تعریف و تبیین موضوع:
زبان عضوی است ماهیچه ای و بیضی شکل که از ته به انتهای کف دهان و به استخوان لامی چسبیده و دارای یک سطح فوقانی و یک سطح تحتانی و دو لبه جانبی و یک نوک می باشد . و در بین اعضای انسان از اهمیتی خاص برخوردار است و وظایفی را عهده دارد که به نحو احسن انجام می دهد .
و زبان سه کار عمده دارد :
1- جویدن و بلعیدن غذا به کمک زبان انجام می گیرد بطوری که اگر زبان به حرکت در نیاید ، خوردن غذا مشکل و گاهی غیر ممکن می باشد.
2- طعم و مزه های مختلف و گوناگون ( شیرینی ، تلخی ، شوری ، ترشی و .... به وسیله زبان تشخیص داده می شود .
3- افکار و اندیشه های انسان و مقصود و سخنان او ، با زبان ظاهر و ارائه می شود و به سخن دیگر ؛ سازنده و خلاق اصلی سخن و کلام زبان است .
و بدین جهت است که ما با توجه به قرآن و روایات و احادیث و .....هم روی کار سوم زبان که همان نقش بیانگری آن است ، تکیه می کنیم و از این زاویه مورد توجه قرار می دهیم .
و در قرآن مجید می خوانیم: الرََّّحمنٍ ، علَّم القرآن ، خلق الانسان ، علَّمه البیان.
« خداوند مهربان به رسولش قرآن را آموخت و انسان را خلق نمود و به او بیان «سخن گفتن» را یاد داد.[1]
بعد از اینکه با زبان این عضو ماهیجه ای آشنا شدیم حقوق زبان از دیدگاه امام سجاد(ع) را بیان می کنیم .
امام برای زبان چندین حق بیان کرده اند که به ترتیب ذکر می کنیم:
1- پاکسازی زبان:
امام سجاد (ع) فرمود: « و اما حق اللسان فاکرامه عن الخنی»[2]
« حق زبان بازداشتن و پاک کردن نمودن آن از فحش و زشت گویی است.
تفسیر: در کلام امام (ع) اولین حق زبان پاکسازی آن از گفتار زشت و ناپسند است و دومین حق بهسازی آن می باشد که در واقع امام « پاکسازی » را مقدم بر «بهسازی » گرفته است.
2-بهسازی زبان:
« و تَعوِیدُهُ عَلَی الخَیرِ وَحَملُهُ عَلَی الادَبِ»
« حق زبان عادت دادن آن بر نیک گویی و وادار کردنش بر مودبانه سخن گفتن است »
تفسیر: در اینجا هم باید بعد از پاکسازی زبان از زشتیها ، آن را با زیباییها آراسته کنیم و بر سخنان خوب و زیبا و حق و منطقی عادت دهیم و بر این وادار کنیم.
« و قولوا للناس حسناً» [3] « بر مردم سخن خوب و زیبا بگویید»
3- خود داری از سخنان بی مورد و بی فایده:
و اِجمامُهُ اِلا لِمَوضِع الحاجَه ِ و المَقعَه ِ و الدُّنیا و اِعظائُهُ عَنِ الفُضُولِ الشُّنعَه ِ القَلِیلَه ِ الفائدَه ِ لا یُومَنُ ضَرُرها مَعَ قِلَّه ِ عائُدَنها.
سومین حق زبان « ساکت نمودن آن مگر به مقدار نیاز و لزوم و منفعت دین ودنیا ، و بازداشتن آن از حرفهای زاید که سودش کم و ضررش محتمل است»
بنای شریعت اسلام بر اعتدال و میانه روی است .
« جَعَلناکُم اُمَّه ً وَسَطاً» « شما را امت میانه رو و معذول قرار دادیم»
2- ضرورت و اهداف تحقیق
انسان بعد از خداوند متعال ، قبل از هر چیز و هر کس با جوارح و اعضای خود در ارتباط است ، چرا که ارتباط با اشیاء و افراد دیگر نیز به وسیله اعضا و جوارح است . پس لازم است که حقوق آنها هم قبل از حقوق سایر چیزها مطرح شود.
امام سجاد (ع) نیز وقتی که حقوق را بیان می کند ، بعد از بیان بزرگترین حق خداوند (عبادت و عدم شرک) که نزدیکترین صاحب حق انسان از طرف بالا است .حقوق اعضا و جوارح را بیان می کند که نزدیکترین صاحب حق او از طرف پایین است .و مهمترین حقوق اعضا و جوارح ، حقوق زبان و حق اللسان است . تا جایی که امام علی (ع) می فرماید:
المرءُ مخبوءٌ تحت لسانِهِ شخصیت هر انسان زیر زبانش نهفته است »[4]
با توجه به آیه بالا زبان نمودار شخصیت است تاکسی به سخن نیامده است ، شخصیت و کاربرد آن پیدا نیست اما بعد از سخن ، ماهیتش آشکار می گردد.
حضرت علی (ع) فرمود :« تکلموا تعرفوا» در سخن بگویید تا شناخته شوید» و همچنین انسان می تواند با رعایت حقوق زبان از خدمات زبان بهره مند و از خطراتش در امان بماند . و می تواند انسان را به«اعلی علیین» و یا « اسفل السافلین» برساند ؛ چرا که ایمان و کفرکه از اعمال باطنی است . بوسیله زبان ظاهر می شود . وهدف از این تحقیق نشان دادن حقوق زبان و خدمات و خطرات زبان می باشد.
3- پیشینه موضوع:
شاید برای بعضی ها این سوال مطرح شود که اعضای یک فرد چگونه بر او حق پیدا می کنند و از او طلبکار می شوند ، در حالی که اعضای او نه از خود شعوری دارند و نه استقلالی !
همه می دانیم که اعضا و جوارح انسان ، اسباب کار و وسیله زندگی و ارتباطات او است و انسان با توجه به این که می تواند این اعضا را در موارد مختلف به کار گیرد . مالک حقیقی این اعضا، با توجه به مصالح فردی و اجتماعی نوع بشر شرایطی را در کاربرد آنها ، بر انسان قرار داده است و او را موظف کرده است که با این شرایط بکار برد .
4- روش تحقیق
روش تحقیق جهت مطالعه علمی موضوع تحقیق حاضر ، عبارت است از روش کتابخانه ای .
در این روش مهمترین بخش ، جمع آوری منابع و کتب قابل استفاده در تحقیق مورد نظر و مربوط به مراکز مختلف از جمله سایتهای مختلف حوزه و دانشگاه و کتابخانه شخصی و استفاده از نوار معتبر و بررسی کتب مربوط به رساله حقوق امام سجاد ( علیه السلام ) می باشد.
پس از جمع آوری مطالب و فیش برداری از آنها ، موضوعات مربوطه مشخص و مطالب بر طبق آنها دسته بندی شده و در مرحله بعد ، چنین و این مطالب و سرانجام شکل دادن و مرتبط ساختن کل مطالب جهت تبیین موضوع اصلی در پژوهش است .
امام زین العابدین( علیه السلام) شهربانو دختر یزدگرد آخرین پادشاه فارس بود. نام اول این بانو جهانشاه و بقولی شاه زنان بوده است و شرافت این زن آن است که مادر نه نفر از ائمه طاهرین می شود و چنانچه حسین (علیه السلام) اب الائمه است این زن نیز ام الائمه است. [5]
و اما امام سجاد ( ع)دوران کودکی خود را در شهر مدینه سپری کرد. حدود دو سال از خلافت جدش امیرالمومنین(علیه السلام ) را درک نمود و پس از آن مدت ده سال شاهد حوادث دوران امامت عموی خویش امام مجتبی (علیه السلام ) بود که تنها در شش ماه آن عهده دار خلافت اسلامی بود .پس از شهادت امام مجتبی (علیه السلام ) در سال 50 هجری ، به مدت ده سال در دوران امامت پدرش حسین بن علی (علیه السلام ) که در اوج قدرت معاویه با او در ستیز و مبارزه بود ، در کنار او قرار داشت.
مدت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش 57 سال است زیرا 15جمادی الاول سال 38 از هجرت به دنیا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت امیرالمومنین است و تقریباً 23 سال با پدر بزرگوارش زندگی کرد پس مدت امامت آن بزرگوار 34 سال است . [6]
در محرم سال 61 هجری در جریان قیام و شهادت پدرش حسین (علیه السلام )در سرزمین کربلا حضور داشت . پس از فاجعه کربلا که امامت به او رسید ، همراه دیگر اسیران اردوگاه حسین به اسیری به کوفه و شام برده شد ، و در این سفر سرپرست و تکیه گاه اسیران در کوران مصائب و گرفتاریها بود . او در این سفر با سخنرانیهای آتشین خود حکومت یزید را رسوا ساخت و پس از بازگشت از شام ، در شهر مدینه اقامت گزید تا آنکه در سال 94یا 95 هجری به شهادت رسید و در قبرستان معروف « بقیع» در کنار قبر عمویش امام حسن (علیه السلام) به خاک سپرده شد .[7]
و اما از نظر فضایل انسانی : امام سجاد گرچه با اهل بیت ( علیه السلام ) وجه اشتراک در همه فضایل دارند و هیچ فرقی میان آنان از نظر صفات و فضایل انسانی نیست اما از نظر گفتار و کردار شباهتی تام به جدشان امیرالمومنین (علیه السلام ) دارد.
بخش دوم: ویژگیهای اخلاقی امام سجاد (علیه السلام )
ایمان امام سجاد(علیه السلام ):
امیرالمومنین (علیه السلام ) در دعای صباح می گوید: یَا مَنْ دَلَّ عَلیَ ذاتِهِ بِذاتِهِ (ای کسی که برهان وجود خود هستی )
حضرت سجاد نیز در دعای ابو حمزه ثمالی می گوید: بِکَ عَرْفتُکَ وَ اَنْتَ دَلَلْتَنَی عَلَیْکَ وَ دَعَوینی اِلَیْکَ وَ لَوْ لا اَنْتَ لَمْ اَدْرِ مَا اَنْتَ .« تو را به خودت شناختم و تو دلالت نمودی مرا بر خودت و دعوت نمودی به خودت و اگر نبودی . ترا نمی شناختم»
این گونه کلمات منتهای ایمان را می رساند و این همان ایمان شهودی است که امیرالمومنین می فرماید:
« لَوْ کَشفَتْ لِی الغِطاءُ ما أزدَدْتُ یَقینَا»
« اگر بر فرض محال ممکن بود خدا را به این چشم ظاهری دید و می دیدم بر یقین من که الان به ذات مقدس حق دارم افزوده نمی شد»
علم امام سجاد (علیه السلام )
اگر امیرالمومنین (علیه السلام ) می گوید:« از من بپرسید هر چه می خواهید که به خدا قسم تمام وقایع را تا روز قیامت می دانم »، حضرت سجاد نیز می گوید : « اگر نمی ترسیدم که مردم در حق ما غلو کنند ، وقایع را تا روز قیامت می گفتم».
تقوای امام سجاد (علیه السلام )
امیرالمومنین (علیه السلام ) می فرماید « وَ الله لُوْ اُعْطُیت الا قالیمَ السَّبْعَه َ وَ مَا تَحْتَ اَفْلاکِها عَلَی اَن اَعْصی فِی نَعْلَه ِ اَسْلُبُهَا جَلْبَ شِعْیره ٍ ما فَعَلْتُ».
« به خدا قسم اگر تمام عالم هستی را به من دهند که به مورچه ای ظلم کنم و بی جهت پوست جوی را از دهان آن بگیرم ، نمی کنم»
حضرت سجاد نیز می فرمود:
« تَعْصِیْ الا له وَ اَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هَذَا اَلَعْمِری فِی الفِعَالَ بَدیعُ
لَوْ کُنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ لا طَعْتَه ُ اِنْ المُحِبُّ لِعَنْ یُحْبُّ مطیعُ»
« خداوند را معصیت می کنی و ادعا می کنی که او را دوست داری»
« به جان من این ادعا از عجایب امور است . اگر راست خدا را دوست داشتی او را اطاعت می کردی ، زیرا محب همیشه مطیع محبوب است ، در این اشعار نیز امام سجاد (علیه السلام ) می گوید محال است که خداوند را معصیت کنم زیرا او را دوست دارم .
عبادت امام سجاد (علیه السلام )
درباره امیرالمومنین گفته شده است که روزها به ایجاد باغ و قنات برای فقرا و محتاجین مشغول بود و تا به صبح عبادت می کرد. حضرت سجاد نیز چنین بود چه بسیار باغها و قنوات که به دست ایشان برای دیگران آباد یا ایجاد شد، عبادت و سجده او به حدی بود که به زین العابدین و سجاد ملقب شد .
از رسول اکرم روایت شده که روز قیامت خطاب می شود : کجا است زین العابدین ؟ و می بینم که فرزندم علی بن الحسین جواب می دهد و می آید.
از امام باقر روایت شده که : « پدرم را می بینم که از کثرت عبادت پاهای او ورم کرده ، و صورت او زرد ، و گونه های او مجروح ، و محل سجده او پینه بسته بود »
سخاوت ، فتوت و رأفت امام سجاد (علیه السلام ):
در تاریخ است یکی از کارهای امیرالمومنین (علیه السلام ) اداره کردن فقرا بطور مخفیانه بوده است . امیرالمومنین شبها خوراک ، پوشاک و هیزم به خانه بینوایان می برد . و آن بینوایان حتی نمی دانستند که چه کسی آنها را اداره می کند . همچنین میان مورخین مشهور است که امام سجاد (علیه السلام ) چنین بوده است »
روای می گوید: در محضر امام صادق (علیه السلام ) بودم که از امیر المومنین (علیه السلام ) صحبت شد و گفته شد هیچ کس قدرت عمل امیرالمومنین را ندارد و شباهت هیچ کس به امیرالمومنین بیشتر از علی بن الحسین نبوده است که صد خانواده را اداره میکرد . شبها گاهی هزار رکعت نماز می خواند . از طریق اهل سنت روایت شده است که چون حضرت سجاد شهید گشت روشن شد که آن حضرت صد خانواده را به طور مخفی اداره می کرده است.
زهد امام سجاد (علیه السلام )
چنانچه امیرالمومنین (علیه السلام ) زاهد به تمام معنی بوده است و دلبستگی به مالی و به کسی جز به خدای متعال نداشته است . همچنین بوده است امام سجاد(علیه السلام ).
لذا به اصحاب خود سفارش می فرمود : اَصْحابی اِخْوانِی ، عَلَیْکُم بَدارالْاخِرَه و لا اُوصِیْکُمْ بِدَارالدُّنْیا فَاِنَّکُم عَلَیها وَ بِهَا مُتَمَسِّکُونَ اَمَا بَلَغَکُمْ اَنَّ عیسیَ (علیه السلام ) قَالَ للحواریینَ : الدُّنیا قَنْطَره ُ فَاعُبُروها و لا تَعمُرُوها وَ قالَ : مَنْ یَبْنیِ عَلَی مَوْجِ الْبَحْرِ دَاراً ؟ تِلْکُم الدَّارُ الدُّنْیا وَ لا تَتَّخِذُوها قراراً.
« ای یاران من ، برادران من ، مواظب خانه آخرت باشید من سفارش دنیا را به شما نمی کنم زیرا شما بر آن حریص هستید و به آن چنگ زده اید . آیا نشنیده اید که حضرت عیسی به حواریین می گفت ک دنیا پل است ، از روی آن بگذرید و به تعمیرش نپردازید ! چه کسی روی موج آب خانه می سازد؟ موج دریا این دنیا است به آن دلبستگی نداشته باشید»
شجاعت امام سجاد (علیه السلام )
شجاعت امام علی (علیه السلام ) زبانزد خاص و عام است و اگر گفتار امام سجاد (علیه السلام ) را در مجلس ابن زیاد و در مجلس یزید و مخصوصاً خطبه آن بزرگوار را در مسجد شام در نظر بگیریم شجاعت این بزرگوار نیز بر ما روشن می شود .
امیرالمومنین شجاعت خود را در میدان برای افرادی مثل عمربن عبدود و مرحب خیبری بکار می برد و فرزند گرامی او امام سجاد شجاعت را در مجلس ابن زیاد و مجلس یزید و روی خبر در مسجد شام بکار برده است .
سیاست امام سجاد(علیه السلام )
امیرالمومنین به اقرار همه مورخین از سنی و شیعه پاسدار اسلام بود و رای و تدبیر او فوق العاده مفید بود ،چنانکه عمر بیشتر از هفتاد مورد گفته است :
لَوْ لا عَلِیَّ لَهَکَ عُمَرْ یعنی « اگر علی نبود عمر هلاک شده بود »
امام سجاد (علیه السلام ) در مدت 35 سال پاسدار شیعه بود مورخین معتقدند که تدبیر امام سجاد مدینه را و بسیاری از شیعیان را از دست کسانی چون یزید و عبدالملک مروان نجات داد.
حلم امام سجاد (علیه السلام )
درباره امیرالمومنین گفتاری نقل شده و ایشان فرمودند : « بر آدم بیخردی گذشتم که به من بد گفت از او صرف نظر کردم گویی که او حرفی نزده است .
درباره امام سجاد نیز گفتاری نقل شده است و ایشان فرموده اند : « بر کسی گذشتم که به من بد می گفت .بدو گفتم که اگر راست می گویی خداوند متعال مرا رحمت کند ، و اگر دروغ می گویی خدا تو را بیامرزد»
تواضع امام سجاد (علیه السلام )
آن حضرت با فقرا می نشست ، با آنان غذا می خورد ، از آنان دلجویی می کرد، به آنان لطف داشت و پناه آنان بود برای آنان کار می کرد و از آنان پذیرایی می نمود ، و در باره آنان به دیگران سفارش می کرد ، تاریخ نویسان اقرار دارند که امام سجاد (علیه السلام ) دوست فقیران ، یتیمان و بینوایان سر سفره اش باشند و با آنها بنشیند ، غذا برای آنها آماده کند و حتی غذا در دهان آنان بگذارد.
فصاحت و بلاغت امام سجاد(علیه السلام )
فصاحت به معنای خوب سخن گفتن ، مجاز ، کنایه ، لطایف و مثالها را بکار بردن است. و بلاغت سخن خوب گفتن ، بجا سخن گفتن ، از طول کلام بی فایده پرهیز داشتن است . فصاحت و بلاغت امیرالمومنین مورد اقرار همه است آنچنانکه درباره نهج البلاغه گفته شده :
دُونَ کَلامِ الْخالِقِ وَ فَوْقَ کَلامِ الْمَخْلُوق.
« پایین تر از کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوق است .
امام سجاد صحیفه کامله سجادیه را به جهان عرضه داشت ، صحیفه ای که چون آن نیامده و نخواهد آمد . صحیفه ای که در ضمن دعا ، معارف اسلام ، سیاست السلام ،اخلاق السلام ، اجتماعات السلام ، حقانیت شیعه ، حقانیت اهل بیت ، انتقاد از ظلم و ظالم ، سفارش به حق و حقیقت و بالاخره یک دوره معارف اسلامی را آموزش می دهد .
صحیفه ای که محققین اسم آن را اُختُ القرآن ، انجیل اهل بیت ، زبور آل محمد نامیدند. صحیفه ای که ابلحی با فصاحت ادعا می کرد که می تواند چون آن بیاورد چون قلم بدست گرفت و نتوانست . دق کرد و مرد.
و دیگر از آثار پر ارزش امام سجاد (علیه السلام ) و مساله حقوقی ایشان است که یکی از کتابهای فصیح و بلیغ است .
جهاد امام سجاد (علیه السلام )
امیرالمومنین (علیه السلام ) بزرگترین مجاهد اسلام است که توانست اسلام را از دست کفار و مشرکین نجات دهد . ولی فرزندش امام سجاد (علیه السلام ) گرچه در کربلا کشته نشد اما وجودش ، بقایش و اسارتش عامل بقای اسلام بوده است . قیام ابی عبدالله الحسین(علیه السلام ) درختی بود که در کربلا کاشته شد و آبیاری و به ثمر رساندن و نگاهداری از آن بدست امام سجاد (علیه السلام ) ، به دست زینب کبری انجام گرفت ، تدبیر امام سجاد در اسارت ، گریه های امام سجاد در مدینه ، نوحه خوانی و روضه خوانیهای آن حضرت در مدت 35 سال سخنرانیش به موقع جهادی بود فوق العاده مفید و ثمر بخش که تحلیل سیاسی تاریخ ، این مطالب را نشان می دهد.
عفو و جوانمردی امام سجاد (علیه السلام )
اگر تاریخ درباره امیرالمومنین (علیه السلام ) می گوید که چگونه از ابن ملجم مواظبت کرد و هنگامی که ظرف شیری را برای حضرت می آورند نیمی را می خورد و نیم دیگر را برای او می فرستاد ، و درباره او وصیت و سفارش نمود ، درباره امام سجاد نیز منقول است که:
فرماندار مدینه که دل امام سجاد را خون کرده بود ، از طرف عبدالملک مروان معزول شد و امر شد که او را به درختی بندند و مردم بیایند و به او توهین کنند . امام سجاد (علیه السلام ) اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود که مبادا به او توهین شود ، امام سجاد نزد او رفت و او را دلداری داد و نزد عبدالملک مروان وساطت او را کرد که از این خوری نجات یابد.
آن فرماندار معزول می گفت از علی بن الحسین و یارانش ترس دارم زیرا به آنها ظلم بسیار کردم.
ابهت و شخصیت امام سجاد (علیه السلام )
درباره امیر المومنین (علیه السلام ) گفته شده است که بسیار متواضع بود ، ولی بزرگی شخصیت آن بزرگوار میان همه محفوظ بود . همچنین است فرزند عزیزش امام سجاد (علیه السلام ) . در تاریخ ضبط است که هشام بن عبدالملک به حج آمده بود و کثرت جمعیت مانع شد که حجرالاسود را استلام کند . پس در گوشه ای برای خود فرشی انداخته بو نشسته بود که امام سجاد وارد طواف شد و وقتی به حجر الاسود رسید ، مردم کنار رفتند و حضرت مکرر استلام نمود ، هشام فوق العاده ناراحت شد . یکی از اطرافیان پرسید : این مرد کیست که مردم چنین باو احترام دارند؟ هشام تجاهل کرد و گفت نمی دانم . فرزدق آنجا بود ، فی البداهه قصیده مفصلی درباره امام سجاد سرود .
هَذَا الَّذی تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَ طْاتَهُ
ما قَالَ لا قَطُّ اِلا فیِ تَشَهِّدِهِ
یَغْضِیَ حَیَاًء وَ یُغْضَی مِنْ مَهَا بَتِهِ
مِنْ مَعْشَرِ حُبُّهُمْ دینُ وَ بُغْضُهُمْ
مُقَدَّمُ بَعْدَ ذِکِرِ اللهِ ذِکرهُمُ
وَ الْبَیْتَ یَعْرفُهُ وَ الحِلُّ و الحَرَمُ
لَو لَا التشَهُّدُ کانتْ لاَئُهُ نَعَمَ
فَمَا یُکَلَّمُ اِلّا حیْنَ یَتْبَسِمُ
کُفَرٌ وَ قُرْبُهُمْ مَبْضَی و مُقْتَصَمُ
فی کُلِّ فَرْضِ و محْتُومٍ بِهِ الکَلِمُ[8]
« این مردی است که حجاز خانه خدا ، حل ، حرام او را می شناسند ، نه ، در کلامش نیست ، حاجت سائل را همیشه برآورده می کند جز در تشهد – که لااله اله الله – می گوید . و اگر تشهد در نماز نبود ، نه او ، همیشه آری بود :هنگام برخورد با مردمان چشمها فرو می بندد برای آنکه حیا دارد ، و دیگران مگر که آن بزرگوار تبسم کند ، روز قیامت حب آنها دین است و بغض آنها کفر است .و قرب و نزدیکی به آنان پناه و نجات انسانها است . در نمازها یاد آنها و اسم آنها مقدم بر هر چیزی است بعد از اسم خدای متعال و نمازها به اسم آنان تمام می شود . یعنی در نماز بعد از اسم خدا در اقامه ، اسم اهل بیت است و آخر مطلب که در تشهد آخر گفته می شود باز اسم اهل بیت است .
گفته شده که فرزدق به این اشعار آمرزیده شده است و به گفته جامی اگر اهل عالم به این اشعار آمرزیده شوند جا دارد .
زندگی امام سجاد (علیه السلام )
می دانیم زندگی امیرالمومنین (علیه السلام ) پر تلاطم بود در نهج البلاغه می فرماید : صَبَرتُ و فِی الْعَیْنِ قَذی وَ فِی الحَلَقِ شَجَی ، « صبر نمودم در مصایب نظیر کسی که خاری در چشم و استخوانی در گلو داشته باشد »
ولی زندگی امام سجاد از زندگی امیرالمومنین (علیه السلام ) پر تلاطم تر بود ، آن حضرت در بحبوبه جنگ صفین بدنیا آمد . در زمان معاویه و آن جنایاتش پرورش پیدا کرده . معاویه را با کشتارهای دسته جمعی شیعیان ، با اشاعه سب امیرالمومنین در خطبه ها و بعد از نمازها دیده است . بعد حماسه کربلا و اسارت ، که هر روزی از آن چند بار مرگ است ، مجلس ابن زیاد و مجلس یزید را با اهل بیت پدرش پشت سر نهاد . قضیه حره که ننگی است بر داخل مسلمانان را مشاهده کرد.
یزید سال دوم سلطنت ، شخصی را با پنج هزار لشگر به مدینه فرستاد و دستور قتل عام داد و سه روز مدینه را برای لشگریان خود مباح اعلام کرد .
او مشاهد قضیه عبدالله بن زبیر است ، که همه بنی هاشم و من جمله محمد بن حنیفه را در شعب ابی طالب جمع نمود که بسوزاند و چون دشمن رسید موفق نشد –شاهد مروان بن حکم بود که دشمن سر سخت اهل بیت بود . شاهد حکومت عبدالملک مروان با فرماندارش حجاج بن یوسف ثقفی است . زندانی حجاج بن یوسف است که در میان بیابانی پنجاه هزار زندانی در آن زندان بود و دمیری در حیاه الحیوان می گوید خوراک آنها دو قرص نان بود که بیشتر آن خاکستر بود .
شاهد کشتار بیشتر از صد هزار نفر بود به جرم دوستی با اهل بیت ، 57 سال در این دنیا زندگی کرد ولی هر روز از آن برای آن بزرگوار قتلگاهی بود . وَالسَّلامُ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ اتْشُهْدِ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً.[9]
عفو و بخشش امام سجاد (علیه السلام )
یکی از بستگان امام سجاد (علیه السلام ) در حضور جمعی به آن گرامی ناسزا گفت و رفت ، امام به حاضران فرمود : «گفتار او را شنیدید ، اکنون دوست دارم همراه من بیایید تا پاسخ مرا نیز بشنوید » گفتند : همراه شما می آییم و چه خوب بود همان وقت که بدگویی می کرد شما و ما پاسخش را می دادیم » . امام با آنان به سوی خانه ای آن ناسزا گو رفت و در راه این آیه را که اوصاف عالی برخی از مومنان را شرح می دهد قرائت می فرمود : ....و الکاظمین الغیظ و العافینَ عنِ الناسِ و اللهُ یُحِبُّ الْمحسنین [10]
« و فرو خورندگان خشم و درگذرندگان از مردم و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.»
همراهان که نخست گمان دیگری داشتند دریافتند امام برای تلافی نمی رود. به خانه ای آن مرد رسیدند و امام او را صدا زد و فرمود به او بگویید « علی بن الحسین » آمده است . او به گمان آنکه امام برای تلافی آمده خود را آماده ی ستیز ساخت و بیرون آمد . امام فرمود : «برادرم تو چند دقیقه پیش نزد من آمدی و حرفهایی زدی ، اگر آنچه گفتی در من هست از خدا می خواهم مرا بیامرزد و اگر آنها در من نیست از خدا می خواهم ترا بیامرزد».
نرمش عظیم امام او را شرمنده ساخت ، پیش آمد و پیشانی امام را بوسید و گفت : «آنچه گفتم در شما نبود و اعتراف می کنم که خود به آنچه گفتم سزاوارترم».[11]
صحیفه ی سجادیه
در میان دعاهایی که از پیشوایان گرامی ما به یادگار مانده « صحیفه سجادیه » از چهارمین امام زین العابدین (علیه السلام ) همچون آفتاب می درخشد.
دانشمند بزرگ اهل تسنن و صاحب تفسیر « الجواهر» هنگامی که از حوزه علمیه ی قم یک نسخه از صحیفه ی سجادیه برای او ارسال شد و با این کتاب ارجمند مواجه گردید درباره ی آن نوشت: « کتاب را با دست تکریم گرفتم و آن را کتابی یگانه یافتم که مشتمل بر علوم و معارف و حکمتهای است که در غیر آن یافت نمی شود حقاً از بدبختی است که ما تا کنون اثر گرانبهای جاوید، زیر اثرهای نبوت و اهل بیت دست نیافته ایم من هر چه در آن مطالعه و دقت می کنم می بینم که آن بالاتر از کلام مخلوقی و پایین تر از کلام خالق است ، راستی چه کتاب کریمی است ، خدای شما را در برابر این هدیه بهترین پاداش بخشد و موفق و موید بدارد. [12]
فصل سوم
رساله حقوقی امام سجاد(ع)
1-3 حقوق خداوند
2-3 حقوق اعضاء و جوارح
3-3 حقوق عبادات
4-3 حقوق پیشوایان
5-3 حقوق زیردستان
6-3 حقوق خویشاوندان و ارحام
7-3- حقوق سایر صاحبان حق
« رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام )»
رساله حقوق در آثار شماری از محدثان بزرگ آمده است . اصل این رساله ، همان گونه که ابو حمزه ثمالی ، دیگر روایان بزرگ نقل کرده اند ، در بردارنده فلسفه حقوق و مواد حقوقی است ، یعنی به همان سان که مرحوم شیخ صدوق (رحمه الله) در « خصال»[13] نقل فرموده و در کتاب شریف « تحف العقول»[14] نیز آمده است و نه آنگونه که در « من لا یحضره الفقیه»[15] نقل شده است . متن آورده شده در کتاب اخیر بیان فلسفه حقوق مندرج در این رساله چنین است که امام سجاد (علیه السلام ) نخست در دیباچه رساله از جهان بینی آغاز می کند : در این دیباچه ، حضرت سجاد(علیه السلام ) می فرماید:
إعْلَمْ رَحِمَکَ الله اَنَّ لِلّهِ عَلَیکَ حُقوقاً مُحیطه ً بِکَ فی کُلِّ حَرَکَه ٍ تَحَرَّکْتَها اَوْ سَکَنَه ٍ سَکَنْتَها اَوْ مَنْزَلِه ٍ نَزَلْتَها اَوْ جارِحَه ٍ قَلَّبْتَها اَوْ آله ً تَصَرَّضْتَ بهِا بَعْضُها اَکْبَرُ مِنْ بَعضٍ وَ اکبرُ حُقُوقِ اللهِ عَلیکَ ما اَوْجَبْهُ لِنَفْسِه تَبَارکَ وَ تَعالی مِنْ حَقِّهِ الَّذی هُوَ اَصْلُ الْحُقُوقِ و منهُ تَفَرَّعَ ، ثُمَّ اَوْجَبَهُ عَلَیْکَ لِنَفْسِکَ مِنْ قَرْنِکَ إِلی قَدَمِکَ عَلی اخْتِلافِ جَوارِحِکَ[16].
بدان – خدایت رحمت کند – که همانا خداوند بر تو حقوقی دارد که آن حقوق در هر حرکتی که می کنی یا سکونی که داری یا جایگاه که فرود می آیی یا عضوی که فرو می گذاری یا ابزاری که بکار می بندی ، بر تو احاطه دارند . بعضی از این حقوق از بعضی دیگر بزرگ ترند و بزرگترین آنها همان است که برای نفس خویش بر تو واجب ساخته و ریشه و اصل همه حقوق است . آنگاه نوبت به حقوقی می رسد که برای نفس خودت بر تو واجب ساخته ؛ حقوقی بر همه اعضای بدنت از سر تا قدم . به تفاوت اعضای بدن تو بر خودت واجب کرده است : بعد می فرماید : فَجَعَلَ لِبَصَرِکَ علَیکَ حَقّاً وَ لِسَمْعِکَ عَلَیک حَقًّا و لِلِسانِکَ عَلَیکَ حَقًّا و لِیَدِکَ عَلَیکَ حَقًّا وَ لِرَجُلِکَ عَلیکَ حَقًّا وَ لِبَطْنِکَ عَلَیکَ حَقّاً . وَ لِفَرْجِکَ عَلَیکَ حَقّاً . فَهذِهِ الْجَوارِحُ السَّبْعُ الَّتی بِها تَکُونُ الاَفْعالُ.
برای چشمت بر تو حقی قرار داده ، برای گوشت بر تو حقی قرار داده و برای زبانت حقی ، برای دستت حقی و برای پایت بر تو حقی است و نیز برای شکمت و برای عورتت بر تو حقی معین ساخته این هفت اندام توست که تو با آنها کار می کنی .
ثُمَّ جَعَلَ عَزَّوَجَلَّ لِاَفْعالِکَ عَلَیکَ حُقُوقاً فَجَعَلَ لِصَلاتِکَ عَلَیکَ حَقّاً وَ لِصَومِکَ عَلَیکَ حَقّاً وَ لِصَدَقَتَکَ عَلَیکَ حَقّاً وَ لِهَدْیَکَ عَلَیکَ حَقّاً ثُمَّ تَخْرُجُ الحُقُوقُ مِنْکَ اِلی غَیْرِکَ مِنْ ذَوی الْحُقُوقِ الْواجِبَه ِ علَیکَ و َ أوْجَبُها عَلَیکَ حُقُوقُ ائِمَّتُکَ ، ثُمَّ حُقُوقُ رَعْیتُکَ .ثُمَّ حُقُوقُ رَحِمکَ ، فَهذِهِ حُقُوقُ یَتَشَعَّبُ مِنْها حُقُوقُ :
آن گاه خدای عزیز و جلیل برای کارهایت نیز برگردن تو حقوقی قرار داده است : برای نمازت بر تو حقی مقرر کرده ، برای روزه ات بر تو حقی نهاده ، برای زکاتت بر تو حقی معین ساخته ، برای قربانیت بر تو حقی قرار داده و ( به طور کلی برای همه اعمال و کارهای عبادی) تو برعهده تو حقی معین ساخته است . پس از آن ، حقوقی است که دیگران ، یعنی صاحبان حقوق واجب ، بر تو دارند ، که واجب ترین آنها حقوق پیشوایان توست و پس حقوق رعیت تو و پس از آن حقوق خویشانت هست ، این است حقوقی که دیگر حقوق از آنها سرچشمه می گیرد .
حال هر کدام از حقهای که بر گردن ماست به طور مختصر و اجمال بیان می کنیم.[17]و[18]و[19]
1-2- « حقوق خداوند » :
1- وَ اَکْبَرُ حُقُوقِ الله عَزوجل علیکَ : بزرگترین حقی که خدای متعال برای خویش بر تو واجب کرده حق الله است که اصل و بنیان همه حقوق است حق خدای بزرگ بر تو آنست که او را بپرستی ، و بدو شرک نورزی . و چون به اخلاص چنین کنی خداوند کار دنیا و آخرت را کفایت فرماید .
2-2 « حقوق اعضاء و جوارح »
2- و امَّا حَقُّ نَفْسِکَ عَلَیکَ : حق نفس تو بر آن است که آن را در طاعت خدای بزرگ به کارگیری و حق نفس را بوسیله زبان ، گوش ، چشم و دست و پا ، شکم و فرج ادا نمائی و برای ادای این حق از خدا کمک و استعانت بگیری .
3- فَجَعَل لَبِصْرِکَ عَلَیکَ حَقّاً : برای چشمت بر تو حقی نهاده که عبارتند از : اینک چشم را از دیدن چیزهای حرام بازداریم و عبرت گرفتن با آن و آن را به ابتذال نکشانی مگر برای جایگاهی که تو را عبرت آموزد ، که بر بصیرتت بیفزاید و یا دانش به تو افاده کند.
4- و لِسَمْعِکَ عَلَیکَ حَقّاً : و برای گوشت بر تو حقی نهاده که آنرا از شنیدن غیبت و نیز از شنیدن آنچه حلال نیست بازداشتن ( مانند موسیقی و ...) آنرا دروازه قلب خود قرار ندهی مگر برای یک موضوع خوبی که خیر به قلب تو برسد یا خلق نیکویی کسب کنی .
5- ولِلِسانِکَ عَلَیکَ حَقّاً: و برای زبانت حقی قرار داده و آن این است که آنرا از دشنام گفتن باز داری و آنرا به گفتار نیکو عادت دهی و آنرا از سخنی که در آن سودی نیست خودداری کنی و زبانرا از سخنان بی فایده و زیادی که از ضرر آنان در امان نباشی نگاهدار و نیکی به مردم و گفتن خوبیهای آنان.
6- و لِیَدکَ عَلَیکَ حَقّاً : برای دستت حقی است که آن را در آنچه حلال نیست بکار نبری و اگر این عمل را انجام دهی از طرف خدا بتدریج دچار عقوبت خواهی شد و به تعجیل از طرف مردم گرفتار سرزنش خواهی شد . دستها را از آنچه که خدا بر آنها واجب کرده جلوگیری منمایی .
7- و لِرِجلک عَلَیکَ حَقّاً: و برای پایت بر تو حقی است آنست که با آن به جاهایی که حلال نیست نروی ، چه با آن دو پا بر صراط می ایستی پس بنگر ترا نلغزاند تا در آتشی افتی، آنها را براهی که انسان را سبک می کند وادار نکنی زیرا که پاها انسان را به راه دین حمل و نقل می کند .
8-و لِبَطْنِکَ عَلَیکَ حَقّاً: و برای شکمت بر تو حقی است که آنرا ظرف حرام نسازی و راه قلیل و خواه کثیر و حتی راجع حلال هم نسبت به شکم میانه روی کنی و آنرا از حد تقویت بحد شکم پرستی نرسانی و ....
9- و لِفَرْجِکَ عَلَیکَ حَقّاً: برای فرج تو حقی است که آنرا از چیزهای که بر تو حلال نیست حفظ نمایی ( از زنا و فحشاء) و بوسیله پوشیدن چشم از عورت کمک بخواهی که نامحرم نگاه نکنی زیرا که آن بهترین معین و یاور است و ...
3-2- « حقوق عبادات»
10- فَجَعَلَ لِصلاتِکَ حَقّاً: برای نمازت بر تو حقی مقرر کرده آنست که برای نماز به درگاه خدا رفتن است ، و در آن حال در مقابل خدا ایستاده ای و اگر این را بدانی همچون بنده ای حقیر و کوچک می ایستی و با دل خویش به او روی می کنی و نماز را چنانکه شایسته است به جا می آوری . نظیر کسی که راغب ، خائف ، امیدوار ، مسکین و متضرع باشد و ...
11- و لِصَوْمِکَ عَلَیکَ حَقّاً: برای روزه ات بر تو حقی نهاده آنست که بدانی روزه پرده یی است که خدای بزرگ بر زبان ، گوش ، چشم ، شکم ، و عورت تو کشیده تا به وسیله ی آن ترا از آتش حفظ کند و اگر روزه را واگذاری پرده ی خدا را بر خویش پاره کرده ای تا بدینوسیله از آتش جهنم مصون و محفوظ باشی و ..
12- و لِصَدَقَتِکَ ع عَلَیکَ حَقّاً: آنستکه بدانی که آن ذخیره ی تو نزد پروردگارست ، و سپرده ای است که نیازی به گواه بر آن نداری ، اگر این را بدانی اطمینانت به آنچه در پنهان به خدا می سپاری بیشتر خواهد بود از آنچه در آشکار به ودیعت می دهی .
13- وَ لِهَدْیِکَ عَلَیکَ حَقّاً: حق قربانی کردن این است که آنرا با اخلاص از برای خدا قربانی کنی و در نظر بگیری که تو مشمول رحمت حق شوی و قربانی تو مورد قبول واقع شود ، نه منظور این باشد که خود نمائی کنی و...
« حقوق پیشوایان»
14- أَوْجَبُها عَلَیکَ حَقُّ سائِسِکَ بالسُّطان: حق حاکم ( پیشوای حکومت) این است که بدانی تو برای وسیله آزمایش هستی و او بجهت آن قدرت و تسلطی که از طرف خدا بر تو دارد مسئول تو خواهد بود و ...
15- ثم سائِسُکَ بِالْعِلْمِ : حق کسی که تو را با دانش آموختن ، پرورش می دهد بزرگ داشتن است و مؤدب بودن در مجلس او و نیکو گوش کردن سخن او ، روی آوردن به او ، و باید آواز خویش بر او بلند نکنی و اگر کسی از او چیزی پرسد تو پاسخ ندهی تا او پاسخ دهد، و در مجلس او با کسی سخن نگویی و نزد او کسی را غیبت نکنی و اگر بد او را نزد تو بگویند از او دفاع کنی و زشتیهای او را بپوشانی و خوبیهایش را آشکار سازی و با دشمنش همنشین نشوی و دوست او را دشمن نباشی پس اگر بدین وظایف عمل کنی فرشتگان گواهی می دهند که تو برای خدا قصد او کرده ای و دانش او آموخته یی نه برای مردم .
16- ثُمَّ حَقُّ سَاِئسکَ بالمُلکِ : حق کسی که به مالکیت تو را اداره می کند نظیر حق پیشوای حکومتی است فقط فرقی که دارد این است که مالک تو اختیار بیشتری از تو دارد و فرمان برداری مالک بر تو لزوم بیشتری دارد و ...
5-2- « حق زیردستان ( حق رعیت )»
17- أَوْجَبُهَا عَلَیکَ حَقُّ رَعْیَتَک بالسُّطان : حق کسی که تو بر او سلطه و فرمانبرداری داری و با فرمانروایی او را سرپرستی می کنی آنست که به قدرت و قوت از برای خود رعیت و کارگر قرار دهی ، ضعف و ذلت است که آنرا زیر دست تو قرار داده است پس چقدر سزاوار (ترحم) است آن کسی که ضعف و ذلت او را مطیع تو ساخته .
18- ثُمَّ حَقُّ رَعْیَتِک بِالْعِلْمِ : حق کسی که بواسطه آموزگاری بر او سرپرستی داری بدان که خدا تو را وسیله علم و خزانه حکمتی که به تو اعطا کرده و ترا ولی و سرپرستی او قرار داده اگر راجع به این ولایت و سرپرستی که خدا بتو داده نسبت به طالب علم احسان کنی و نظیر یک خزانه دار مهربان و ناصح از برای ایشان قیام نمائی و مثل شخص صابر نیکوکاری که هر وقت حاجتمندی را ببیند از ثروتی که در دست دارد به ایشان عطا کند راهنما و سرپرست لایقی خواهی بود و از برای یک چنین سرپرستی آرزومند و معتقد خواهی شد و الا نسبت به خدا خائن و در حق بندگانش ظالم بشمار میروی .
19- وَ اَمَّا حقَّ رَعیَّتِکَ بِمِلْکِ : آن است که بدانی او نیز آفریده همان خدای توست و گوشت و خون تو را دارد و تو فقط مالک و اختیار دار او شدی نه این که به جای خدا تو خالق او هستی و....
20- و حَقَّ رعیَّتِکَ بالمِلکَ مِنَ الاَزواج : حق کسی که به واسطه زناشویی در اختیار توست که بدانی خدا او را وسیله آسایش و انس قرار داده و باید بدانی که این نعمت خداست بر تو پس او را گرامی بدار و با او مدارا کن . اگر چه حق تو بر او واجب تر است ولی بر تو لازم است که با او مهربان باشی و....
6-2- « حقوق خویشاوندان و ارحام»
21- فَاَوْجَبُها علیک حق امِّکَ : واجبت ترین آن حق مادر توست و آنست که بدانی ترا در جایی حمل کرد ( شکم ) که دیگری حمل نمی کند و از میوه های دلی خویش ( خون ) به تو داد که دیگری نمی دهد ، و ترا با همه اعضای خود نگاهداری کرد و با کی نداشت که خود گرسنه بماند و ترا سیر کند و تشنه بماند و ترا سیراب کند و برهنه بماند و ترا بپوشاند خود در آفتاب بماند و ترا در سایه گذارد به خاطر تو بیخوابی بکشد و از سرما و گرما نگاهت دارد تا برای او بمانی پس جز بیاری خدا و توفیق او توانایی سپاس او را نخواهی داشت.
22- ثُمَّ حَقُّ اَبیِکَ : اما حق پدرت آنست که بدانی او بنیاد و اصل و تو فرع هستی و اگر او نبود تو نبودی پس هرگاه در خود چیز پسندیده ای دیدی بدان پدرت اصل آن نعمت است و خدا را سپاس گذار و او را نیز بدین مقدار سپاسگزار باش.
23- ثُمَّ حَقُّ وَلَدِکَ : حق فرزند آنست که بدانی او از توست و نیک و بد دنیا وابسته ی به توست و تو مسئول تربیت و راهنمایی او نسبت به پروردگار و کمک به او در فرمانبرداری از دستورات الهی هستی پس در کار او چون کسی باش که می داند بر نیکوکاری به او پاداش می یابد و بر بدرفتاری با او کیفر می شود .
24- ثم حق اَخیکَ : حق برادرت آنست که بدانی او دست تو و عزت تو و نیروی توست . او را سلاحی برای نافرمانی خدا و ابزار ستم بر آفریدگان قرار مده و در مقابل دشمن یاریش کن و خیر خواهش باش ، و اگر در راه اطاعت غیر خدا قدم زند خدا را از او بزرگ تر و گرامی تر دار
7-2- « دیگر صاحبان حق»
25- ثُمَّ حَقُّ مولاکَ المُنْعِمُ علیکَ : پس حق کسی که تو را آزاد کرده و ولی نعمت توست آنست که بدانی او مال خود را درباره آزاد کردن تو مصرف کرده و تو را از ذلت و سختی بندگی نجات داده و از نعمت آزادی برخوردار نموده و ...
26- ثُمَّ حَقُّ مولاک الجاریه نِعْمَتِکَ عَلَیهِ : حق کسی که تو او را آزاد کرده ای و ولی نعمت او هستی آنست که بدانی خدا تو را برای او یاور و پناه گاه قرار داده و او را بین تو و خودش وسیله نجات نموده پس سزاوار است که خدا تو را از آتش نجات دهد .
27- ثُمَّ حَقُّ ذی المعُروف لدیکَ : حق کسی که به تو احسان و نیکی کرده آنست که سپاسگزارش باشی و نیکی او را به یاد داری و خوبی او را بگویی و میان خود و خدا او را خالصانه دعا کنی تا با این کار در نهان و آشکار سپاس او را به جای آورده باشی ، آنگاه اگر روزی توانایی پاداش او داشتی او را پاداش دهی .
28- ثُمَّ حَقُّ مُؤَذنِکَ بالصَّلاه ِ: حق کسی که اذان نمازت را می گوید آنست که بدانی وی تو را بیاد خدا می آورد ترا برای دریافت بهره عبادت دعوت می کند بهترین معین تو است برای آن فریضه ای که خدا بر تو واجب کرده پس نسبت به یک چنین شخصی سپاسگزارش باش.
29- ثُمَّ حَقُّ امامِکَ فی صَلاتِکَ : حق امام جماعت آنست که بدانی او سفیری میان تو و خدای بزرگ را به عهده گرفته و از جانب تو سخن می گوید و تو از جانب او سخن نمی گویی و او ترا دعا می کند و تو او را دعا نمی کنی و هرگاه نماز او نقصی داشته باشد به عهده ی اوست و اگر تمام و بی نقص باشد شریک او هستی و او را بر تو بیشی نیست . پس جان ترا به جان خویش و نماز ترا به نماز خود نگاه داشته است او را بدین مقدار سپاسگزار باش .
30- ثُمَّ حَقُّ جَلیسِکَ : حق کسی که همنشین توست آنست که با او نرمی کنی و در گفتگوی با وی انصاف دهی و از جایی خود بی اجازه ی او بر نخیزی ولی آنکس که نزد تو می نشیند می تواند بی اجازه ی تو برخیزد و لغزشهای او را فراموش کنی و نیکی های او را از یاد نبری و جز خیر به او نگویی .
31- ثُمَّ حَقُّ جارک: حق همسایه تو آنست که رعایت حقوق او در غیابش و گرامی داشتن او در حضورش و یاری او اگر ستمدیده باشد و باید عیب او را مجویی و اگر از او بدی دیدی بپوشانی و اگر نصیحت پذیر باشد او را اندرز دهی و به هنگام سخن او را وا مگذاری و از لغزش او را درگذری و گناه او را ببخشی و با بزرگواری با او معاشرت کنی .
32- ثُمَّ حَقُّ صاحِبِکَ : حق همنشینت آنست که با او به انصاف و کرم مصاحبت کنی و چنان که تو را گرامی می دارد او را گرامی بداری که در این کار بر تو پیشی نگیرد و اگر پیشی گیرد او را پاداش دهد و بر او چنان مهربان باشی که او بر تو مهربانست و اگر آهنگ گناهی کند او را از آن بازداری و بر او رحمتی باشی نه عذابی .
33- ثُمَّ حَقُّ شریکک : حق شریکت آن است که اگر غائب بشد کفایت او کنی و اگر حاضر باشد رعایت وی نمایی مخالف او حکم نکنی و بی مشورت او کاری انجام ندهی . و مال او را محفوظ بداری و در اندک و بسیار آن خیانت نکنی چه تا آن هنگام که دو شریک به یکدیگر خیانت نکنند دست خدا با آنهاست .
34- ثُمَّ حَقُّ مالِکَ : حق دارایی آنست که جز از حلال آن را بدست نیاوری و جز در راه حلال مصرف نکنی و کسی را که سپاسگزار تو نیست بر خود مقدم نداری و در مال خود به اطاعت پروردگار کار کنی و بر آن بخل نورزی تا حسرت و پشیمانی و وبال آن دامنگیرت نشود .
35- ثُمَّ حَقُّ غریمِکَ الذی یُطالِبُکَ : حق کسی که به تو طلبکار است و تو طلب خود را از او در خواست می کنی آنست که اگر حقش را از تو مطالبه کرد به او بدهی و کارش را راه اندازی و بی نیازش سازی ، و او را سر ندوانی و از امروز به فردایش نکشانی زیرا پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) می فرمود : اگر توانگر قرض خود را نپردازد ظلم است .
36- ثُمَّ حَقُّ خلیطِکَ : حق ندیم آنست که با تو معاشرت کند او را فریب ندهی و با او نیرنگ نبازی و در کار او از خدا بپرهیزی ، چنانچه بتو اعتماد داشته باشد از برای او کوشش نمائی و.... و نیز او را راهنمائی کنی و اگر نمی دانی او را به کسی که می داند رهبری نمایی .
37- ثُمَّ حَقُّ خصْمِکَ المِدَّعِی علیک : پس حق طرف حساب توست که علیه تو ادعایی دارد آنست که اگر ادعایش درست است شاهد او بر خود باشی و بر او ستم نکنی و اگر ادعایش نادرست است با او مدارا کنی و جز به مدارا رفتار نکنی و در کار او پروردگار خود را به خشم نیاروری .
38- ثُمَّ حَقُّ خصْمِکَ الذی تَدَّعِیَ علیهِ : آن گاه حق طرف حساب توست که تو علیه او ادعایی داری آنست که اگر در دعوی خود راستگویی با او به نیک سخن بگویی و حق او را انکار نکنی و اگر ادعای تو درست نیست از خدا بپرهیزی و توبه کنی و ادعای خود را پس بگیری .
39- ثُمَّ حَقُّ مُسْتَشیرکَ : پس حق مشورت کننده با توست آنستکه اگر می دانی او را راهنمایی کنی و اگر نمی دانی او را به کسی که می داند رهبری نمایی.
40- ثُمَّ حَقُّ المُشیرِ علیکَ : آن گاه حق کسی است که تو با او مشورت می کنی آنست که اگر رای او با تو موافق نیست به او تهمت نزنی و اگر موافق توست خدای را سپاس گویی .
41- ثُمَّ حَقُّ مُسْتَنْضِحکَ : از آن پس حق کسی است که از تو پند می خواهد آنست که او را پند دهی و با او مهربان و مدارا رفتار کنی .
42- ثُمَّ حَقُّ النّاصِحِ لَکَ : پس حق کسی است که به تو پند می دهد آنست که با او فروتنی کنی و سخنش را بشنوی اگر درست می گوید خدای را سپاس گویی و اگر درست نگوید به او مهربانی کنی و به او تهمت نزنی .
43- ثُمَّ حَقُّ مَنْ هُوَ اکْبَرُ مِنْکَ : آن گاه حق کسی است که از تو بزرگسال تر است احترام به خاطر سن او و بزرگداشت او به خاطر پیشی وی در اسلام و باید او با ستیزه نکنی و پیش از او براه نیفتی و پیشاپیش او نروی .
44- ثُمَّ حَقُّ مَنْ هُو اَصْغَرُ مِنْکَ :پس از آن حق کسی است که از تو خردسال تر است مهربانی بر اوست به هنگام آموزش او و بخشیدن او و پوشاندن عیب او و مدارای با او و کمک به او به آرامش با او رفتار نمائی و تعلیم دهی و ...
45- ثُمَّ حَقُّ سائِلِکَ : پس حق کسی است که از تو (مالی ) در خواست می کند بخشیدن به اوست به میزان نیازمندی او و احتیاج او را بر طرف کنی ، برای فقر او دعا کن خواسته او را برآوری . اگر درباره صدق او شک و تردید داری ولی یقین نداری مطئمن مباش از اینکه شیطان برای تو دامی گسترده و در نظر دارد که تو را از بهره ات محروم کند و میان تو و این وسیله نزدیکی تو به پروردگارت حایل و مانع شود .
46- ثُمَّ حَقُّ مَنْ سَاَلْتَهُ : پس از آن حق کسی است که تو از او ( مالی ) در خواست می کنی از او چیزی بخواهی اگر بدهد بعد با سپاسگزاری از او بپذیری و اگر نداد عذر او را قبول کنی .
47- ثُمَّ حَقُّ مَنْ جَری لَکَ عَلی یَدَیْهِ مَساءَه ٌ بِقَولٍ اَوْ فِعْلٍ ، اَوْ مَسَرَّه ٌ بذلِکَ بِقولٍ اَوْ فِعْل عَنْ تَعَمُّدٍ مِنْهُ اَوْ غَیرِ تَعَمُّدٍ مِنْهُ .پس حق کسی است که از دست او بر تو با گفتار یا کردارش بدی رفته است یا به گفتار یا کردار بر آن بدی اظهار شادمانی کرده است آگاهانه یا ناآگاهانه . آنست که بر او ببخش و اگر می دانی بخشش به زیان اوست ( او را به کارهای بد تشویق می کند ) سزای بدی او را بدهی .
خدا می فرماید: فَمَنِ انْتَصَر بَعْد ظُلْمِهِ فَاولئک ما علیهم من سبیل [20]. اگر کسی پس از ستم دیدن به انتقام برخیزد بر او گناهی نیست و اگر عمد نیست برای انتقام گرفتن از او ستمی بر روی مکن تا او به عهد بر خطای که کرده مجازات کرده باشی بلکه با او مهربانی کن تا به نرم ترین صورتی که می توانی به او پاسخ داده باشی و ....
48- و امّا حَقُّ مَنْ سَرَّک اللهُ بِهِ و عَلی یَدیه: حق کسی که خداوند بوسیله او و بدست او تو را شاد کرده آنست که نعمت خدا را شکر کنی و آنگاه او را سپاس گویی و به خاطر پیشی جستن در این کار او را پاداش دهی و یا درصدد پاداش دادن به او باشی .
49- ثُمَّ حَقُّ اهل مِلَّتِکَ عامَّه ً: پس حق تمام همکیشان توست یعنی حق اهل دین تو آنستکه در دل سلامت و رحمت برای آنان بخواهی و با بد کارشان مدارا کنی و به نرمی در صدد اصلاحشان برآیی و نیکو کارانشان را سپاس گویی و آزاری به ایشان نرسانی و آنچه برای خود دوست می داری برای آنان نیز دوست بداری و آنچه برای خود دوست نداری برای آنان نیز نخواهی و پیرانشان را چون پدر و جوانانشان را چون برادر و پیرزنانشان را چون مادر و کودکانشان را چون فرزند خویش بدانی .
50- ثُمَّ حَقُّ اَهْلُ الذِّمَّه : آنگاه حق کافران ذمی است ( که در پناه اسلام آمده اند ) آنستکه آنچه خدای بزرگ از آنان می پذیرد بپذیری و هنگامی که به عهد خود وفا می کنند برایشان ستم نکنی .
ثُمَّ الحُقوقُ الجارِیَه ُ بقَدْرِ عِلَلِ الاحوالِ وَ تَصَرُّفِ الاسباب: سپس حقوقی است که بر حسب علل اوضاع و احوال و دگر گونی اسباب پدید می آید .
فَطُوبی لِمَنْ اعانَهُ الله علی قَضاءِ ما اَوْجَبَ عَلَیْهِ مِنْ حُقُوقِهِ و وَفَّقَهُ و سَدَّدَهُ.
خوشا به حال کسی که خداوند او را بر ادای حقوقی که بر او واجب ساخته یاری کند و توفیقش دهد و استوارش بدارد .