بسمه تعالی
پیشگفتار :
یکی از مباحث مهمی که در نیمه دوم قرن بیستم و به دنبال ظهور کشورهای تازه استقلال یافته جهان سوم در عرصه روابط بین الملل توجه بسیاری از اندیشمندان علوم سیاسی را به خود جلب نموده است، نوسازی و توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی است. اما این سوال مطرح میشود که چرا تابه حال ایران نتوانسته است به الگویی درجهت نیل به توسعه سیاسی و اقتصادی دست یابد؟ در این مسیر با چه مشکلاتی مواجه میباشد؟
باعنایت به اهمیت این موضوع، مانیز در این پژوهش سعی نمودهایم ضمن ارائه تصویری از توسعه و ویژگیهای آن، به بررسی ساختارهای فرهنگی ایران بپردازیم و مهمترین علل توسعه نیافتگی ایران را فرهنگ حاکم بر روح ملت ایران ذکر نموده، و به عنوان راه حل توسعه فرهنگی را مقدم بر توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی دانستهایم.
ضمنا در این پژوهش سعی شده است ریشهای ترین مسائل موجود در بطن فرهنگ ایرانی و مشکلات ساختارهای اجتماعی ایران مورد بررسی قرار گرفته تا علل توسعه نیافتگی ایران در عرصه های سیاسی و اقتصادی مشخص تر گردد.
در مجموع میتوان گفت که هدف اصلی در این تحقیق این است که توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی در کشور ما، در مقام نخست به معنای پالایش ویژگیهای منفی و فرهنگی است که در طول تاریخ و در بستر زمان شکل گرفتهاند و رفع این موانع جز از طریق ایجاد یک نظام آموزشی کار آمد آن هم از طریق اهتمام جدی دولت که قادر به تربیت انسانهایی خلاق و با فرهنگ باشد میسر نیست. بدیهی است که رفع این نواقص در فرهنگ جامعه، بستری مناسب جهت توسعه همه جانبه را در کشور فراهم خواهد آورد.
اثبات این موضوع که توسعه فرهنگی مقدم تر از توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی است، انگیزه انتخاب موضوع از جانب محقق میباشد.
در خاتمه لازم است از زحمات استاد عزیزم جناب آقای دکتر سریع القلم که افتخار شاگردی ایشان را دوران تحصیلم در دانشگاه شهید بهشتی داشتم تشکر و قدردانی نمایم. زیرا از ایشان مطالب بسیاری آموختم که در تمامی ابعاد زندگیم راهگشایم بودند و در این پژوهش هم از مطالب کتاب عقلانیت و آینده توسعه یافتگی در ایران ایشان استفاده فراوانی نمودهام.
البته مطالب کتاب مذکور را با آمیختههای ذهنیم عجین ساختهام بدیهی است که هرگونه کاستی متوجه حقیر میباشد.
فصل اول
کلیات تحقیق
طرح مسئله:
دغدغه پیشرفت، توسعه یافتگی و ثبات سیاسی ایران همچنان ادامه دارد، درحالیکه بسیاری از کشورهای هم ردیف ما راه و افقهای خود را پیدا کردهاند، ما هنوز در نزاعهای فکری و سیاسی خود غوطهوریم. جالب اینکه مباحث پیشرفت و توسعه یافتگی را قبل از کشورهایی مانند مالزی، چین، کره جنوبی و… آغاز کردهایم.([1]) سوال اینجاست که چرا تاکنون ایران نتوانسته است به الگویی در زمینه توسعه دست یابد؟ چرا رهبران و نخبگان ایرانی از گذشته درس عبرت نمیگیرند و اشتباهات خود را مرتب تکرار میکنند؟ چرا خیلی فکر نمیکنند؟ و اگر هم فکر کنند صحیح فکر نمیکنند؟ اگر ریشه مسائل قبل از انقلاب را بخواهیم به بیگانگان و امپریالیسم نسبت دهیم مشکلات بعد از انقلاب را چگونه باید ارزیابی کنیم؟ ما ایرانیان خیلی ملت خودخواهی هستیم هیچ وقت نمیخواهیم بپذیریم که اشتباه کردهایم عموماً خارج از خود به دنبال علتها، مشکلات و ریشهها هستیم، زمانی امپریالیسم را سرزنش کردیم و اکنون که امپریالیسم در خانه ما نیست جریان و گروه دیگر را متهم میسازیم. همیشه به دنبال این هستیم که خود را توجیه کنیم. وقتی رهبران و نخبگان ایرانی اشتباه میکنند هیچ وقت از ملت عذرخواهی نمی کنند بلکه اشتباهات خود را به دیگران نسبت می دهند. مسئله دیگر این آنکه افکارمان خیلی مدرن است و مانند تکنولوژی سریع وارد میشود، ولی خلقیات ما که نتیجه وجود سالها استبداد در این مملکت است، همچنان تعیین کننده مانده است و سرنوشت مارا میسازد. ماافکار بسیار خوب خود را در سخنرانیها نتوانسته ایم به سیستم تبدیل کنیم. ظاهراً در نمایش فکر بیش از عمل لذت میبریم. باید بپذیریم انسانهابا سخنرانی تربیت نمیشوند، بلکه به طور مقطعی اهمیت مسائل تربیتی پی میبرند. تربیت یک جامعه تداوم، نظم.تفکر و انسانهایی متعهد و حساسی را میطلبد. دیگر آنکه ما سامان و استوار را دوست نداریم،چون سامان یافتن خیلی زحمت دارد. ساختن یک سیستم خیلی مشکل است. سیستم پذیری خیلی دشوارتر است، به همین دلیل ترجیع دادهایم با هیجانات و اوضاع روز زندگی کنیم. برایمان همان کافی است که درآمد نفت حداقل بقای ما را تضمین میکند و به همین راضی هستیم. مسئله دیگر اینکه عدهای میخواهند به زور عقاید خود را بر دیگران تحمیل کنند. برخی می خواهند تمام مردم ایران را مذهبی کنند، برخی به دنبال غربی کردن همه هستند، برخی به دنبال روشنفکر کردن همه هستند، اینها متوجه نیستند که هر کدام از این اسمها نوعی تحمیل به عامه مردم است. یک جامعه به همه نوع قشر نیاز دارد: مذهبی، غرب زده، روشنفکر، بومی و بسیاری از اقسام دیگر. آزادی در این دنیای پرتنوع و پرتلاطم عبارت است از اینکه هر کس تعلق فرهنگی خود را کسب کند و بدون تعرض و تعدی دیگران و دولت بتواند بدان عمل کند. عمده مشکل توسعه نیافتگی ایران در افکارمان نیست بلکه در تبدیل فکر به عمل است وناتوانی در ساختن سیستم است و نهایتا در شخصیت پرورش نیافته ماست. اینکه هرکسی برایش خودش مهم است و برای عقاید دیگران هیچ ارزشی قائل نمی باشد. در جامعهای که افراد این اندازه نسبت به هم دافعه دارند نمی توان یک سیستم اجتماعی را ساخت. ایده گفتگوی تمدنها را مطرح میکنیم و میخواهیم به جهانیان فن گفتگو بیاموزیم وهمه را به وحدت فراخوانیم اما برخلاف آنچه که دینمان به ما آموخته درمیان خود ترحم نداریم. حذف و حسادت و تخریب به شدت در میان ما رواج دارد و بر پایه محبت و عطوفت و همفکری و هم فهمی با یکدیگر معاشرت نمیکنیم. دو پایه مترولوژیک تمدن غرب، ساماندهی و تشکیل از یک طرف و ظرفیت نقد پذیری از طرف دیگر است. ما در هر دو نوع ضعیف هستیم.
در کشور ما بدترینها، بیسوادترینها، گرسنهترینها، عقب ماندهترینها، ومنزوی ترینها به حوزه سیاست و تصمیم گیری وارد میشوند. هرکسی نباید به میدان نخبگی راه پیدا کند.
در کشور ما به توانایی افراد اهمیت داده نمیشود، بلکه مردم به دنبال آدم «خوب» هستند. ایرانیان همیشه چه در سطح مدیریتی و چه در سطح روشنفکریمشکل «تشخیص موقعیت و وضعیت» خود راداشتهاند. بالاخره هر چه سریعتر ما باید ارتباط منطقی میان هویت («دینی»، ایرانی و جهانی) خود را روشن کنیم. قوی بودن هویت ملی و دینی ایرانیان در مقابل هویت جهانی آنان قرار گرفته است. در هویت ملی و دینی ایرانیان در مقابل هویت جهانی آنان قرار گرفته است. در حالیکه کشورهایی مانند مالزی، کره جنوبی، چین و برزیل توان تطبیق و همگون سازی میان منابع داخلی و بین المللی خود را پیدا کردهاند، ما چنین تواتنمندی را کسب نکردهایم. پیشرفت هر جامعهای مانند موقعیت یک فرد تابع انسجام انرژی آن جامعه یا فرد است تا هنگامیکه عناصر مختلف سیاسی، اقتصادی و به خصوص فرهنگی جامعهای از انسجام و منطق درونی برخوردار نباشند نمیتوان مجموعه آن جامعه را در مسیر پیشرفت یا توسعه یافتگی سوق داد. توسعه یافتگی به طور اصولی تابعی از عوامل ومحرکهای داخلی است. اگر به هر دلیل علم وارد عرصه عمل و فکر یک جامعه نشود و یا با ارزشهای آن تلفیق منطقی نیابد، نباید در انتظار پیشرفت و تمدن بود،نظام داخلی یک کشور باید از ظرفیت پذیرش و ترکیب و تربیت توامان باشد تا امکانات داخلی و خارجی خود را تشکل بخشد. بیماری یک فرد قبل از آنکه به آلودگی محیط خارجی مربوط باشد، از ضعف و آسیب پذیری جسمی او ناشی میشود. واکسیناسیون فرهنگی و درونی نیز دقیقا به همین منظور یعنی قوام بخشیدن به درون، افزایش قوای درونی و آماده سازی داخلی برای مقابله با هجوم خارجی توصیه میشود.([2])
بنابراین چه در توسعه یافتگی و چه د رتوسعه نیافتگی چه در پیشرفت و بالندگی و تمدن سازی و چه در عقب ماندگی و سقوط و اضحلال و زوال، درون مهمتر از برون است. زوال انسانها، مجموعهها و تمدنها ابتدا ازدرون آغاز میگردد. به همین تناسب و معادله شکوفایی و شوکت انسانها، مجموعهها و تمدنها نیز از درون شروع میشود. دستیابی به تشکل اجتماعی و حل تدریجی بحران مشروعیت، منوط به تحول و آموزشی فرهنگی است. چه جامعه و چه نخبگان به این تحول فرهنگی در ایران نیازمندند.
پیشرفت و توسعه حاصل یک نگاه خاصی به زندگی و هستی میباشد و بدون توجه به چنین نگرشی توسعه یافتگی و پیشرفت ممکن نیست و برای ایجاد چنین نگرشی در جامعه وجود یک فرهنگ مناسب برای توسعه لازم و ضروری میباشد. فقدان فرهنگ مناسب در ایران همواره به عنوان مانعی در مسیر توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی این کشور قرار داشته است. پس سنگبنای هر نوع توسعهای، توسعهای توسعه فرهنگی است یعنی قدم اول در راه رسیدن به توسعه «جامعه توسعه یافته» تلاش در فرهنگ سازی و ساخت یک سیستم فرهنگی منسجم از جانب دولت است و قدم دوم باید این باشد که توسعه سیاسی و اقتصادی همپا و به موازات هم رشد کنند، نه توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی مقدم است«دیدگاه آقای رفسنجانی» و نه توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی مقدم است (دیدگاه آقای خاتمی) بلکه در مرحله اول توسعه فرهنگی مقدم است و بعد باید توسعه سیاسی و اقتصادی که موجبات رشد کمی «اقتصادی» و رشد کیفی «سیاسی» را موجب میگردد.
ممکن است این سوال مطرح شود که در کشوری مانند ایران که با این همه معضلات سیاسی و اقتصادی رو به روست در درجه اول باید اولویت توسعه اقتصادی باشد یعنی مثلا حل تورم، کاهش فقر و… یا باید در درجه اول توسعه سیاسی مقدم باشد (مثلاً احزاب در ایران شکل بگیرند، مشارکت سیاسی به وجود آید و …) یا اینکه باید سرمایهگذاری خارجی جذب شود و … اینجانب تمام این مسائل را قبول دارم ولی معتقدم زمانی میتواند فقر را ریشه کن ساخت،زمانی میتوان تورم را مهار کرد که مثلاً فلان برنامهریز اقتصادی و یا مسئول اجرایی واقعا خودش در صد حل این مسائل باشد نه اینکه در حوزه اقتصادی مسئولین مملکت، مرکب از مشتی افراد دزد و یا فاسد یا خائن و یا بیسواد و … باشند. که فقط منافع فردی و جناحیشان مطرح است و نه مردم. فقط به فکر سود خود و اطرافیانشان هستند ونه مردم ومملکت پس مشکل در نخبگان است و این نخبگان هم که از کره مریخ و ماه نیامدهاند. آنان در همین مملکت و در همین جامعه که همه مردم آن به فکر خود میباشند به دنیا آمده و بزرگ شدهاند. پس این مسئله بر میگردد به فرهنگ و فرهنگ سازی یعنی تا زمانیکه حس وطن پرستی نوع دوستی و مردم خواهی درمیان اکثریت ایرانیان نباشد توسعه سیاسی و اقتصادی رخ نمیدهد. اگر سرمایه گذاری خارجی جذب شود فواید آن ابتدا به جیب یک سری افراد خاص واردی شود. اگر بدون توسعه فرهنگی بخواهند مشارکت سیاسی به وجود بیاورند، مشارکت سیاسی تبدیل به جناح پرستی و دیکتاتوری واستبداد میشود چون ما ایرانیها هنوز کار با یکدیگر را نیاموختهایم. زیرا فرهنگ ایرانی استبداد پرور است. و هیچ وقت توسعه سیاسی بدون توسعه فرهنگی و توسعه اقتصادی بدون توسعه فرهنگی امکان پذیر نمیباشد. در مجموع ریشههای عقب ماندگی ایران را بایستی در ضعف نهادها و بنیانهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی جستجو کنیم که به نوعی به عامل فرهنگی مرتبط میشوند. تاریخ به ما نشان داده که هیچ نیرویی قویتر از وطن دوستی برای تحول ملی وجود ندارد به همین دلیل پیشنهادی میشود که دولتمردان ما قبل از اینکه سمت اجرایی قبول کنند، یک دوره کار گاه فشرده وطن دوستی ببینند تا بدانند که برای چه سرزمین کار میکنند.
و اما پرسشی که مطرح میباشد این است که:
ایدئولوژی، هیات حاکمه و ساختارهای شخصیتی ایرانیان چه تاثیری در توسعه فرهنگی ج.ا.ا دارد؟
اهداف تحقیق:
در این تحقیق سعی کردهایم ضمن ارائه تصویری از توسعه فرهنگی و ویژگیهای آن، به موانع موجود در دستیابی جامعه ایران به توسعه فرهنگی نیز خواهیم پرداخت و مهمترین آفات موجود در بطن فرهنگ ایرانی و مشکلات ساختار سیاسی- اجتماعی جامعه در رسیدن به این امر مهم را مورد شناسایی قرار داده تا تجربه ای درجهت راهبرد مسیر توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی در ایران را بدست آوردیم.
اهمیت تحقیق:
اساسا فرهنگ به عنوان یک عامل اصلی در سرنوشت ملتها در روند توسعه سیاسی و اقتصادی نیز دارای جایگاه و نقشی مهمی می باشد که عدم توجه به آن در طراحی الگوی توسعه یک کشور اثرات منفی زیادی به جای خواهد گذاشت. به همین دلیل سعی کردهایم ضمن بررسی توسعه فرهنگی و موانع آن، علل توسعه نیافتگی ایران را در ابعاد اقتصادی و سیاسی به ساختارهای اجتماعی که در بطن فرهنگ ایرانی وجود دارد مرتبط سازیم.
سوال اصلی:
موانع توسعه فرهنگی در ج.1. 1. کدامند؟
سوالات فرعی:
آیا ساختارهای شخصیتی ایرانیان مهمترین مانع توسعه فرهنگی در ج.1. 1. میباشد؟
آیات هیات حاکمه در ایران از موانع توسعه فرهنگی در ج. 1. 1. میباشد؟
آیا ایدئولوژی یکی از موانع توسعه فرهنگی در ج.1. 1. می باشد؟
فرضیات تحقیق:
فرضیاتی که برای این پژوهش در نظر گرفتهام عبارتند از:
ساختارهای شخصیتی ایرانیان مهمترین مانع توسعه فرهنگی در ج.1. 1. میباشد.
هیات حاکمه از موانع توسعه فرهنگی در ج.1. 1. میباشد.
ایدئولوژی یکی از موانع توسعه فرهنگی در ج.1. 1. میباشد.
متغیرها و مفاهیم عملیاتی
1-ساختارهای شخصیتی ایرانیان کدامند؟ چه تاثیری بر عدم توسعه فرهنگی دارد؟
2-توسعه فرهنگی چیست؟
3-ایدئولوژی چیست؟ چه تاثیری بر عدم توسعه فرهنگی دارد؟
تأثیر هیات حاکمه در ایران بر توسعه فرهنگی چه میباشد؟
روش تحقیق:
روش تحقیق مبتنی بر منابع کتابخانهای بوده است.
مشکلات و موانع تحقیق:
در راستای بررسی توسعه فرهنگی و موانع آن اثر جامع و کاملی وجود ندارد.
سازماندهی تحقیق:
تحقیق حاضر شامل یک مقدمه و سه فصل میباشد. در مقدمه (طرح مسئله) ضمن ارائه تصویری از آنچه در این پژوهش ارائه خواهد شد، به سوالات اصلی و فرعی و فرضیات نیز اشاره شده است. اهداف تحقیق، اهمیت تحقیق، متغیرها و مفاهیم عملیاتی، روش تحقیق، مشکلات و موانع تحقیق و در انتها سازماندهی تحقیق نیز از اجرای دیگر آن است و مجموعا فصل اول پژوهش را تشکیل میدهد. در فصل دوم ضمن تعریف توسعه و اجرای آن به نقش فرهنگ در چگونگی دستیابی به توسعه سیاسی و اقتصادی و تاثیر آن بر توسعه فرهنگی پرداخته شده و اهمیت آن در طراحی الگوی فرهنگی مورد تاکید قرار گرفته است. ضمن اینکه در مقوله استراتژی فرهنگی راه حل جهت نیل به توسعه فرهنگی پیشنهاد شده است. و نهایتا در فصل آخر به بررسی موانع موجود در راه توسعه فرهنگی ایران که مربوط به ساختارهای شخصیتی ایرانیان میشود، میپردازد. در این فصل ابتدا موانع اجتماعی نظیر موانع موجود در فرهنگ عمومی ایران و مشکلات ساختار سیاسی- اجتماعی که باعث عدم دستیابی به توسعه فرهنگی در ایران می شود،مورد برسی قرار گرفته است و در بخشی پایانی به ارائه نتیجه نهایی از بحث پرداختیم و ضمناً به اهمیت مقوله فرهنگ سازی و حفظ هویت فرهنگی در جامعه ایران نیز اشاره کردهایم.
فصل دوم
مفهوم توسعه و توسعه یافتگی
فصل دوم
مفهوم توسعه و توسعه یافتگی
به طور کلی توسعه فراگردی است که توانائیهای بلقوه جامعه چه از جهت نیروی انسانی، به منابع و سرمایه و دانش و فن و مهارتها و … به صورت بلفعل درمیآورد در نتیجه شرایط زندگی انسانها بهبود یافته و سطح زندگی آنان ارتقاء پیدا میکند.
از آنجا که نیازهای انسان، محدود بر نیازهای اولیه ومادی نیست، توسعه هم نمیتواند محدود به مسائل اقتصادی و معشیتی باشد. بلکه تمام نیازهای انسان را فرامیگیرد. و از این جهت تمام حوزههای زندگی انسان را هدف قرار داده و آزاد دستخوش دگرگونی میسازد. با توجه به ویژگی های فوق توسعه فرایندی است فراگیر و پویا که در بستر زمان در سوی گیریها و استراتژیهای خود دائما تجدید نظر میکند وآن را با تغییرات و تحولات جامعه و نیازهای آن هماهنگ میکند. ([3])
در حقیقت توسعه را میتوان مجموعه فعالیتها برای هدایت جامعه در جهت ایجاد شرایط مطلوب زندگی بر اساس نظام ارزشی مورد پذیرش جامعه تعریف کرد.([4])
هر نوع توسعهای حامل تغییر در شیوه زیستن، تولید کردن و مصرف کردن و اندیشیدن است.
انسان به مدد تکنولوژی به عنوان داشتن دانش کاربردی آن توانست جهان را دگرگون کند و با دگرگون کردن جهان خود و جامعه و شیوه زندگی خود را نیز تغییر دهد.([5])
بنابراین توسعه را میتوان به فعلیت رساندن امکانات بلقوه مادی و معنوی یک جامعه معنا کرد که باعث پیشرفت و تکامل آن خواهد شد و ابعاد مختلفی از جمله توسعه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را در برخواهد گرفت. در کشورهای غربی توسعه به صورت تکاملی بوده و روند طبیعی خود را طی کرده است ولی در شرایط فعلی درجهان سوم و به خصوص ایران فقط از طریق برنامهریزی قابل حصول است. یکی از مشکلات جامعه کنونی ما، روشن نبودن تعریف مفاهیم مختلف است. چه در میدان سیاست، چه در میدان اقتصاد و چه در میدان فرهنگ و مملکت داری بسیاری از الفاظ و مفاهیم به صورت شناور و با انعطاف پذیری بسیار مورد استفاده خاص و عام قرار میگیرد، بدون آنکه حدود و ثغور مفهومی، لغوی و عینی آنها روشن باشد. ([6])
واژه توسعه نیز از جمله همین مفاهیم است. اگر پرسیده شود که چه مترادفی برای مفهوم جدید توسعه یافتگی میتوان قرار داد، من لغت و مفهوم علم را پیشنهاد خواهم کرد. گردونهای را که غرب و تمدن مادی غرب در چند قرن اخیر به وجود آورده، این بوده که برای همان اصلاح تکامل بشری که از قبل وجود داشته و بشر به آن علاقمند بوده یک قالب علمی و کاربردی و روشی ایجاد کرده است.