مقدمه
شاه ولیالله محدث دهلوی (۱۱۱۴ ق./۱۷۰۳ م. - ۱۱۷۶/۱۷۶۲) یکی از اصلاحگران مهم اسلامی در شبه قاره هند بود. وی آثاری در فقه و حدیث نیز دارد. شاه ولیالله دهلوی به زبانهای فارسی و عربی مینوشت.
فرقه دیوبندی نیز ریشه در اندیشههای شاه ولیالله دهلوی دارند. نهضت شاه ولی در آغاز به منظور اصلاح اندیشههای دینی و خرافاتزدایی ایجاد شد. پس از او پسرش شاه عبدالعزیز (۱۷۴۶- ۱۸۲۴) و نوهاش شاه اسماعیل (۱۷۸۱- ۱۸۳۱) آن را به یک جریان سیاسی و جنبش اجتماعی در هند مبدل کردند. این جریان در برابر استعمار بریتانیا بر هند موضع سیاسی تند اتخاذ نمود و به همین دلیل هوادارانی زیادی را به دست آورد. گسترش نفوذ این جریان موجب شد که در نیمه سده نوزدهم میلادی یکی از علمای برجسته پیرو مکتب شاه ولیالله، شخصی به نام «محمد قاسم نناطاوی» درسال ۱۲۴۸ هجری (۱۸۶۷م) مدرسه معروف به « دیوبندی» را درایالت «اوتارپرادش» بنیاد کند.
بزرگان مدرسه دارالعلوم دیوبند، شاه ولیالله دهلوی را بزرگ طریقت خود میدانند و در اصول عقاید از شیخ محمد قاسم نناطاوی، و در فروع از شیخ رشید احمد گنگوهی تقلید میکنند.
الفوز الکبیر فی اصول التفسیر که به فارسی نوشته شده از مشهورترین آثار شاه ولیالله است. ترجمهای که او از قرآن به فارسی کردهاست فتحالرحمان نام دارد
تاریخچه
تاریخ مسلمانان در شبهقاره هند به پنج دوره به شرح ذیل قابل تقسیم است:
دوره اول. از ابتدای ورود اسلام تا دوران حاکمیت مغولها یا گورکانیان و در اوج آن، دوره اورنگزیب(1658-1707 م./1069-1119هجری)
دوره دوم. از مرگ اورنگزیب تا جنگ پلاسی (1757م./1171هجری.)
دوره سوم. از جنگ پلاسی تا قیام هند (1857 م./1274 هجری.)
دوره چهارم. از قیام هند و تجزیه هند و تأسیس پاکستان (1974 م./1364هجری.)
دوره پنجم. از تأسیس پاکستان تاکنون
ورود اسلام به شبهقاره هند به همان قرن اول هجری به دوران خلفای راشدین برمیگردد. در اواخر این قرن مسلمانان موفق به فتح سرزمین سند شدند و در بخشهای غربی و شمالغربی هند مستقر شدند. نشر و گسترش اسلام در هند عمدتا در قرن پنجم و ششم هجری صورت گرفت و پس از آن با تأسیس حکومت مسلمانان در قرن هفتم هجری، این روند ادامه یافت.حمله سلطان محمود غزنوی به هند و تأسیس حکومت غزنویان در هند و ادامه آن به وسیله غوریان و مهمتر از همه حکومت گورکانیان درقرون 16-19 م. و لشگرکشی نادرشاه به هند در قرن 18 م. /12 هجری. نمونههایی از حضور مسلمانان در هند است. البته ما اینجا در مقام نقد و بررسی این حکومتها نیستیم. همچنین این مسأله به معنای ورود صرفا نظامی اسلام به هند نیست؛ زیرا اساساً ورود اسلام به شرق جهان اسلام و بویژه قاره هند به شیوهای طبیعی و تدریجی و مسالمتآمیز بوده است و طوایفی چون بازرگانان، روحانیان و مبلغان دین و رؤسای طریقههای تصوّف نظیر چشتیه، سهروردیه، نقشبندیه و قادریه اعم از عربی، ایرانی و بعدها هندی نقش مهمی در نشر و گسترش اسلام در هند داشتند. البته نقش ایرانیان در این زمینه برجستهتر از دیگران بود. اولین جلوههای پیشرفت اسلام از قرن 8 م./2هجری. نمودار رشد و پس از آن نیز همواره رشد فزایندهای داشت و بتدریج سرزمین پرجمعیت هند بخشی مهم از جهان اسلام شد.
در دوره گورکانیان یا مغولها، پادشاهان قدرتمندی چون بابر، همایون، اکبر شاه، جهانگیر، شاه جهان و اورنگزیب ظاهر شدند و امپراتوری واحد و عظیمی در شبهقاره تشکیل دادند و علیرغم وجود فرق و مذاهب و نژادهای گوناگون، وحدت و سیادتی چشمگیر رابه وجود آوردند؛ بویژه تلاشهای وحدتجویانه یا اصلاحطلبانه شخصیتهایی چون دارالشکوه و شیخ احمد سرهندی و عبدالحق دهلوی در این دوره قابل توجه است.
انحطاط، زوال و سقوط امپراتوری گورکانیان با مرگ اورنگ زیب آغاز شد و بتدریج با بروز هرج و مرجها و شورشهای داخلی میان حکام ولایات و دعوی حکومت از سوی امیران محلی گسترش یافت. امیران هندو و سیک نیز با تشکیل سپاهی جداگانه به جنگ و ستیز با دولت مرکزی برخاستند و جدایی و خودمختاری را در پیش گرفتند؛ بویژه ماراتاهای هند به رهبری «سیواجی» با تشکیل حکومت مستقل در دکن به تهدید حکام مسلمان و امپراتوری مغول پرداختند. در چنین وضعیتی اروپاییان پرتغالی، هلندی، فرانسوی و انگلیسی که در مرحله روابط تجاری با هند هرچه بیشتر وارد هند شده و ضمن رقابت با یکدیگر امتیازات متعددی را از امپراتوری گورکانی کسب کرده بودند، به بهانه حمایت از منافع تجاری خود در برابر هرج و مرجها و اغتشاشات، وارد مرحله سیاسی- نظامی شدند و نیروی نظامی خود را وارد هندوستان کردند. انگلیسیها با غلبه بر رقبای خود و به دست گرفتن کمپانی هند شرقی، طبق سیاست معمول خود به نفاق و اختلاف میان امیران هند دامن زدند و آنان را به جان همانداختند. آنها در وقت مقتضی خود مستقیما در عملیات نظامی شرکت میکردند که اوج آن در دوره دوم، نفوذ آنها در ایالت بنگال و سرکوب مقاومت شجاعانه امیر سراجالدوله، آخرین حکمران مسلمان آن ایالت، در جنگ پلاسی بود. با تصرف بنگال، سلطه سیاسی- نظامی انگلیس بر هند آغاز شد و در دوره سوم، در طول یک قرن با درهم شکسته شدن مقاومتهای پراکنده مسلمانان، این سلطه ادامه یافت و با سرکوب شدید آخرین و گستردهترین مقاومت مسلمانان هند در قیام 1875 م. به اوج خود رسید و پس از آن هندوستان مستعمره انگلیس شد و کاملا در اختیار آن قرار گرفت.
مبارزات ضدانگلیسی حیدرعلی (1767-1782 م.) و فرزندش تیپوسلطان (1782-1799 م.) در جنوب هند، در دوره سوم شایان توجه فراوان است. این پدر و پسر از امیران شیعی مذهب در ایالت میسورهند بودند که از دهه شصت تا اواخر قرن 18 م./12 هجری به منظور قطع نفوذ انگلیس و بیرون راندن انگلیسیها، شجاعتها و فداکاریهای زیادی از خود نشان دادند. در ضمن آنها از تیرگی روابط فرانسه و انگلیس نیز بهرهبرداری میکردند. حتی تیپوسلطان بابرقراری ارتباط و مکاتبات با سلطان عثمانی (سلیم سوم) و شاه ایران (فتعلیشاه) در صدد برانگیختن آنها علیه انگلیسها و جلب همکاری و مساعدت آنان در جنگ و مقاومت علیه انگلستان بود؛ ولی پاسخهای مناسبی از طرف سلاطین عثمانی و ایران دریافت نکرد و به دنبال خیانت بعضی از اطرافیان و ضعف نفس برخی از امرای ولایات که تن به سازش با انگلیسیها داده بودند، مقاومت وی به وسیله قوای بیگانه و اشغالگر انگلیسی سرکوب شد و تیپوسلطان نیز به شهادت رسید. نویسندگان مسلمان و غیرمسلمان او را شهید راه دین و وطن خواندهاند.
در چنین وضعیتی که انحطاط و زوال جامعه و دولت مسلمان هند را فراگرفته بود و کشمکشها، تجزیهطلبیها و تفرقههای فزاینده موقعیت اسلام و مسلمانان را به خطر انداخته بود،شاه ولیالله دهلوی[4] (1703-1762 م./1176 1115 هجری.) متفکر و متکلم و اندیشمند بزرگ، در واکنش نسبت به این اوضاع، جنبشی در چهارچوب اصلاحطلبی دینی به راه انداخت و رهبری فکری و مذهبی و معنوی مسلمانان را به دست گرفت و تأثیر فراوانی بر افکار و اعمال مسلمانان هند در آن دوره و دورههای بعد گذاشت. گرچه بحرانهای داخلی و تجزیه و از بین رفتن حاکمیت مسلمانان و خطر حاکمیت هندوها و سیکها بیش از حضور و سلطه استعمار غربی برای شاه ولیالله و جنبش فکری- اصلاحی او اهمیت و اولویت داشته است و وی عمدتا در واکنش نسبت به انحطاط و زوال داخلی موضعگیری کرده بود، فرزندان و پیروان او این نقیضه را که شرح آن خواهد آمد، جبران کردند.