بیان مسئله
آیا تا کنون از خود سئوال کرده اید که چرا بعضی از کودکان انگیزش پیشرفت سطح بالایی دارند و در رقابت با دیگران برای کسب موفقیت به سختی تلاش می کنند در حالی که عده ای دیگر انگیزه چندانی برای پیشرفت ندارند و برای کسب موفقیت از خود تلاش نشان نمی دهند. چه عواملی بر انگیزش پیشرفت کودکانمان تأثیر مثبت و منفی بر جای می گذارد؟
کودکان به طور طبیعی با انگیزه یادگیری متولد می شوند. کودک تلاش می کند تا به یک اسباب بازی دست بزند، راه رفتن را یاد می گیرد، غذا خوردن بدون کمک دیگران را می آموزد .
این اولین انگیزش ها برای یادگیری، بعدها پاسخ گوی فعالیت وابسته به مدرسه مانند خواندن و نوشتن است باید در مورد کودکان بی انگیزه در جستجوی مانعی در راه انگیزش طبیعی آنها بود که عدم توجه به این مسئله آنها را به راحتی سرخورده می کند .
یک کلاس ایده آل کلاسی است که در آن دانش آموزان به درس توجه کامل دارند، سئوال های زیادی می پرسند، در بحثهای کلاسی شرکت دارند، تکالیف تعیین شده را با دقت و به موقع امجام می دهند .
چنین کلاسی را کلاس دارای انگیزه می خوانند. در واقع موتور حرکت و محک تلاش و فعالیت برای یادگیری است. دانش آموز بی انگیزه نه تنها رغبتی به درس خواندن و یادگیری نشان نمی دهد، بلکه با بی تفاوتی و بی توجهی خود چه بسا برای کارکردن دانش آموزان دیگر در کلاس نیز مزاحمت ایجاد می کند در این مورد یک ضرب المثل انگلیسی وجود دارد که می گوید :“ شما می توانید اسبی را که تشنه نیست تا کنار آب بکشانید اما نمی توانید به نوشیدن آب وادارش کنید و شاید بتوان گفت نقشی که انگیزه برای دانش آموز بازی می کند خیلی مهم تر از هوش باشد.
نکته قابل توجه این است که بعضی از انسان ها برای انجام کارهایی بر انگیخته می شوند که شاید دیگر افراد نه، مثلا در بین دانش آموزان بعضی ها به خاطر اسکیت سواری، مسافرت آخر ترم درس می خوانند و بعضی ها به خاطر معلم و دوستانشان و بعضی دیگر به خاطر علاقه به آزمایش و تحقیق، پس تفاوتهای زیادی در عاملهای بر انگیختگی افراد می توان دید. بعضی ها به خاطر عواملی که بیرون از فرد است و بعضی به خاطر عوامل درونی چون خود ، عزت نفس برانگیخته می شود، در ابتدا فکر می کردم که باید عاملهای بیرونی بر انگیختگی را حذف کرد و فقط در پی شکل دهی عاملهایی از درون بود اما بعد طی مطالعاتم به این نتیجه رسیدم که اتفاقا عوامل بیرونی در بر انگیختگی افراد نقش زیر بنایی و اولیه را برای عوامل درونی و شکل دهی آنها بازی می کنند و آیات قرآن که هر دو عامل را در نظر گرفته بودند کمک کرد تا این حس در من بیشتر تقویت و تثبیت شود.
مفهوم انگیزش:
الف)انگیزش را می توان به عنوان یک فرایند مداخله کننده یا یک حالت درونی جاندار دانست که او را وادار یا ترغیب به عمل می کند، به عبارتی دیگر می توان کفت که انگیزش نیرویی است که به رفتار نیرو می دهد و آن را هدایت می کند، همان گونه که یک نیرو اشیاء را به حرکت در می آورد، انگیزش نیز شخصی را به حرکت در می آورد، مثلا وقتی می پرسیم که چرا فلانی رفتار خاصی را انجام می دهد به دنبال انگیزه او هستیم. (ایگن و کوچان از کتاب روانشناسی یوسف کریمی)
ب)انگیزه به حالتهای درونی ارگانیسم که موجب هدایت رفتار او بسوی نوعی مشخص می شود. (مورگان و همکاران)
پ)انگیزه به عاملی زیستی یا اجتماعی گفته می شود که رفتاری را آغاز می کند، تأیید می کند یا از بروز آن جلوگیری می کند، به عبارتی دیگر نیروی محرک فعالیتهای انسان و عامل جهت دهنده رفتار است. (پاین نامه آقای مصطفی گوهری وشوق)
انگیزش بیرونی:
نظریه پردازان و محققان انگیزش انسانی را به دو نوع کلی از انگیزش درونی و
بیرونی تقسیم کرده اند (رسی،1975،رسی وریان 1985،سپرو گرین،1978،ماسون 1987). انگیزش بیرونی زمانی وجود دارد که افراد بوسیله پیامدی که خارجی است و یا از لحاظ کارکردی مربوط به فعالیتی است که در آن افراد درگیر می شوند، برانگیخته می شوند. مثلا کودکی که اتاق خود را تمیز می کند تا برادر بزرگترش او را به سینما ببرد برای این کار انگیزش بیرونی دارد. یا در مدرسه، دانش آموزی که روی یک گزارش سخت، کار می کند تا نمره عالی بگیرد و برای بازی بیس بال انتخاب شود. برای نوشتن آن گزارش انگیزش بیرونی دارد. می توان گفت دانش آموزانی که در فعالیتهای مطلوب خود به صورتی فعال درگیر می شوند برانگیخته شده اند ولیکن دلیل این سختکوشی آنان با ماهیت خود تکلیف ارتباطی ندارد. آنان به این خاطر سختکوش هستند که تکلیف را وسیله ای برای رسیدن به اهداف مطلوب دیگر در نظر می گیرند.
در مقابل انگیزش بیرونی، انگیزش درونی وجود دارد بدین معنی که شخصی برای انجام موفقیت آمیز تکالیف خود تمایل درونی دارد خواه برای آن ارزش بیرونی وجود داشته باشد و یا نداشته باشد. افرادی که برای یک فعالیت خاص به طوردرونی بر انگیخته می شوند، برای مشارکت در آن فعالیت برانگیخته نمی شوند، بلکه آنان فعالانه به دنبال فرصتهایی برای مشارکت هستند و وقتی فرصتهایی جهت مشارکت در آن فعالیت پیدا می کنند در آن فعالیت غرق می شوند، زمان و دیگر ضروریات زندگی را فراموش می کنند رسی وریان (1985) به این حالت توجه عمیق افراد علاقه درونی به تکلیف و فعالیت دارند تحت عنوان اینکه آنان “ مجذوب” شده اند اشاره کرده اند، به این معنی که شخص آن چنان دقیق و عمیق به فعالیت توجه می کند که دیگر جنبه های محیط را نادیده می گیرد.
وقتی افراد به علت عوامل بیرونی بر انگیخته می شوند برخی پیامدهای خوشایند را به عنوان هدف در نظر می گیرند. به عنوان مثال نمرات خوب، برچسبهای رنگی، جایزه و غیره همه به عنوان پاداشهای بیرونی برای انجام کار و رفتارهای مشارکتی مورد استفاده قرار می گیرند. استفاده از انواع اسباب بازی های ورزشی و فعالیتهای فوق برنامه اغلب به عنوان یک پاداش بیرونی برای پبشبرد مقاصد آموزشی به کار می رود. دانش آموزان دبیرستانی با احراز آن یک رکورد مناسب از فعالیتهای فوق برنامه علاوه بر گرفتن نمرات بالا، مجوز ورود به دانشگاه نیز به دست می آورند. به طور کلی یک سری از رفتارها و فعالیتهای مطلوب در یک مکان از طریق اعطای مجموعه منظمی از پاداشها یا افزودن ارزشهای خاصی اعمال می شود که به طور شهودی برای فرد قابل درک است. جهت گیری های انگیزشی بیرونی همچنین بوسیله بخش وسیعی از تنبیه هایی که در اکثر مدارس به کار می رود تقویت و حفظ می شود. بسیاری از معلمان و مدیران بر مجموعه ای از تنبیهات بیرونی تکیه می کنند تا جریان یک فعالیت یا رفتار نا مناسب را متوقف یا کند نمایند.
و همچنین اعتقاد بر این است که انسان ها به طور کلی به صورت خاص از کار کردن و مطالعه لذت نمی برند و تنها دلیل فعالیت در این مورد دریافت پاداش به خاطر آن است اما باید توجه داشت که پاداشهای بیرونی برای رفتارهای مطلوب باعث کاهش میزان ادراک خود با کنترل فرد می شود یعنی کاهش میزان انگیزه درونی.
همان طور که دیدیم محققان بسیاری انگیزش را به دو نوع بیرونی و درونی تقسیم کرده اند که نمی دانم این کار به خاطر آسان سازی نوشتاری است یا واقعا به این مطلب معتقد بودند ولی بهر حال انگیزش یک نیروی درونی است که فرد را از درون هدایت می کند و حرکت می دهد، اما اشخاص بر اساس اینکه در کدام لایه شخصیتی( نظریه دکتر احمدی) و یا کدامین طبقه از مثلث مزلو قرار گرفته باشند با عاملهای بیرونی یا درونی بر انگیخته می شوند. مثلا افراد در لایه اجتماعی(یا افراد در طبقه نیازهای تعلق مزلو) به خاطر کسب محبوبیت و تشویق و تحسین برانگیخته می شوند و یا افراد در لایه عقلی(طبقه نیاز به دانستن مزلو) به خاطر یادگیری و انگیزه پیشرفت بر انگیخته می شوند.
مبانی نظری:
نظریه تقویت:
نظریه تقویت تحت تأثیر افراطیون این دیدگاه چون اسکینر(1971) است. اصل رایج بین تمام اشکال نظریه تقویت این است که 1)رفتارهایی که به گونه ای خاص تقویت شوند ادامه پیدا می کنند.2)رفتارهایی که تنبیه شوند و یا نادیده گرفته شوند کاهش می یابند. بنابراین، معلمانی که می خواهند رفتارهای معطوف به تکلیف دانش آموزان را افزایش دهند باید ابتدا به شناسایی شاخصهایی که معرف رفتارهای معطوف به تکلیف است بپردازند سپس پاداشهای خود را با آن رفتارها متناسب کنند. رفتارهایی که شاخص فعالیت تحصیلی نباشند نادیده گرفته و یا در مواردی موجب تنبیه و موأخذه می شوند. یادآوری می شود اولین راهبرد در رویکرد نظریه تقویت برای ایجاد انگیزش در دانش آموز و مدیریت کلاسی این است که می توان با ایجاد الگویی از رفتارهای نامناسب امید داشت که دانش آموزان خاصی از آن الگوها پیروی خواهند کرد از این رو وظیفه نخستین معلم در ایجاد انگیزش این است که برای بروز و ظهور رفتارهای مناسب دانش آموزان منتظرماند و صبر پیشه کند، سپس با مشاهده آن بلافاصله به تقویت بپردازد. امیدورام این توصیف مختصر از نظریه تقویت برای همگان کفایت کند.
جدولی که در صفحه بعد می بینید مثالی از تقویتهای بالقوه در کلاسهای ابتدایی(ایگن و کوچاک 1992).
(جول در فایل اصلی موجود است).
نظریه دسی :
در نظریه دسی نیرو اساسا با نیازها ارتباط پیدا می کند و از نظر او، یک نظریه کامل انگیزش باید هم به نیازهایی که برای موجود زنده ذاتی هستند(نیازهایی که ارضا شود تا موجود زنده بماند) هم نیازهایی که بر اثر تعامل با محیط ایجاد می شوند توجه کند. دسی برای شناخت تفاوتهای فردی دانش آموزان به گرایشهای انگیزشی آنها توجه می کند، طبق این نظریه افراد می توانند دارای انگیزش ذاتی- عرضی و بی انگیزه باشند.
هنگامی که افراد خود را با کفایت و خود مختار درک می کنند مایلند دارای انگیزش ذاتی(درونی) باشند، رفتار این افراد از درون هدایت می شود این افراد به دیگران و یا به وقایع بیرونی به راحتی اجازه نمی دهند تا بر آنها تأثیر بگذارند. اما افرادی که انگیزش عرضی ( بیرونی) دارند خود را با کفایت و خود مختار نمی شمارند. رفتارهای این افراد از بیرون هدایت می شود. یعنی وقایع بیرونی و دیگر افراد در رفتار و تصمیم گیری های آنها نقش بسیار مهمی ایفا می کنند. البته در طبقه بندی دسی یک شکل از انگیزش بیرونی به نام “خود نظم دهی درون فکنده شده” وجود دارد که ظاهرا درونی است. جهت گیری های انگیزشی در تجارب اولیه کودک در ارتباط با الگوهای قدرتمند و ارزشمندی چون والدین و معلمان ریشه دارند. بیشتر والدین و معلمان برای تشویق کودکان یا دانش آموزان خود به انجام و یا عدم انجام مجموعه ای از رفتارهای مناسب و نامناسب از مکانیزم پذیرش و یا عدم پذیرش استفاده می کنند. کودکانی که به خشنود کردن عوامل تصمیم گیرنده و تعیین کننده، تمایل بسیار دارند، هنگام انجام موفقیت آمیز تکالیف توأم با کوششهای احساس افتخار و در صورت عدم موفقیت که عدم تأیید والدین و معلمان را در پی دارد احساس شرم می کنند. به تدریج در طول زمان این احساسات درونی می شود و بعدها به موارد عدم حضور والدین و معلم نیز تصمیم پیدا می کند یعنی کودک در این حالت وقتی احساس شرم می کند که بداند آن را خوب انجام نداده و یا به اندازه کافی کوشش نکرده است، دیگر به باز خوردهای دیگران در مورد شکستهایش توجه نمی کند تا به تبع آن احساس شرم کند.
دانش آموزانی که این تقویت کننده های اجتماعی را درونی می کنند اغلب در انجام کارهای کلاس زمان زیادی را صرف خواهند کرد زیرا آنان از احساس شرم اجتناب می کنند این کودکان ظاهرا از درون برای انجام فعالیت برانگیخته می شوند زیرا به پاداشها و تنبیهات بیرونی برای فعالیت درسی نیاز ندارند اما در واقع آنان دارای انگیزش بیرونی هستند زیرا علتهای فعالیت درسی آنان به خاطر کسب لذت درونی در انجام تکلیف نیست، تکلیف ممکن است کاملا خسته کننده و غیر جذاب باشد، آنان به این خاطر در انجام تکالیف کم جاذب سختکوش هستند که این فعالیت قبلا مورد پذیرش و قابل پاداش از نظر دیگران بوده است و آنان در پی کسب خوب بودن درباره خود هستند.
دانش آموزان فاقد انگیزش بین رفتار تحصیلی خود و اتفاقات مدرسه هیچ گونه رابطه ای تشخیص نمی دهند. دانش آموزان بدون انگیزش رفتارهای منفصل، مطیع و آشفته و اجتنابی دارند و همواره مأیوسند آنها خود را به موقعیتهای مختلف واگذار می کنند. پیامد این امر منفصل بودن و بی مسئولیتی است با این انگیزش عرضی و الگوهای رفتاری مربوط به آن به خوبی انگیزه گرایش درونی نیست ولی از گرایش بدون انگیزه بهتر است.
اما باید توجه داشت که در نظریه دسی منظور از افراد بی انگیزه، افراد بی انگیزه برای درس خواندن و فراگیری دانش می باشد نه این که او بطور کلی دسته ای از افراد را بی انگیزه فرض کند، شاهد این ادعا :“ مردم همیشه بر انگیخته هستند، در واقع آنها هیچ گاه نا بر انگیخته نیستند، ممکن است برای انجام کاری که ما ترجیح می دهیم انجام دهند، بر انگیخته نباشند اما هرگز نمی توان به واقع گفت که آنها نا برانگیخته اند(آرتور کومبز 1962)”
نظریه مزلو:
مزلو معتقد بود که همه افراد برای خود شکوفایی تلاش می کنند و به این نتیجه رسید که خود شکوفایی پس از ارضای نیازهای سطح پایین تر و وقتی که انسان برای رسیدن به مراتب بالاتر آزاد شد حاصل می شود. کارهای او به ارائه سلسله مراتب نیازها که در جدول زیر آورده ام منجر شد.
نیازهای فرض شده بوسیله مزلو را می توان به دو مقوله تقسیم کرد. چهار نیاز پایین سلسله مراتب نیازهای کمبود معروفند زیرا نبودن آنها سبب نیرو دادن و حرکت دادن افراد برای برآورده کردن آنهاست و تا نیازهای رده پایین ارضاء نشده باشد، افراد برای برآوردن نیازهای سطوح بالاتر اقدامی نخواهند کرد، پس باید در نظر داشت که این نیازها می تواند انگیزه های قوی را ایجاد کنند. مثلا کسی که احساس امنیت نمی کند توجهی به تعلق، حرمت نفس زیاد و نیاز مرتبه بالاتر دیگر نخواهد داشت پس وقتی یک نیاز کمبود برآورده شد فرد آزاد می شود تا به طبقه بالاتری از نیازهای سلسله مراتب بپردازد، یعنی تا زمانی که افراد در لایه های بدنی و اجتماعی محصور باشند به لایه های فردی، عقلی و قلبی راه پیدا نمی کنند(تا انگیزه های بیرونی در فرد ارضاء نشود به انگشزه درونی نمی رسد.)