می تواند روی پیوستاری از اندوه تا طبقات بالینی شدید مطالعه شود. البته برخی دیگر معتقدند که افسردگی و اندوه دو چیز کاملا متفاوتند. به عنوان مثال برخلاف اندوه، افسردگی به واسطه اطمینان بخشیدن و نصایح مفید دوستان و خانواده تسکین پیدا نمی کند.
در بین کسانی که به خاطر مشکلات روان شناختی کمک می طلبند افسردگی مشکل شایعی است . افسردگی می تواند بر کارکردهای مختلف با وسعت زیاد تاثیربگذارد. کندی روانی- حرکتی شایع ترین علامت افسردگی است. هرچند ممکن است در افراد مسن تحریک روانی – حرکتی دیده شود. علامت مشخصه دیگردر افراد افسرده اختلال در تفکر آنهاست. آنها در تمرکز حواس و تنظیم نظرات و جمع کردن افکار خود و تصمیم گیری مشکل دارند. بیمار افسرده یا نتیجه ای از تفکر خود به دست نمی آورد و یا بعد از کوشش طولانی به نتیجه می رسد. (ریس[10]/ وهابزاده و همکاران، 1367).
بیماران افسرده شدیدا دچار توهم و هذیان می شوند. توهم ها و هذیان های افراد افسرده هماهنگ با خلق آنها است. هذیانهایی مانند کناره گیری، بی ارزشی، شکست، ستم و بیماریهای جسمی مهلک مانند سرطان و پوسیدگی مغز در آنها دیده می شود. (کاپلان و سادوک/ پورافکاری، 1379).
فرد افسرده احساس غم و اندوه می کند. (ساراسون و ساراسون / نجاریان و همکاران، 1381)از دیگران کناره گیری می کند و به امور زندگی بی علاقگی شدید پیدا می کند. دچار احساس طردشدگی، تنهایی و بیچارگی می شود و به آسانی می گرید. (شاملو، 1382).
[1] Bravan
[2] Heris
[3] Kerg & Clark
[4] APA
[5] Clayton
[6] Sadok
[7] Gool Falerie
[8] Kaplan & Sadok
[9] Belat At all
[10] Rice