پایان نامه
برای دریافت درجه کارشناسی ارشد
زبان و ادبیات فارسی
چکیده:
مجلس گویی در تصوّف سابقه ای طولانی دارد و بعضی از مشایخ صوفیه به مجلس گویی و برگزاری جلسات صوفیانه معروف بوده اند؛ در واقع بسیاری از تعالیم مشایخ صوفیه از طریق مجلس گویی ها به مریدان منتقل شده است. پاره ای از یادداشت های مریدان را، در لابلای آثاری که دربارۀ مشایخ خود نوشته اند، می توان ملاحظه کرد؛ مانند: مجالس ابوسعید ابی الخیر، که درکتابهای «حالات و سخنان ابوسعید ابی الخیر» و «اسرار التّوحید فی مقامات شیخ ابی سعید» نقل شده و در مورد مجالس برخی از صوفیان نیز آثار مستقلی در دست است که می توان کتاب «مجالس سبعه» از جلال الدین محمّد مولوی، و نیز کتاب «مناقب العارفین» را نام برد، که در لابلای مطالب آن روایات بسیاری از مجلس گویی مولانا آورده شده است.
در این پژوهش، پس از بیان مبادی تحقیق، در فصل دوم، به بررسی سابقۀ وعظ در اسلام و روش های سخنوری و مجلس گویی صوفیان پرداخته می شود و انگیزۀ برگزاری این مجالس که عبارتند از ارشاد و نصیحت، معرفت گفتن، و وصیت کردن بیان می گردد؛ همچنین محل برگزاری مجالس ابوسعید که عبارت از خانقاه، مدرسه، مسجد و مزار است و مکان برگزاری مجالس او که نیشابور، مهنه، طوس، سرخس و مرو است و نیز مجالس جلال الدین محمّد مولوی که در قونیه برگزار می شده است، مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و در آخر این فصل زمان برگزاری مجالس اعم از روزها و اوقات، همچنین ترتیب مجالس که هم به صورت منظم( ادواری) و هم به صورت غیر منظّم برگزار می گردیده، بررسی می شود.
در فصل سوم، که به بررسی واعظان اختصاص یافته است، موضوعاتی از قبیل: سخنران مقیم و مدعو، هیأت ظاهری سخنران، وسیلۀ جلوس، که عبارت از منبر تخت وکرسی بوده است و طرز قرار گرفتن سخنران، نحوۀ شروع و ختم سخن که شامل قرائت قرآن، خواندن خطبۀ عربی، مناجات، صلوات و ... می شود و حالات درونی سخنران از قبیل قبض و بسط، ضمیرخوانی و بیخود شدن، مورد بررسی قرار می گیرد.
در فصل چهارم، محتوای سخنان واعظان، که در برگیرندۀ موضوعاتی نظیر ارشاد مریدان، تفسیرِ قرآن و احادیث، تبلیغ شریعت، فرمان دادن، کرامت، درخواست بخشش، وصیّت کردن، شرح مسائل عرفانی و ... است، بحث می شود؛ همچنین زینت های سخنوری، مانند: آیات قرآن، احادیث، اقوال بزرگان، اشعار فارسی عربی، ضرب المثل ها، حکایات عامیانه، و حکایات انبیاء و اولیاء مورد بررسی قرار می گیرد و در آخر این فصل زبان مجالس که شامل: زبان خطابه و محاوره است، و همچنین واژگان و ترکیبات به کار برده شده در این مجالس و ایجاز و اطناب کلام مطرح می گردد.
در فصل پنجم، به بررسی مستمعانِ این گونه مجالس و طرز قرار گرفتن، تعداد حاضران، شهرهای مستمعان، گروه های اجتماعی، گروههای سنّی اعمّ از نوجوانان، جوانان، کهنسالان، و نیز جنسیّت مستمعان از نظر مرد و زن بودن می پردازد و به وضعیّت حاضران که عبارت است از شنونده، سؤال کننده و درخواست کننده و همچنین، یادداشت برداری مستمعان، و حضور مخالفان و معاندان در مجالس، و سرانجام به تحوّل درونی شنوندگان پرداخته می شود.
در فصل ششم نیز نتایج حاصل از بحث بیان می گردد.
کلمات کلیدی:
نثر فارسی ، مجلس گویی، ابوسعید ابی الخیر، مولوی، تصوّف
پیشگفتار:
علم بسان درختی است که شکوفه های رنگارنگی بر شاخ و برگ آن رخ می نماید و مشام جان از عطر دل انگیز آن شیدا و واله می گردد در میان این باغ و بستان باصفا ادبیات بسیار شورانگیز و حماسه آفرین است، و من در این وادی یک حس غریب را در کوچه پس کوچه های احساسم پیدا کردم و سیر و سفری عارفانه را با کوله باری از متون ادبیات عرفانی آغاز نمودم و نقد کم عیار حاضر ره آورد این سفر است.
نگارنده با علاقۀ وافر به متون عرفانی و به پیشنهاد و هدایت استاد فرزانه جناب آقای دکتر یدالله جلالی پندری، با موضوع «تحلیل کتابهای مجالس صوفیه» آشنا گردید و پس از تأیید موضوع در آذر ماه 1385، تحقیقات اوّلیه و جستجوی منابع را آغاز نمود.
بدیهی است که، پیچیدگی های مسألۀ مجالس صوفیه که پرداختن به آن به منزلۀ قدم نهادن در راهی بکر و نارفته است، دشواری های خاصّ خود را داشت. تازگی موضوع و پیدا کردن منابعی که به طور مستقیم و مستقل به این مسأله پرداخته باشند کار را دشوار ساخته بود. از این رو نگارنده بیش از یکصد منبع مختلف را که اغلب آنها بیش از چند صفحه و یا چند عبارت مرتبط با مجالس صوفیه را نداشتند مطالعه کرد و پس از بررسی صدها فیش جمع آوری شده، تنها آن دسته از فیش هایی که مستقیماً با موضوع ارتباط داشت و از سوی دیگر بار معنایی عمیق تر و رساتری نسبت به سایر فیش های مشابه بر خوردار بودند انتخاب شدند و در نهایت بر اساس فیش های برگزیده شده، کار نگارش آغاز و رسالۀ حاضر تدوین و تنظیم گردید.
این پژوهش دریچه ای تازه در ادبیات عرفانی و مسألۀ مجلس گویی صوفیان، خصوصاً مجالس ابوسعید ابی الخیر و جلال الدین محمّد مولوی را در برابر دیدگان نگارنده گشود.
در مسیر پژوهش و نگارش رسالۀ حاضر از یاری ها، و همدلی ها و بزرگواری های بسیاری از اندیشمندان و دوستان بهره مند بوده ام که لازم می دانم از آنان سپاسگزاری نمایم:
از استاد گرامی جناب آقای دکتر محمد کاظم کهدویی که حلّ بسیاری از پیچیدگی های کار را مدیون هم فکری و راهنمایی ایشان هستم، و همچنین از استاد محترم جناب آقای دکتر سیّد محمود الهام بخش که همواره مرا مورد لطف عنایت خود قرار داده اند بی نهایت سپاسگزارم و از خداوند منّان سلامتی و موفقیّت روز افزون ایشان را خواستارم.
از استاد بزرگوار جناب آقای دکتر یدالله جلالی پندری، که هر گاه به راهنمایی ها و رهنمودهای سازنده و علمی ایشان نیازمند بوده ام، مشتاقانه و بی دریغ یاریم نمودند، و علاوه بر این با دقّت و نکته بینی خاص سبب شدند تا فصل های این رساله سیر نظام مند و منطقی خود را طی کند، کمال تشکّر و امتنان را دارم و از ایزد متعال سلامت، سعادت و بهروزی ایشان را مسئلت می دارم.
از استاد ارجمند جناب آقای دکتر محمّد غلامرضایی، که بزرگواری نموده و با در اختیار نهادن نسخۀ دست نویس مقالۀ ارزشمند خود، بسیاری از غوامض را حل نمودند، سپاسگزارم و از درگاه الهی توفیقات روز افزون ایشان را خواهانم.
سزاوار است وظیفۀ شاگردی به جای آورده و از تمامی استادان متواضع و بزرگ منش خود در دانشگاه یزد، و دانشگاه شهید باهنر کرمان، که با عشق زلال و اندیشۀ با شکوهشان به مفاهیم والای ادبیات، بذرهای علاقه و اشتیاق به مطالعه در زمینۀ ادبیات عرفانی را در قریحۀ بی مقدار بنده به ثبت رسانیدند، قدردانی کرده و سعادت را برای ایشان آرزو می نمایم .
از پدر و مادر مهربانم که تنها تکیه گاه صادق زندگیم هستند؛ و از برادران و خواهران عزیزم که وسعت بی انتهای خوبی هایند صمیمانه سپاسگزارم و امیدوارم که بتوانم، قطره ای از دریای بیکران محبتشان را جبران نمایم.
از جناب آقای حسین شول که در مراحل مختلف انجام این پژوهش، صبورانه و خالصانه من را یاری نمودند نهایت سپاس و امتنان را دارم و امیدوارم که در سایه عنایات حق موفّق و مؤیّد باشند.
از خانم ها حمیده مطهری نیا و ستاره صابر، که همواره پاسخ گوی سؤالات بنده در طول این دورۀ تحصیلی بوده اند تشکر می نمایم.
جج
و از همۀ کسانی که در این رهگذر، مرا یاری نمودند و با کلام و عملشان هموار کنندۀ راهم بوده اند، با تمام وجود تشکر می نمایم.
صمیمانه آرزو دارم که، نتایج حاصل از این پژوهش به عنوان گامی کوچک راه گشای مطالعاتی عمیق تر و گسترده تر در این زمینه باشد و اذعان می دارم که این رساله به هیچ روی از سهو و خطا مصون نمانده است از این رو امید است که بزرگان و اهل ادب در پرتو همّت کیمیایی و نقدِ پویای خویش، نگارنده را از رهنمودهای علمی و فکری خود بهره مند سازند. باشد که مُهر تأیید الهی بر آن رقم خورد.
فصل اول:
مبادی تحقیق
شرح پایان نامه
الف)تعریف موضوع
مجلس گویی در تصوف سابقه ای طولانی دارد و بعضی از مشایخ صوفیه به مجلس گویی و برگزاری جلسات صوفیانه معروف بوده اند؛ و در واقع بسیاری از تعالیم مشایخ صوفیه از طریق مجلس گویی ها به مریدان منتقل می شده است. پاره ای از یادداشت های مریدان را، در لابلای آثاری که درباره مشایخ خود نوشته اند، می توان ملاحظه کرد؛ مانند: مجالس ابوسعید ابی الخیرکه در کتابهای «حالات و سخنان ابوسعید ابی الخیر» و «اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید» نقل شده، و در مورد مجالس بعضی از صوفیان نیز آثار مستقلی در دست است که می توان کتاب «مجالس سبعه» از جلال الدین محمد مولوی، و نیز کتاب «مناقب العارفین» را نام برد که در لابلای مطالب آن روایات بسیاری از مجلس گویی مولانا آورده شده است.
نگارنده، در نظر دارد این پژوهش را با توجه به کتب «حالات و سخنان ابوسعید ابی الخیر» (جمال الدین ابوروح،1367)، «اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابی سعید»(محمدبن مُنوّر، 1366)، «مجالس سبعه مولانا» (جلالالدین محمد مولوی،1365) و«مناقب العارفین» (شمس الدین احمد افلاکی،1362) به انجام برساند.
در این پژوهش، سبک کلی مجالس صوفیه و مخاطبان این مجالس بررسی، و نحوه آغاز سخن توسط پیر و مراد، طرز بیان، لحن سخن (شامل لحن های آمرانه، خطابی، نصیحت گرانه و...) تحلیل می شود و استفاده از آیات و احادیث و همچنین به کاربردن اشعار فارسی و عربی اعم از مشهور و غیر مشهور مورد بحث قرار می گیرد و به بررسی کلمات قصار فارسی و عربی، تمثیل ها، حکایت ها، ستایش و منقبت ها در سخنان مشایخ پرداخته می شود. در نهایت، نحوه ختم سخن و پایان جلسات بیان خواهد شد.
هدف از این پژوهش آگاهی از مجالس صوفیه، کیفیت برگزاری آنها و شناخت زبانِ خطابه و همچنین بررسی موضوعات مطرح شده در این مجالس است. این پژوهش و پژوهش های مشابه آن، مخاطب را با کیفیت برگزاری مجالس، نحوه فن خطابه، اقوال و احوال مشایخ مورد نظر و تفاوت های موجود در نحوه برگزاری این مجالس آشنا می سازد و راهگشای پاره ای از مسائل برای علاقه مندان به آداب و رسوم صوفیان، تاریخ تصوف به ویژه در زمینه مجالس صوفیه و نثر عرفانی خواهد بود.
ب) سابقه تحقیق
در ارتباط با موضوع مورد نظر، فقط در چند کتاب و مقاله اشاره اندکی به مسأله مجلس گویی صوفیان شده است. مرحوم زرین کوب در کتابهای «ارزش میراث صوفیه» (1342) و «جستجو در تصوف ایران» (1357) اشاره مختصری به مجالس صوفیه و همچنین وعظ و موعظه های عارفانه در مجالس مولانا کرده اند. شفیعی کدکنی، در مقدمه کتاب «اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید»(1366) به مجالس ابوسعید ابی الخیر و مباحثی که در این مجالس مطرح می شده است و نحوه سخن گفتن وی و استفاده از آیات و احادیث و اشعار و... اشاره اجمالی کرده است. مرحوم دامادی، در کتاب «ابوسعیدنامه» (1367) در مورد آداب خانقاه ابوسعید و به کار بردن اشعار در مجالس و لحن سخن وی به طور مختصر سخن گفته و پورجوادی، در مقاله ای تحت عنوان «لطائف قرآنی در مجالس سیف الدین باخرزی» (1380) اشاره کوتاهی به مجلس و مجلس گویی صوفیان کرده اند و چند کتاب در مورد مجالس صوفیه نام برده است، ولی هیچ کدام از این منابع به صورت کامل به این موضوع نپرداخته و تاکنون تحلیل کتابهای مجالس صوفیه و بررسی کیفیت برگزاری این مجالس انجام نگرفته است.
ج) کلمات کلیدی (فارسی و انگلیسی)
نثر فارسی، مجلس گویی، ابوسعید ابی الخیر، مولوی، تصوّف.
Persian prose, Preaching, Abu- Sae¢ed-e Abi- al - Khari, Mowlavi, Mysticism.
د) سؤالات پژوهشی
1) مجلس چیست و کیفیت برگزاری مجالس وعظ و گفتگوی صوفیان چگونه بوده است؟
2) زبان خطابه در مجالس صوفیان چه ویژگی هایی داشته است؟
3) چه مباحثی در مجالس صوفیه مطرح و بیان می شده است؟
ه) روش تحقیق
این تحقیق از نوع بنیادی است و بررسی آن به روش توصیفی- تحلیلی و با شیوه کتابخانه ای انجام می گیرد. برای این منظور ابتدا با عنایت به کتابهای«اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید»، «حالات و سخنان ابوسعید ابی الخیر»، «مجالس سبعه مولانا» و «مناقب العارفین» موضوع مورد نظر بررسی می گردد، سپس با مطالعه کامل منابع مذکور موارد لازم استخراج و آنگاه با دسته بندی این موارد به تحلیل مباحث پرداخته می شود.
فصل دوم:
آیین وعظ
2-1 تاریخ وعظ در اسلام
وعظ و اندرز، بیم دادن از عواقب کار و یادآوردی خوبی ها و فضایل انسانی است، که با احساس رقّت در قلب همراه است، و وعظ حقیقی واجد این هردو ویژگی است که به یادآوری قلوب بر محاسن و فضایل اخلاقی همّت می گمارد.
توجه و عنایت فراوان به وعظ، تنها بر این اصل استوار نیست، بلکه از این واقعیت نیز نشأت می گیرد که ریشه در خلقت الهی انسان دارد. «در تفسیر آیات شریفۀ: و نَفسٍ وَّ ما سَوّاها فالهَمَها فُجُورَها وَ تَقوَاها[1] آمده است: از آنجا که خداوند الهام به تقوا و فجور را در انسان تابع یا نتیجه ای از تسویه دانسته است، در این صورت می توان الهام را از صفات و خصوصیات خلقت آدمی دانست یا به تعبیر دیگر، الهام به فجور و تقوا در انسان امری فطری است و با عقل عملی تفاوت چندانی ندارد بنابراین شگفت انگیز نیست اگر می بینم این اندازه بر استفاده از آن اصرار می گردد و تا زمانی که امید به تأثیر آن از بین نرفته است قطع نمی گردد»[2]
در موعظه دو نکته قابل توجه است: اول آنکه محتوای سخن واعظ آگاهی بخش و بیدار کننده باشد و دیگر اینکه کلامش را با خلوص نیّت بیان نماید. مستمع نیز باید واجد شرایط لازم از جمله حسن استماع و ایمان به خدا باشد، تا وعظ در او اثر کامل بگذارد در غیر این صورت اثر وعظ نسبی و یا بی اثر خواهد بود.[3]
ممکن است فردی از تعلیم شخصی بی نیاز باشد، امّا از موعظه بی نیاز نیست؛ زیرا دانستن یک موضوع و متذکر شدن و تحت تأثیر کلام یک واعظ دانا قرار گرفتن، مطلب دیگری است. حضرت علی (ع) به یکی از اصحاب فرمودند: «عِظنی!» (مرا موعظه کن) و فرمودند: در شنیدن اثری هست که در دانستن نیست. موعظه به دل نرمی و رقّت می بخشد، قساوت را از دل می برد، خشم و شهوت را فرو می نشاند، هوای نفسانی را تسکین می دهد و صفا و جلا را به قلب هدیه
می کند؛ بنابراین هیچ فردی و هیچ جامعه ای وجود ندارد که احتیاج به موعظه نداشته باشد.[4]
در خصوص وعظ و اندرز لازم نیست که واعظ مرتبه و مقامی بالاتر از شنونده داشته باشد. یحیی پیامبر (ع) از یک گناهکار محکوم به سنگسار، مطالبه موعظه کرد؛ جوان گناهکار گفت: «لاتَخلیَّنَ بَینَ نَفسِکَ وَ هَواها فَتَروَی».[5]
دقیق تر باید گفت که تنها راه ارشاد، موعظه کردن است. زیرا علاوه بر کاربرد استدلال و برهان در مقام وعظ، آنچه در هدایت انسان نقش اصلی را ایفا می کند، افعال قلبی و تأثیر بر مرکز احساس و ادراک است که باعث ایجاد نرمش و حالت تسلیم و اطاعت در عمل را به وجود میآورد.[6]
خداوند متعال در قرآن کریم، مکرّر مردم را موعظه نموده، و به دادگری، احسان و بذل و عطا به خویشاوندن امر می کند و از گناه، ظلم و منکرات نهی می نماید. همچنین خداوند در قرآن از خود به عنوان «واعظ» یاد کرده است: «قُل انَّما اَعِظُکُم بِواحِدَه »[7]، یا آنجا که می فرماید: «یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون»[8].
قرآن کریم از موعظه، برای تربیت، زیاد استفاده کرده است. لقمان حکیم برای تربیت فرزندنش او را موعظه می کند ومی گوید: «یا بُنَیَّ لاتُشرِک بِاللهِ اِنَّ الشِرکَ لَظُلمٌ عَظِیم»[9] طریقه و شیوه موعظه کردن هم در اسلام بیان گردیده است. وقتی موسی و هارون برای ارشاد و هدایت فرعون مأمور شدند به آنان گفته شد که : «فَقُولا لَهُ قَولاً لَیِّناً لََعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَویَخشی»[10]یعنی وقتی با فرعون روبه رو شُدید با او به نرمی سخن بگویید تا شاید متذکّر شود و از عاقبت کار بترسد.[11]
موعظه حقیقی که واقعاً در دل اثر بگذارد جز به وسیله دین ممکن نیست و مواعظ دینی است که می تواند به دل ها خشوع و تواضع بدهد و بر روی آنها تأثیر گذار باشد، البته موعظه باید از زبان دین بیان شود و خودِ واعظ نیز از کلام خود متأثر باشد و از اعماق دل موعظه نماید.[12]
فراگیری شیوۀ وعظ و خطابه در آیین اسلام، نخست از قرآن اخذ شده است. البته موعظه
با خطابه فرق دارد، خطابه صنعت است و ویژگی فنی و هنری دارد و هدف از آن تحریک عواطف
و احساسات است؛ اما موعظه فقط به منظور تسکین هواهای نفسانی و شهوات است و بیشتر
جنبه پند دادن و منع کردن دارد. اگر هدف خطابه را صرفاً اقناع شنوندگان بدانیم وعظ و
موعظه قسمتی از خطابه است. حال موعظه به امری گفته می شود که کلمات و جمله هایی القا شود به منظور منع مردم از هواپرستی، شهوت پرستی، ریاکاری، تذکّر مرگ و قیامت و نتایج
اعمال در دنیا و آخرت است و یادآوری قلب نسبت به خوبی ها در کارهایی که موجب نرمی قلب می گردد.[13]
خداوند متعال طی آیه شریفه: «اُدعُ الی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَه ِ و المُوعِظَه ِِ الحَسَنَه »[14] چگونگی دعوت و تبلیغ جوامع بشری به آخرین رسالت الهی را بیان می دارد. همانطور که در دین اسلام اصول و فروع دین، در چهارچوب معیّنی از جانب خداوند مشخص گردیده، کیفیت و چگونگی تبلیغ در اسلام نیز برنامه خاص و هدفمندی دارد و باید در کادر مشخصی صورت پذیرد.[15]
به دستور ذات اقدس الهی، رسول اکرم (ص) موظّف بود دعوت خود را برسه اصل اساسی استوار سازد و مردم را از این سه راه، به دین اسلام فرا خواند: 1- سخنان حکیمانه و منطق مستدل. 2- مواعظ حسنه و اندرزهای سودمند و مفید. 3- از راه مناظره و مجادله ای که منزّه از خصومت باشد[16].
موعظه در انقلاب افکار و دگرگون ساختن اندیشه های مردم آن قدر تأثیر گذار است که خداوند رحمان آن را یکی از راه های دعوت رسول گرامی (ص) قرار داده و در کنار سخنان حکیمانه از آن یاد کرده است. راهی که خداوند برای آن حضرت در ابلاغ دین حق و دعوت به راه پروردگار تعیین نموده است مواعظ حسنه است. یعنی موعظه ای که از هر لحاظ خوب و از هر عیب و نقصی به دور باشد. چنین موعظه ای است که مردم را به راه حق سوق می دهد، آنان را از انسانیّت برخوردار می سازد و هدایت می نماید[17].
با علنی شدن دعوت پیامبر (ص) مساله آموزش و تربیت شکل تازه ای به خود گرفت و هماهنگ با آن گردید.استفاده آن حضرت از فن خطابه، موعظه و سخنوری از آن جمله است. موعظه و خطابه عنصری است که در دوره دعوت مخفیانه نشان چندانی از آن وجود ندارد؛ ولی پس از نزول آیه «وَ أنذِرعَشیرَتَکَ الاَقرَبین»[18]پیغمبر(ص) اولین دعوت علنی و عمومی را در جمع 50 نفر از خویشاوندان خود آغاز کرد و در نخستین خطابه آن حضرت که در بالاترین حد فصاحت و بلاغت سخنوری بود، چنین فرمود: «بی گمان پیشاهنگ قوم به مردم خود دروغ نمی گوید، به خدایی که جز او خدایی نیست من فرستاده خداوند به سوی شما و جهانیانم، سوگند به پروردگار همان قِسم که به خواب می روید، و می میرید، و همانگونه که از خواب بر می خیزید، برانگیخته می شوید و بر طبق اعمال خود مجازات می گردید»[19]
پیامبر(ص) در دومین دعوت آشکار و عمومی که از محدوده افراد خاندان بنی هاشم گسترده تر شده بود و افراد بیشتری را در برگرفت، مجدداً از همین عناصر فن خطابه و موعظه استفاده نمود و تلاش کرد تا از این راه آنان را به تعلیمات و حقانیّت رسالت خویش فراخواند. پیامبراکرم (ص) روزی در کنار کوه صفا بالای صخره ای ایستاد و با صدای رسا و بلندِ «یا صباحاه» که شعاری هشدار دهنده در بین اعراب بود، به مردمانی که در اطراف او جمع شده بودند چنین فرمود: «مثل من در میان شما همانند دیده بانی است که دشمن را از نقطه ای دور می بیند
و احساس خطر می کند، او با مسؤلیت به سوی قوم خود حرکت می کند تا آنان را از خطر قریب
الوقوع هشدار دهد و با فریاد «یا صباحاه» آنان را متوجه خطیر بودن و نصیحت بنماید»[20].
از این زمان بود که پیامبر(ص) خطابه های بسیار رسا و غرّایی را در جمع افراد قبیله قریش و مردم مکّه بیان می فرمود و پس از هجرت از مکه به مدینه، خصوصاً با برگزاری نماز جمعه و وجوب قرائت دو خطبه در این فریضه عبادی - سیاسی در ابعادی وسیع تر به مسأله وعظ و خطابه روی آورد. مواعظ آن حضرت طیف گسترده ای را در برگرفت که بیشتر آنها حول محورهایی همچون یکتاپرستی، نفی شرک، اشاعه تقوا، برادری و برابری مسلمانان و استحکام نظام دین دور می زد.
پیامبر(ص) مواعظ خود را در قالب الفاظی ساده و همراه با دلائل محکم و قانع کننده بیان می کرده است. در مواعظ آن حضرت کمترین نشانی از تکلّف وجود نداشت و با بکار بردن لغات و الفاظ آراسته و زیبا بیشترین تأثیر را برشنونده می گذاشت. به طوریکه زیبایی کلام و قدرت بیان آن حضرت را همه سخنوران نامدار پذیرفته و تأیید کرده اند.
رسول اکرم (ص) برای آن که اثر شایسته در مردم بگذارد و تعالیم الهی را بهتر و موثرتر به آنان تعلیم دهد و زودتر موجبات سعادتشان فراهم گردد، نکات لازم را در مواعظ خود رعایت
می کرد و هماهنگی را بین مطالب مورد بحث، با مقدار صدا، حرکات دست و بدن و چگونگی قیافه رعایت می نمود.[21]
پیشوای بزرگ اسلام بسیار خوش رو و متبسّم بود، ولی وقتی که به موعظه خلق می ایستاد و خطابه های غرّایی ایراد می فرمود چشمانش سرخ می شد و صدایش بلند می گردید، گویی به جنگاوران هشدار می دهد و یا بیم دهنده سپاه است و به آنان اعلام خطر می نماید.[22]
پیامبر (ص) در مکان های مختلف به موعظه مردم می پرداخت از آن جمله آن حضرت بر ستونی که از تنه درخت بود و در کنار محراب قرار داشت تکیه می داد و به وعظ می پرداخت و آن روز که منبری برای پیامبر برآوردند حضرت بالای منبر رفتند، ناگهان از آن ستون ناله بر آمد و تا
زمانی که پیامبر (ص) خطبه می کردند آن ستون مانند طفلی که از مادر جدا شود می نالید، تا اینکه پیامبر(ص) از منبر فرود آمد آن ستون را در آغوش گرفت آنگاه چوب از نالیدن بایستاد و به این دلیل آن ستون را حنّانه نامیدند.[23]
یکی دیگر از مکان های مشهوری که پیامبر (ص) درآنجا به نصیحت مردم و موعظه پرداختند و در اصل مجلس رسول اکرم (ص) برای معرّفی علی (ع) به عنوان ولی، وصی و جانشین آن حضرت برگزار شد، غدیرخم بود؛ نظر به این که رسول گرامی (ص) می خواستند با جمعیت زیادی صحبت کنند و فرمان خدا را در امر ولایت علی (ع) به آنان ابلاغ نمایند و موعظه فرمایند، محل سخنرانی را در کنار غدیر تعیین نموده تا مردم در مضیقه آب قرار نگیرند.[24]و چون می بایست صدای رسول اکرم (ص) به همه حاضران در آن مکان برسد با جهاز شتران منبری برای حضرت تشکیل دادند، پیامبر (ص) روی آن رفتند و به خطابه، موعظه و ابلاغ فرمان خدا در امر ولایت پرداختند.
رسول اکرم (ص) مواعظ بسیار داردند که محدثین در کتب اخبار آنها را جمع آوری نموده و در دسترس خوانندگان قرار داده اند؛ ازآن جمله اَنَس می گوید: «روزی رسول گرامی (ص) در حالی که بر شتر سوار بود، خطبه ای خواند و فرمود: مردم ! گویی مرگ در دنیا برای غیر ما مقدّر گردیده است و گویی حق در دنیا بر غیر ما واجب شده است و گویی جنازه ای که تشییع می شود، مسافری است که عن قریب به سوی ما بر می گردد».[25]
رسول گرامی (ص) واعظ و راهنمایی است که خداوند او را برگزیده، و واجد تمام شرایط است؛ هر چند موعظه آن حضرت برای عناصر لجوج و معاند بی اثر بود، ولی آن حضرت با سعی و کوشش و تحمل صدمات و رنج ها کار وعظ و تبلیغ خود را ادامه داد و بر اساس این آیه شریفه «قُل اِنَّما اَعِظُکُم بِواحِدَهٍ اَن تَقُومُوا لِلّهِ مَثنی وَ فُرادی»[26] که از اصیل ترین مواعظ قرآن و ریشه هر پند واندرزی است. توحید را به جای شرک، عدل را به جای ظلم، دگر دوستی را به جای خداپرستی و انصاف را به جای تعدّی، ایثار را به جای امساک، عزت را بجای ذلّت و.... به وجود آورد.
باید دانست مواعظ پیامبر اکرم(ص) و استفاده از فن خطابه به منظور یک ابزار تربیتی تأثیرگذار، پس از آن حضرت نیز دنبال شد و درمدت زمان کوتاهی به اوج خود رسید. خطبه های معروف حضرت فاطمه(س) در مسجد مدینه و خطبه ها و مواعظ حضرت علی (ع) و دیگر ائمه طاهرین که با بیانات مختلف به موعظه و نصیحت مردم پرداخته اند، نشان از ادامه راه آن حضرت در به کار بردن مواعظ حسنه برای ارشاد و تبلیغ دارد و از لحاظ ویژگی های خطابی شباهت بسیار نزدیکی به یکدیگر دارند.
بنابر آنچه گذشت، در میان راه های ارشاد و هدایت، آنچه که سودمند تر و از جنبه علمی غنی تر بوده، تنها موعظه است و امیر المومنین(ع) در این جایگاه مقامی شامخ و بلند را داراست، مواعظ بلیغ آن حضرت که بیشتر جنبه ارشادی و سازندگی دارد، از اعماق روح بلند و پرعظمتشان نشأت گرفته است و خطبه های ایشان تحول شگرفی در فن خطابه به وجود آورده و مواعظ آن حضرت نیز جلوه ای خاص و درخشان دارد.
حضرت علی (ع) موعظه های بسیاری بیان فرموده اند که برخی از آنها مفصّل و مشروح و بعضی مختصر و کوتاه است، چه آن مواعظی که بر بالای منبر در گرماگرم جنگ یا در نامه ها و مکاتبات و رویدادهای سیاسی فرموده اند و چه آن سخنان پند آمیزی که در جلسات معمولی، و چه وصایا و سفارشاتی که در بستر شهادت داشته اند، جمع کردن و ترجمه آنها به صورت کتاب مستقل درخواهد آمد.[27] همچنین نهج البلاغه که شامل قسمتی از خطبه های آن حضرت است، انواع خطابه، موعظه های فصیح و بلیغ و خطبه های سیاسی و اجتماعی را در بردارد. اگر چه مرحوم سیّد رضی، نهج البلاغه را بر سه محور اساسی تدوین کرده که عبارتند از : خطبهها و فرمانها، کتابها و رسالهها، حکمتها و موعظهها؛ بنابراین باید بیشتر مواعظ حضرت در
قسمت سوم باشد، اما با یک تورّق نسبتا دقیق در قسمت های دیگر هم، به مواعظ و نصایح بسیار جالب توجه برخورد می کنیم که صادقانه ترین تصویر شخصیت امام (ع) است و آیینه تمام نمای تقوای حقیقی است که در دل آن حضرت نهفته بود، تقوایی که سرچشمه آن ایمان کامل به خداوند است که در موعظه ای از مواعظ حضرت گویاست. سخن امام (ع) به ذکر خداوند عطر آگین و از کلام آن حضرت تقوا و پارسایی متصاعد است.[28]
تاریخ زندگی امام حسن(ع) به وضوح نشان می دهد که آن حضرت از این شیوه تربیتی به نحو احسن استفاده نموده اند. مواعظ و خطبه های غرّایی که امام حسن(ع) در عنفوان جوانی خطاب به مردم کوفه برای پند و اندرز در مسجد آن شهر ایراد می کردند، مؤید این مطلب است.[29]
همچنین خطبه هایی که امام حسین(ع) انشاء نموده، و مردم زمانه خود را موعظه فرمودند، بسیار جذاب، رسا و خواندنی است. زبان آن حضرت تا آخرین لحظه حیات به موعظه و اندرز باز بوده است «به قول یکی از شاعران عارف مقام آن حضرت:
لَم یَنقَطِع قَطُّ مِن اِرسالِ مَوعِظَه
حَتَّی اِذا َرأسَهُ فُوقَ السِنانِ اَلَّتی
یعنی او هرگز از موعظه کردن دست بر نداشت و حتی تا آن لحظه که سر مبارک او آذین نیزه ها گردید بدان مشغول بود»[30].
با بررسی خطبه ها و کلمات و نامه ها و دعاها و سایر آثار امام حسین(ع)، می توان به خوبی متوجه شد که نه تنها در محافل عمومی و مراسمی همچون حج سالانه بدین شیوه تربیتی روی می آورده بلکه در جلسات و ملاقات های عادی و روزمره نیز از آن سود می جسته اند. به عبارت دیگر آن حضرت با فصاحت، بلاغت و لطف و جذبه ای که در کلام و مواعظش بود در مناسبت ها و موقعیت های مختلف پرده های جهل و نادانی مخاطبان خود را کنار می زد و بر عقل و وجدان های آنان تأثیر می گذاشت.
پند و اندرز آن حضرت به نافع بن ازرق، خطاب او به معاویه هنگام شهادت حجر بن عدی و یارانش، اعلان خطر به چهره های معروف بنی هاشم و تابعین و صحابه در سرزمین منی، اتمام حجت به هنگام جلوگیری حُرّ بن یزید از رفتن به سوی کوفه، و از همه این ها واضح تر مواعظ آن
حضرت در روز عاشورا خطاب به اهل عراق، همه و همه مصداق و گواه صادق این مطلب است[31].
خطبه های پر شور حضرت سجاد و حضرت زینب (س) بعد از واقعه عاشورا در مرکز قدرت یزید و معاویه چنان تکان دهنده بود که انقلابی بر پا کرد و شام را بیت الاحزان امام حسین (ع) نمود.به گونه ای آن مواعظ و خطبه ها اوضاع را دگرگون کرد که تبلیغات چندین ساله آل ابوسفیان را بی اثر ساخت. همچنین امام سجاد (ع) بعد از استقرار درمدینه علاوه بر حفظ و صیانت از میراث مکتب امامت فعالیتهای فرهنگی خود را در حیطه وعظ و اندرز، پاسخ به مسائل و مشکلات، تشکیل مجالس درس، تدوین کتب و رسالات دنبال نمود.[32]
اگر بخواهیم نمونه برداری از مواعظ و خطبه های معروف انجام دهیم و مواعظی که حضرت زینب(س) در بازار کوفه ایراد نمودند را ذکر ننمائیم، نوشته خود را ناقص گذارده ایم، حتی عذر رعایت اختیار هم ما را از این کوتاهی تبرئه نخواهد کرد. بلاغت کلام، فصاحت لغات و عبارات و هماهنگی با متقاضی حال و تأثیر بسیار در افراد و رعایت تمام نکات و عناصر فنی در این خطابه بسیار شگفت آور است .چنانچه خدیم بن شتیر که در آن لحظه حضور داشته درباره قدرت و رسایی بیان آن حضرت می گوید: «سوگند به خدای زنی افصح تر و انطق تر از زینب دختر امیر المؤمنین ندیدم گوئی کلمات امیر المؤمنین علی است که از دهان او می ریزد.»[33]
سایر ائمه معصومین به پیروی از حضرت محمد (ص ) در هر زمان و شرایط اجتماعی و سیاسی به موعظه حسنه می پرداختند و از این طریق مردم زمانه خود را که اسیر جهل و نادانی بودند و در تاریکی ظلم و جور به سر می بردند آگاه می ساختند و به راه راست هدایت می کردند و وعظ و موعظه یکی از اصلی ترین شیوه های تربیتی اهل بیت بوده است و خطبای اسلام هم که پیروان رسول خدا (ص ) هستند، اگر بخواهند به وسیله موعظه و اندرز مردم را به راه حق و حقیقت دعوت نمایند باید بر اساس دستور خداوند و رسول اکرم(ص ) رفتار کنند و مواعظشان حسنه و خالی از آرایش باشد تا در مردم اثر نیکو بگذارند و به صراط مستقیم هدایت نمایند.[34]
آن گونه که از تاریخ برداشت می شود، با وجود اینکه در دوران بعد اسلامی آن چنان
اهمیتی که خطابه در صدر اسلام و پیش از آن و اندکی پس از آن داشت کمرنگ تر شده بود، ولی چنین نبود که به کلی از بین برود، منتهی به جای خلفاء و سران سیاسی طبقات دیگر عهده دار آن شدند آنان بیشتر در راه دین و اخلاق و امور دیگر، به صورت موعظه و مجلس گویی به این امر مبادرت ورزیدند.
2-2 روش های سخنوری و وعظ
آفریدگار جهان، به مشیّت حکیمانه خود، انسان را به گونه ای آفریده است که تفکر می کند و سخن می گوید. نیروهای تفکّر و تکلّم دو موهبّت بزرگ حضرت باری تعالی است که به آدمیان اعطا شده است و لوازم و ابزار آن دو را طبیعتاً در وجود آدمی به ودیعه گذاشته است. در پرتو این دو نعمت الهی، خداوند، بشر را بر انواع موجودات برتری داده و او را بر سایر مخلوقات مقدّم داشته و امتیاز بخشیده است.
ارزش و اعتبار سخن تا جایی است که حضرت، باری تعالی، درکتاب مجید، پس از ذکر خلقت انسان از اعطای نعمت بیان سخن گفته است و فرموده: «اَلرََّحمنُ عَلَّمَ القُرانَ خَلَقَ الاِنسانَ عَلَّمَهُ البَیانَ»[35]. سخنان شیوا و دلنشین پیامبران الهی در طی اعصار برای تسریع و پیشبرد اهداف و رسالت الهی آنان غیر قابل انکار است، قرآن کریم، با معجزه جاودانه حضرت محمد (ص) برای اینکه تا ابد در ذهن و روح خواننده و شنونده اثر بگذارد. به صورت سخن نازل شده است و به گونه بیان عمیق، رسا و استوار از چشمه فیاض وحی فرود آمده که هر ترکیب و جمله اش همانند نوری
راهنما است و به دل انسان می نشیند.[36]
ارزش سخن آنقدر زیاد است که حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص ) به سخنوری
خود افتخار می کردند و می فرمودند:«أَوتیتُ جَوامِعَ الکَلِم»[37]و«اُختُصِرلی الکَلام»[38]و امیرالمومنین
علی(ع) می فرمودند: «وَ اِنّا اُمَراءِ الکَلام»[39] .
لذا خطبای مشهور بر این اعتقادند که شغلی مقدس تر و ارزشمندتر از سخنوری نیست و موعظه و سخنوری کار انبیا است و از نظر اسلام بالاترین خدمت و هدایت خلق به سوی ذات الهی است.
آدمی با نیروی سخن، معلوماتی که اندوخته دارد، ظاهر می سازد و هر آنچه را که درک کرده است به دیگران انتقال می دهد، سخن گفتن، زیباترین نمودار زندگی انسان های اندیشمند و متفکّر است و سخنوری هنری است که همه انسان ها به آن نیاز دارند.
«سخنوری یا خطابه فنی است که به وسیله آن گوینده، شنونده را به سخن خود اقناع و بر منظور خویش ترغیب می کند پس غرض از سخنوری همین دو نتیجه است که شنونده سخن گوینده را بپذیرد و به منظور او بر انگیخته شود. گوینده ای که این فن را به کار می برد خطیب و سخنور نامند و سخنی را که این فن در آن به کار برده شود خطبه و خطابه و نطق و گفتار خوانند».[40]
جامع ترین توصیفی که می توان از این فن نمود این است که :«خطابه، فن تصرّف در عواطف و عقول مخاطبین، از رهگذر الفاظ صحیح و جملات بلیغ براساس مشافهه به منظور عقل و احساس شنوندگان و ترغیب آنان به سوی هدفی است که سخنور در نظر دارد».[41]
آنچه که مشخص است برای فن خطابه و سخنوری نمی توان آغازی معین کرد که از چه زمانی پیدا شده و کدام ملّت و مردم پیشگام بوده اند. ولی قدر مسلم این است، که از وقتی بشر تشکیل اجتماعات مختلف دادند و این اجتماعات به هم برخورد پیدا کرد، مسأله سخنرانی پا به دایره وجود و خودنمایی گذاشته است.
بنابراین دول و ملل جهان از دولت بیان و قلم به وجود آمدند و از نیروی سخن و سخنوری کسب نیرو و توان کرده اند از این روست که در قرآن مجید پس از بیان نعمت علم ودانش در جهان هستی نام بیان آورده شده و این نعمت بزرگ را یادآوری و تمجید فرموده است.[42]
سه عامل است که در نطق گویندگان نقش بسیار مهم و موثری دارد: اول- شخصیت ناطق و قدر و منزلتی که در افکار عمومی دارد. دوم - موضوعی که ناطق قصد دارد پیرامون آن سخن بگوید و از قبل درنظر گرفته شده و به شنوندگان اعلام گردیده است. سوم- هنرمندی ناطق در چگونگی شکل دادن به سخن و کیفیت القای کلام است.[43]
سخنور در مرحله نخست باید بداند که هدف و غرضش از سخنوری چیست و چه باید بگوید به طور کل منظور از سخنوری یکی از این مسائل است:
گاه منظور از سخنوری اطلاع و آگاهی دادن است.
گاه هدف سخنران اقناع و تصدیق شنوندگان است و می کوشد عقیده و نظری را بقبولاند.
گاه هدف سخنران ترغیب و برانگیختن شنوندگان است.[44]
در آیین مقدس اسلام سخن گفتن از روی علم و بصیرت و لب فرو بستن از آن چه
نمی دانند، یکی از حقوق خداوند بر بندگان است . علی (ع) فرموده است: «بپرهیز از این که در چیزی سخن بگویی که آن را نمی دانی و از حقیقتش آگاهی نداری، چه آن که گفته ات بر درجه عقلت دلالت دارد و عبارتی را که می گویی، از معرفت و آگاهی ات اخبار می کند»[45] اگر سخنوری بدون علم و آگاهی مطلبی را مورد بحث قرار دهد و در ارتباط با آن، سخن گوید، با این عمل به شخصیت و ارزش کلام خود آسیب رسانده ویکی از نتایج نامطلوب سخن گفتن بدون علم، خود را تحقیر کردن و از ارزش خویش کاستن است. حتی اگر خطیبی در مجلسی چند مطلب را بیان دارد و تمام آن مطلب را از روی علم و بصیرت باشد، جز یک مطلب، همان یک مطلب می تواند شنوندگان را در سایر مطالب وی دچار تردید و دو دلی نماید.
سخنران باید درجه عقل، سطح فرهنگ، استعداد فطری، ظرفیت معنوی، قدرت فراگیری، طرز تفکر و درجه شایستگی مستمعین را بسنجد و مطالب خود را شایسته مجلس و متناسب با فهم حضّار و با رعایت استعداد آنان بیان نماید. این مسأله سخن گفتن درخور فهم و شعور شنوندگان، آن قدر مهم و قابل توجه است که تمام پیامبران الهی، که در راه تبلیغ دین از طرف
خداوند مأمور گشتند این وظیفه خطیر را به خوبی رعایت می نمودند. رسول اکرم(ص) فرمود: «اِنّا مُعاشِرَ الاَنبِیا اُمرِنا اَن نُکَّلِّمُ الناسَ عَلی قَدرِ عُقُولِهِم»[46] .
بدون شک رعایت فن سخنوری و به کار بردن دقایق رموز آن، لطف و حلاوتی به کلام خطیب، می بخشد که باعث جذّابیت سخن وی می شود، در ضمیر شنوندگان راه می یابد و بر اعماق وجودشان تأثیر مثبت می گذارد، و تأثیر کلام سخنور از بزرگ ترین نشانه های شخصیت او در افکار عمومی است؛ ولی مهم تر از فن سخنرانی، تقوای گوینده، راست گویی و مطابقت گفته های وی با اعمال اوست. اگر سخنوری از اطاعت فرمان الهی و تعالیم دینی سر باززند، نفوذ کلام خود را در بین مردم از دست می دهد.عمل کردن سخنور به گفته های خود، یکی از تعالیم الهی و نشانه تقوای خطیب و پاکی دل است؛ زیرا اگر موعظه از اعماق دل برخیزد، لاجرم بر دل می نشیند، ولی اگر صرفاً از زبان برآید از گوش تجاوز نمی کند.[47]
از جمله علل پیشرفت دین و گرایش مردم به اسلام آن بود که حضرت محمد(ص) به مواعظ خویش کاملاً عمل می کردند و هر آنچه از احکام دین به مردم ابلاغ می فرمودند، پیش از سایرین خود به کار می بستند و به موقع اجرا می کردند. همین امر بر اطمینان مردم می افزود و موجب تشدید علاقه آنان به دین حق می گردید. خداوند متعال در این زمینه می فرماید: « یا اَیُّهَا الَّذِینَ
آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لاَ تَفعَلُون کَبُرَ مَقتاً عِندَ اللهِ اَن تَقُولُوا ما لا تَفعَلُون»[48].
مسأله فصاحت بیان در امر سخنوری مهم و شایان توجّه است و اهمیّت آن تا حدی است که وقتی خداوند حضرت موسی (ع) را به پیامبری مبعوث نمود و دستور داد که فرعون را به راه حق دعوت نماید .حضرت موسی (ع) فرمود: «وَ اَخی هارُونُ هُوَ اَفصَحُ مِنِّی لِساناً فَاَرسِلهُ مَعِیَ رِدءاً یُصَدِّقُنی اِنِّی اَخافُ اَن یُکَذِّبُون»[49]
بلاغت، که سخن گفتن بر وفق مقتضای حال است، مانند فصاحت، از ارکان اساسی سخنوری است. خطیب بلیغ فردی است که در مقام سخنران با توجه به اقتضای حال گفته هایش از فصاحت و روانی برخوردار بوده و خالی از پیچیدگی باشد تا همه شنوندگان به آسانی آن را بفهمند و باید بدان نکته توجه کافی داشت که سخن گفتن بر وفق مقتضای حال دارای ابعاد متعدد و جهات مختلفی است و سخنران بلیغ فردی است که در حین سخن گفتن متوجه تمام جهات باشد و با رعایت همه مقتضیات سخن بگوید. یکی از ابعاد مهم بلاغت، توجه به کمیّت کلام است. سخنران بلیغ، که بر مطالب مورد بحث خود احاطه کافی دارد وپیرامون آن با بصیرت و دانایی سخن می گوید، کلام را به درازا نمی کشاند و احتیاجی به اطاله سخن ندارد. برای بهتر فهماندن سخن به شنوندگان، جملات را کوتاه می گوید، فاصله بین مبتدا و خبر را کمتر می کند و به گونه ای سخن می گوید که در عین اختصار شنونده به مقصود او پی می برد و از آن عبارت کوتاه بر هدف گوینده آگاه می شود و مقصود او را به خوبی دریافت می نماید. خلاصه، اطاله کلام و حرف های بی مورد که ربطی به بحث ندارد، از قدر و منزلت گوینده می کاهد و شنونده را نسبت به سخنان او بی رغبت می نماید[50].
همین طور تکرار اصولاً ناروا و ملال آور است، و با فنون فصاحت و بلاغت سازگاری ندارد، خواه تکرار یک کلمه باشد و خواه یک جمله و یا موضوعی که با الفاظ مختلف به صورت مکرّر ادا شود. در صورتیکه مستعمین در اولین باری که مطالب بیان می شود آن را بفهمند، نیازی به توضیح بیشتر وجود ندارد، ولی چه بسیار مطالب مشکل و پیچیده که با طول سخن و شرح و توضیح و تکرار آنها آن طور که باید برای شنونده حل نمی شود، اما با یک تشبیه و تمثیل که منطبق با بحث باشد آن چنان روشن می گردد که کمترین ابهامی به جای نمی ماند.
یک سخنور اگر بخواهد کلامش هرچه بهتر و بیشتر تأثیر گذار باشد و افراد بیشتری جذب
سخنانش شوند لازم است به گونه ای سخن بگوید که مطلب مورد بحث با کیفیت صوت، صدای خفیف یا شدید، تغییرات چهره و چگونگی حرکات دست و بدنش هماهنگ و منطبق باشد. بدون شک هماهنگی بین معانی و آهنگ جملات با حرکات دست و تغییر چهره بر جذابیت سخنرانی می افزاید و در فهم مطالب نیز مفید خواهد بود[51].
یکی از راه های تأثیر کلام بر مستمعین و احترام به شخصیت آنها این است که خطیب با نرمی و ملایمت سخن بگوید. و از خشونت کلام و به کار بردن لغات تند اجتناب نماید. زیرا شنوندگان خشونت گوینده در حین سخن گفتن را نوعی اهانت تلقی میکنند و سخنان سخنران در آنان بیاثر و یا کم اثر میگردد[52]. از این رو حضرت علی (ع) فرموده است: «عَوِّد لِسانِک لَیِّنَ الکَلام»[53].
عجله و شتاب در سخنرانی اغلب اوقات باعث پیوستگی ناخواسته کلمات به یکدیگر می شود که در نتیجه برای شنوندگان نا مفهوم می ماند و سخنور جاذبه سخنش را از دست خواهد داد. در نقطه مقابل عجله و شتابزدگی، اگر کلمات با کندی و به صورت کشدار تلفظ گردند موجب ملالت مستمع می شود. افرادی که کلمات را بیش از حد می کشند موفقیت چشمیگری در سخنوری بدست نمی آورند. قدرت صوت سخنران، همانند سرعت کلامش، باید متناسب و معتدل باشد. نه آن قدر بلند حرف بزند که باعث ناراحتی شنونده شود و نه آن قدر آهسته که مستمع ناچار شود بیش از حد عادی برای شنیدن توجه کند و نیروی زیادی را به کار ببرد. بلکه آنجا که اقتضا
می کند؛ مثلاً در هنگام خطاب و تذکر مطالب مهم با صدای بلندتر مطلبی را بیان دارد، و درجایی که مثلاً قصد پند دادن و نصیحت مردم را دارد و بهتر است آن را با صدای ملایم و آهسته بیان دارد که تأثیر بیشتری را بر شنوده بگذارد[54].
اگر محتوای سخنان واعظ تکان دهنده باشد و از روی صدق و کمال ایمان بیان شود و شنوندگان نیز مومن و خدا ترس باشند و گفته های واعظ را با حسن استماع بپذیرند قطعاً تحت تأثیر قرار می گیرند چه مثال های روشن و موعظه های رسا و شافی، که اگر با دل های پاک تماس گیرد و به گوش های شنوا برسد و در اختیار صاحبان عقل و درایت قرار گیرد چنان تقوایی یابند که همواره خاضع و خاشع گشته و به سوی حق باز گردند.
2-3 وعظ صوفیان
یکی از راههای پخش و اشاعه تعالیم صوفیه، گسترش مواعظ، اندرزها و توصیه های گران بهای پیران و مشایخ تصوف است که بر منابر و کرسی ها و حلقه های بحث و درس با حضور شاگردان، طالبان، مریدان و هواداران تشکیل می شد، و به صورت ملفوظات و تقریرات بیان می گردید. به این گونه جلسات و حلقه های بحث و درسِ صوفیان که برحسب اشاره شیخ و مراد و یا به خواهش استدعای مردم و مریدان تشکیل می گردید نوعی سخنرانی مکتوب که لحن گفتاری و خطابی توأم با پند و اندرز و موعظ است مجلس وعظ می گویند. این مجالس با سایر مجالس صوفیه نظیر، مجالس سماع، تلقین ذکر و دعا، الباس خرقه، قرائت، تجوید و ... کاملاً متمایز است.
مجالس وعظ در ادبیات دینی هر قوم جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است، در این مجالس گوینده بر آن است که والاترین اندیشه ها را در قالب کلامی ساده و منطقی به مخاطب القا نماید، برخی از آن سخنان قرن ها باقی می ماند و در ردیف شاهکارهای آثار ادبی آن ملّت قرار
می گیرد[55].
کیکاووس بن وشگیر برای وعظ و مجلسگویی به پسرش گیلانشاه این گونه توصیه
میکند:
«پس ای پسر! اگر مذکّر باشی حافظ باش و یاد بسیار دار و بر کرسی جدل مکن و مناظره مکن اّلا که دانی که خصم ضعیف است و بر کرسی هرچه خواهی دعوی کن و اگر سایل باشد باک نبود و تو زبان را فصیح دار و چنان دان که مجلسیان تو بهایم اند، چنانک خواهی همی گوی تا سخن در نمانی و لکن تن و جامه پاک دار و مریدان نعره زن دار، چنانک در مجلس تو نشسته باشد، تا بهر نکته که تو بگویی وی نعره ای زند و مجلس گرم کند، چون مردمان بگریند تو نیز وقت وقت بگری و اگر در سخن درمانی باک مدار و به صلوات و تهلیل مشغول باش و برکرسی گران جان مباش و ترش روی، که آنگاه مجلس تو همچو تو گران جان باشد، ... و مادام مستمع را نگر و اگر مستمع نکته خواهد، نکته گوی و اگر فسانه خواهد فسانه گوی، چون بدانی که عام خریدار چه باشد و چون قبولت افتاد باک مدار، به شیرین سخنی و بهترین چیز همی فروش،...و سخنی که در مجلسی گفتی یاد دار، تا دیگر باره، مکرّر نشود و به هر وقت تازه روی باش و در شهرها بسیار منشین که مذکّران را و فال گویان را روزی در پای باشد. ... و از تکبر و دروغ و رشوت دور باش و خلق را آن فرمای کردن که خودکنی، تا عالمی منصف تو باشند و علم نیکو بدان و آنچ دانستی به عبارتی نیکو به کار بر تا خجل نشوی ... و در سخن گفتن و موعظه دادن هرچه گویی با خوف و رجاگوی، یک بارگی خلق را از رحمت خدای نومید مگردان و نیز یک باره خلق را بی طاعتی به بهشت مفرست و ...»[56]
نجم رازی مذکران و مجلس گویان را به سه گروه تقسیم می کند: «اما مذکران سه طایفه اند: یکی فصّالان که ایشان را قصاص خوانده اند و فصلی چند از سخنان مصنوع و مسجّع بی معنی یادگیرند که از علم دین در آن هیچ نباشد، ... و به صد گونه تصنع و تسلس و شیادگری و بلعجبی پدید آیند تا چگونه مقصود دنیاوی حاصل کنند. و برسر منبر به مدح و مداحی ملوک و سلاطین
و... مشغول شوند، تا بر جای پیغمبر، علیه السلام، چندین دروغ و بدعت روا دارند، ... و احادیث مذموم و مطعون روایت کنند، و گویند حدیثی صحیح است و خلق را رجاهای مذموم کنند و برخوش آمد ایشان سخن رانند، ... اینها از قبیل علمای عالم زبان جاهل دلند و آتش افروز دوزخ»[57] و دومین گروه را بدین گونه توصیف می کند: «دوم طایفه ائمه صالح اند، که سخن از بهر خدای و ثواب آخرت گویند، و از بدعت و ضلالت دور باشند، و از تفسیر و اخبار و آثار و سیر صلحا گویند بر جاده سنت و سیرت سلف صالح و خلق را به وعظ و نصیحت و حکمت با خدای و جاده شریعت و توبت و زهد و ورع و تقوی خوانند، چنانک حق تعالی می فرماید «اُُدعُ الی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمه وَ المُوعِظَه الحَسَنَه »[58]. و خلق را نه به رجای مذموم دلیر گردانند، ونه در مبالغت تخویف از کرم حق نومید کنند، که آن هم مذموم است ...»[59]. و اوصاف سومین طایفه را این گونه بیان می دارد: «سیم طایفه مشایخ اند، که به جذبات عنایت حق سلوک راه دین و سیر به عالم یقین حاصل کرده اند، و از مکاشفات الطاف خداوندی علوم لدّنی یافته اند، ودر پرتو انوار تجلی صفات حق بینای معانی و حقاق اسرار گشته اند، ... و از حضرت عزّت و ولایت مشایخ به دلالت و تربیت خلق و دعوت به حق مأمور گشته بعد از آنک عمری واعظ نفس خویش بوده اند که «عِظ نَفسَکَ فَاِن اَتَّعَظَت فَعِظِ الناسَ وَاّلا فَاستَحی مِنَ اللهِ»[60] و از واعظ «وَاللهُ فی قَلبِ کُلِّ مُؤمِنٍ»[61] قبول وعظ کرده اند... و خلق را از خرابات دنیا و خَمرِ شهوات و مستی غفلات با حظایر قدس و مجلس انس «فی مَقعَدِ صِدق»[62] و شراب طهور و تجلّی جمال ساقی «وَ سَقیهُم رَبُّهُم»[63] می خوانند ... »[64]
مجالس وعظ و خطابه صوفیان مکانی بود که در آن شیخ و مریدان، صوفیان و غیرصوفیان یکدیگر را بیشتر از زمان های دیگر می دیدند و پیوند مستحکم تری با یکدیگر می یافتند. در این مجالس پیر و مرشد خطاب به مریدان خود و نیز مردم عادی سخن می گفت و درد ها و ناراحتی های هر دو گروه را به گوش جان می شنید و موعظه های عارفانه می کرد که گاه سرشار بود از ذوق و حال، و ایراد این گونه سخنرانی های صوفیانه باعث می شد که برخی از حاضران مجالس به آیین تصوّف و عرفان علاقمند شوند وبه جمع صوفیان بپیوندند.[65]