پایان نامه جهت اخذ مدرک روانشناسی بالینی
مقدمه
گر عرفان بمعنای شناخت خدا در خویشتن است پس روانشناسی عرفانی هم راه و روشهای این شناخت است . این راه و روش همان است که پیامبران واولیاء و عرفای حقّه در طول تاریخ پیش روی بشر نهاده اند و لذا همه مخلصان و حکیمان و متفکران بزرگ عرصه انسان شناسی همانا پیروان صدیق دینی خدا بوده اند . اگر امروزه متفکّران علوم انسانی در غرب به عرفان اسلامی روی نموده و مولوی و حافظ و عطار و سهروردی را همچون نخستین و کاملترین روانشناسان تاریخ کشف می کنند از همین روست .روانشناسی عرفانی ، شناخت جاودانگی روح انسان و فعل و انفعالات الهی وجود بشر است و جاودانگی این روح را درک نموده و انسان را دعوت به هماهنگی با روح خود می نماید که همان تسلیم امر حق در خویشتن شدن و موحد و یگانه شدن ونجات از ظلمت نفس خویش است .روانشناسی عرفانی که رسالت ما در این نشریه می باشد نوری است که به اعماق تن و جان و روان می تابد تا انسان رابا حقیقت جاوید روح خود آشنا و همراه سازد و خود را با خویشتن دوست و یگانه نماید . (بنابراین عرفان همان روانشناسی حقیقت روح بشر است و جز این همه روانشناسی ها به مثابه دامهای خود فریبی می باشد و انسان را از جاودانگی و فعل و انفعالات روح خود بیگانه کرده است)
روان همان روح است همانطور که روح هم در لغت عربی از «ریح» به معنای نسیم و باد است که امری جاری و روان است و آرام و قرار ندارد.
هر چیز صاحب حرکت و جهشی دارای روح و روان است و هیچ چیزی هم فاقد حرکت در جهان وجود ندارد منتهی نوع حرکت ها متفاوت است که گاه عیان و گاه نهان است. این حرکت حتی در عالم جمادی در دل ذرات و اتم های تشکیل دهنده آن حضور دارد که به چشم ظاهر دیده نمی شود ولی همانطور که قرآن کریم می فرماید: اگر آدمی با چشم بصیرت و شهود قلبی بنگرد خواهد دید که حتی کوه ها چون ابری در جریان هستند و بنده این مشاهده را دریافته ام.
پس کل جهان و جهانیان دارای روح و روان هستند یعنی دارای درجات تجلی و ظهور و بروز و بسته به قدرت معرفت و ادراک روحانی. و همانطور که درجات نزول و ظهور جان و حرکت داریم درجات روح و روان هم داریم: روح و روان جمادی و نباتی و حیوانی و انسانی. و نیز درجات نزول و ظهور روح در انواع انسان ها.
همانطور که در قرآن کریم می خوانیم که خداوند خلقت هر چیزی را در آن وحی فرمود. و می دانیم که وحی همان القای روح است. پس هیچ چیزی روحی نیست. ولی آدمی روحانی ترین و روان ترین موجود عالم است. همه ویژگی های حیات و هستی او دال بر این ادعاست. و اصلاً قدرت انسانیت بشر به میزان ظهور و بروز آوردن همین روح و روان است و به میزان خلاق نمودن آن در خویشتن و در جهان.
پس اگر اساس و انگیزه و موتور محرکه خلقت هر چیزی همان وحی الهی یعنی روح الهی در آن چیز است پس روح و روان شناسی به مثابه بنیادی ترین شناخت است. و انسان به میزانی که با روح خود مربوط شده و درباره اش معرفت می یابد و به آن ملحق و همسو و روحانی می شود و روحانیت جهان را هم در می یابد زرا روح الهی امر و اراده اوست طبق کلامش در قرآن، و امر او امری واحد است در سلسله مراتب نزول و ظهور. همانطور که می فرماید که کل جهان و جهانیان را از نفس واحده ای آفریده است.
پس در حقیقت روح و روان شناسی همان اساس علم توحید است و علم وجود! و از آنجا که علم کلام خدا این وحی و روح الهی است که هر چیزی را می آفریند پس روان و روح شناسی عین شناخت خلقت و خلاقیت و خالق است. هر چند که باز طبق کلام خدا، آدمی درباره روح علمی اندک داده شده ولی همین اندک علم اساس همه علوم حقیقی و هدایت بخش است. اگر چنین است پس باید اعتراف کنیم که آنچه که امروزه موسوم به علم روانشناسی است یا اصلا ربطی به روح و روان انسان ندارد و یا حداکثر شناختی دمدمی درباره پوسته بیرونی و تحلیل رونده روح در تن انسان است که اساسا رفتار شناسی قیاسی و فیزیولوژی اعصاب و مغز است. به همین دلیل این علم کمترین اثری در تعلیم و تربیت و درمان و اصلاح و رشد بشر مدرن نداشته و بلکه خود جهلی مرکب گردیده است که موجب گمراهی است.
براستی روان چیست و چگونه می توان حضورش را دریافت و ظهورش را در فعل و انفعالات آدمی شناخت و آن را مورد تحقیق قرار داد؟ رسم است که همه فعل و انفعالات نامعقول و فوق علیتی و غیر قابل فهم و پیش بینی را به روح نسبت می دهند. اگر چنین باشد پس عقل و ادراکی فوق علیتی برای شناخت روان لازم است که شناختی توحیدی است و نه اضدادی و دیالکتیکی و قیاسی. چرا که گفتیم که روح امر واحد خداست و در جهان هستی که مشغول آفرینش و اداره موجودات است. آن روح القدس که برخی انبیای الهی دیدارش کرده و با آن سخن گفته اند جلوه ای از همین روح واحد الهی است که به جمال درک شده است آن هم به جمال انسانی!
چرا که انسان غایت اکمل خلقت است که محل ظهور روح خداست که همو می فرماید که اول و آخر و ظاهر و باطن یکی است. یعنی باطن و غیب الغیوب هستی و ازلیت آن روح است و غایت و آخرت و کمال هستی هم که انسان است همان صورت روح است. پس انسان خود جمال روح و روان است همانطور که خداوند از صورت و روح خود به انسان هستی بخشیده است که این صورت همان صورت روح است.
پس هر انسانی مجسمه روح و روان است. پس در اینجا روان شناسی عین جمال شناسی است و علم روح عین انسان شناسی است و انسان شناسی نیز همان خداشناسی است که فرمود: هر که خود را شناخت خدایش را شناخت.
پس انسان تجلی روح جهان هستی اسن و اینست که هر موجود و حقیقت غیبی که قرار باشد رخ بگشاید به جمال انسانی آشکار می شود مثل روح القدس که مقدس ترین و غیبی ترین و ازلی ترین وجود است. که روح خالق موجودات است. همانطور که حتی تجلی جمال حق در رویت عرفان هم دارای جمال انسانی است و توصیفی انسانی از جمال دارد.
پس ما در جهان ظهور روح در درجات نزول و تجلی زیست می کنیم و کل کائنات چیزی جز این ظهور نیست. اینست که انسان های روحی و عارف جهان هستی را بلاوقفه در حال سیلان و غلیان و انقلاب و تجلی بی پایان می یابند و این معنای «روان» است.
به بیان دیگر هر موجودی مظهر یک ساکن روان و روح مجسم است همچون نور ساکن و مجسم. همانطور که اسم وجودی و عینی خداوند در قرآن هم نور است. و نور همان روح است و هم روح نور است. و جسم هم جسم نور است و جسم روح. این است اعجاز و جادوی حیرت آور خلقت و حضور و ظهور حق در جهان که عریان ترینش در انسان است.